چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

من از این نا امیدی ها خسته ام

خیلی حس بد و تلخ و سرگیجه آور و کلافه کننده و سردیه که هر روز به چیزی فک کنی که حالا حالا ها قرار نیست اتفاق بیفته...




نوشته شده توسط تو

نظرات 3 + ارسال نظر
عابر یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ق.ظ

کلمه امید
توش خیلی حزن داره
چونکه یه راه حل تخیلیه برای غلبه به هجوم واقعیت
کلمه امید
زورش به کتاب کتاب واقعیت تلخ نمیرسه

معتاد مسکن امیدم که بشی، بازم خماری ناامیدی هست

معتاد...

ساسان یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:30 ب.ظ

من به نومیدی خود معتادم...

من خسته ام...

حدیث شنبه 30 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ق.ظ http://pelk-e-nime-baz.blogfa.com

و یا اینکه اصلن قرار نیست اتفاق بیفته اما تو دلت میخاد که اتفاق بیفته...

آره شاید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد