من معمولا دلم برای کسی نمیسوزه...خیلیم حوصله دلسوزی ندارم...
اصلا هم برام مهم نیست که تو اون سر دنیا چندین نفر ناجوانمرادانه کشته شن یا تو همین نزدیکیا توی همین کشور...همین همسایه دیوار به دیوارمون داره توی سختی و بدبختی جون میده...
من فقط گاهی دلم برای اون قورباغه که توی کودکیم زیر پام له کردم میسوزه...
نوشته شده توسط تو
آدمها زیادی دروغگو شده اند
الان ناراحتی از این مساله...؟؟؟
دروغگویی آدما رو میگم...؟
شاید برای این که خودت لهش کردی...
اوهوم...زیر پام...با فشار زیاد...اما الان که دارم کامنت تو رو جواب میدم دارم حال میکنم با اون له کردنه...
دلسوزی اصلا چه فایده ای داره همون بهتر که دلت واسه هیچ کی نمی سوزه
آفرین رضا....
نیستی
و نیستی ات به رخ می کشد خودش را !
" دلتنگتان بودم "
فرناز عزیز چند روزی سفر بودم...
حتما میام میخونمت... :)
اما من پیشنهاد می کنم دلت برای اون قورباغه ام نسوزه!
اصلا ارزششو نداره. تو لهش نمی کردی یکی دیگه می کرد!
اصن دلسوزی کاری ست بس عبث و بیهوده!
اوهوم...
عبث و بیهوده ایه...
همین که پای کاری که خودت کردی وایسی یعنی وجدان داری و همین که وجدان داری یعنی خیلی مردی...شعار نیست کاملا جدی گفتم این روزا روزای مرگ وجدانه...میکشن میشکنن له میکنن بعدم شونه میندازن بالا و میگن پیش اومد دیگه...
دردناکه...
دردناک نیست...
اونا اون مدلین دیگه...
وای دقیقا من هم همینطور
همیشه دلم برای اون جوجه اردک هایی که با پسردایی ام کشتیم می سوزه
احساس میکنم از همون روزها اینجوری بد و بی رحم شدم
(یه سر به ما نمیزنید؟!)
خوشم میاد همه این کاره بودن رو نمیکردن...
سر میزنم ...سفر بودم چند روزی...
ولی دل من بیشتر از این حرفا می سوزه...ولی دل تو که نمی سوزه...دلت بسوزه!(زبون درازی)
آیکون آیینه...هر چی گفتی به خودت برگرده... :))
نمی دونم چرا یاد کتاب موش ها و آدم های جان اشتاین بک افتادم!
نخوندم...راجع به چی هست...؟
سلام بر"تو"
بی وفا شدی"تو"
به "من"سلام منو برسون و از طرف من درگوشش بگو:
بی خیال....فقط بی خیال......دنیا احمقانه تر از اونیه که ما فکر میکنم...پس بی خیال....
بعدشم بیا به وبلاگم
والا فرداد جان خودم که چند روزی سفر بودم...
((من)) هم توی نبود من و از دوریم طب کرده بوده انگار... :))
حتما سر میزنم چشم...
کار خیلی خوبی می کنی
میدونم... :)
آخه اون از همه مظلوم تر بوده رفیق
نه...بیخود کرده...اصلا مظلوم نیست...
با خدایت قدم بزن ، شاید تفاهمی در کار بود ..
آرشه جان کامنت جابه جا میزاریا...حواست هست...؟؟؟
تو حتما پسری !!
فقط پسرا میتونن یه قورباغه رو له کنن !!
من هر چه که باشم فرقی نمیکنه...من زهرمارم گویا...
آخه دلسوزی هم نداره!
گاهی هرچی سرمون میاد حقمونه!
از ماست که بر ماست!
دلت باید برا خودمون بسوزه و جهان سومی بودنمون
این که دل سوزی نداره...
اها پیس میخواستی بگی نسبت به آدمای اطافت دلسوزی نداری آخه چرا؟!
مگه میشه؟
چراش رو نیمدونم...اما میشه...
راستی نگفتی دور هم جمع شدین چطور بود ؟ خوش گذشت؟
خوب بود...
راجع به یه مشت آدم که مثل موش تو چنگ اربابای قدرت به طرز وحشتناکی زندگی می کنن!
آها...شاید خوندمش...
لطفا بفرمائید دلتون از چه آلیاژیه قربان ؟ تیتانیوم ؟ مونل ؟ اینکونل ؟ ...
هر چی تو دوست داشته باشی همونه...حالا نظرت چیه...چه جنسیه...؟
تو جان فدایت چرا دعوا آخر؟
خب اصلا مظلوم نیست...
ولی هستا!
نیس؟
نیس...