چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

همه چی آرومه

مثل حمله است، مثل جنگ

انگار که حمله کرده باشن و بخشی از درون تو را به یغما برده باشن.

یا حمله کنن و تمام درون تو رو غارت کنن.

باز این خوبه، وقتی وحشتناک تر میشود که همه چیز درون تو رو زیر پاهاشون له کنن.

اون موقع هست که دلت میخواد بهشون بگی لامصبا من واسه به دست آوردن اینا خیلی زجر کشیدم. حداقل به غارت ببرید که شاید یه جایی ازشون استفاده کنید، زیر پاتون که له میکنید دیگه نه به درد من میخوره نه به درد شما...


نوشته شده توسط تو

نظرات 4 + ارسال نظر
روباه مکار شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:35 ق.ظ

واسه اونا شاید بدرد بخوره و بعدش هم آروم شن

وقتی غارت کنن یا به غنیمت ببرن شاید، اما وقتی له کنن دیگه نمیشه استفاده ای ازش کرد...

. شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ب.ظ

دیره ...
ولی تبریک

ممنون...

Geist شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ

این بخشی از درون تو،چی توش هست که انگار سالهاست به قول اون صادق مثل خوره روحتو می خوره،چی توش هست که گره خورده؟چی توش هست که وا نمیشه؟و چی توش هست که به باد می بردت وقتی وزیدن می گیره،مثل چهره ای از شن که در فضا پراکنده می شه؟اگه نخواستی واضح بگی لا اقل با یه نمادی چیزی،بگو.

...

روباه مکار یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ق.ظ http://khornass.blogsky.com/

اون لینکه رو پاک کن یکی دیگه نشسته روش :)

حال ندارم. بزار هر وقت حال داشتم این کارو میکنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد