چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

با هر قُلُپ انگار یه پُک به من میزدی

یادت هست من در تاریکی غوطه ور بودم و تو پشت هم نورها را قُلُپ قُلُپ مینوشیدی و مرا تحقیر میکردی...؟


نوشته شده توسط تو

نظرات 4 + ارسال نظر
M یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ق.ظ http://insecure.blogfa.com

چقدر زور زدم که تو ام بنوشی
:(

هوم...

هیشکی یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ http://zehnedargir.blogsky.com/

کوفتت بشه همه نورها

اینجوریم نه...

کولیفون سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ق.ظ

این از اون پستات که آدم رو مجبور میکنه هر روز این وبلاگ رو باز کنه..

باز کهن عزیزم بازکپ کن...

absolution شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:28 ب.ظ

تاریکی بزرگ است...
از روشنی حتی!!

چه بزرگ سختی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد