چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

حتی اگر...

من زندگیم را دوست میدارم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 6 + ارسال نظر
عابر چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ب.ظ http://photonote

حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد :)

نه. این نبود...

هومن شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ق.ظ http://thick-fog.blogsky.com

کار خوبی میکنی...

میدونم هومن...

نخکلون جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ب.ظ http://fifthhorse.blogfa.com

که گفتنش برای خیلی ها جسارت میخواهد..

قبول دارم...

بهداد یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:39 ق.ظ http://behdaad.blogfa.com

چقدردلم برای چسبندگی های روح لطیفت تنگ شده بووود

من این جور روح لطیفی دارم ک همه دلشون تنگ میشه...

تراویس جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:12 ب.ظ http://travisbickle.blogsky.com/

منم دوست دارم.

اما من دوست میدارم...

امیرحسین شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ب.ظ http://sibekal.blogsky.com

معلوم است ویسکوزیته ات روحت بالاتر از حد مجاز است طوری که انگار روحت از همان شب گرم تابستان سگی، هبوط کرد. از روح به گاز، از گاز به مایع، از مایع به جامد. تا شد همین جنس بی خاصیت لزجی که مانند پلاسما داغ است ولی انرژی متسع نمی کند. در جمود خودت نشسته ای و نگاه می کنی به بی حاصلی ایام و روز به روز دل پر است از روزگار کسالت آوری که نتوانستی در آن جریان سیال ذهنت را فعال کنی.

چرا با من اینجوری حرف میزنی...؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد