میگفت چون دوستمونه نباید به روش میاوردی، میگفت شاید سالی یه بار ببینیش بعد اون یه بارم اون چیزایی که به تو ربط نداشت رو به روش آوردی، گفت حالا تا دو هفته حالش بده.
تو دلم گفتم اگه شما هم همون دفعه اول همین جوری که من به روش آوردم به روش میاوردید به این کثافت کشیده نمیشد...
چرا وقتی رفیق هم هستید گند و کثافتاش رو نباید بهش بگید چون که رفیقتونه و به شما ربطی نداره و میگید که یه ساعت اومده حال کنه و بره ما نباید حالشو بد کنیم؛چون تو هم درگیر همون گند و کثافتها و ابتذالی
اصلا کی به شما یاد داده رفاقت یعنی اینکه همیشه حال رفیقت رو خوب کنی، اونم توهمی، الکی
یه روزی اینا رو بهش میگم...
نوشته شده توسط تو
دوست آنست بگیرد دست دوست در پریشان حالیُ آشفتگی
شاید بر طبق این تعریف!
فک کنم ربطی نداشت...
ای باباٰٰ خوبه تو هم یه چیزی یاد گرفتیا
شما خودتون حالتون بهم نمی خوره ازاین ژست های شبه داغون نیمه روشن فکر نمایی ابلهانه...چه قدر سرخ دارم انتقادمی کنما...
من میگم بیخیال، بده بره، ها...؟