نه کسی در رویای من است نه من در رویای کسی...
مردم از بی رویایی...
چرا هیچ کسی به من نمیگوید سالها دوستت داشتم ولی هرگز نگفتم...
پی نوشت:چقدر الان که این پست رو مینویسم از خودم بدم میاد...
این پست با رنگ سفید نوشته شده... بس که ازش متنفرم و بس که حالم رو بهم میزنه دلم نمیخواست سریع خونده بشه...
نوشته شده توسط تو
خوب ببخشید! میدونم که همه ی مشکلات با اون نسخه ای که توی لینک بود حل شد ایندفعه. ولی دفعه ی بعد باید خودتم تلاش کنی ها!
نفهمیدم...
پست قشنگی بود ، یکی از بهترین پست هات ، به قول شاعر:
عاشقی جرم قشنگی است ، به انکار نکوش!
پس کی من مجرم میشم امیر...؟؟؟
پشیمون از نگفتن
....
شاید باید چشمانت را بیشتر باز کنی
به ادمها مهربانتر نگاه کن
شاید یکی هست و نمیبینیش
یکی که میتوان دوستش داشت...اگر هم نبود نا امید نشو باز هم بگرد.
از دست نده فرصت عاشقی را.
تو دوست داشته باش...میبینی که خودش از راه میرسد.
ای وای ای وای ای وای...
آمنه چی گفتی...
جسارتاً برعکس... من از آن نوشتهی سیاهت متنفر شدم!
نوشتهای را که پنهان کردهای، طلب توست از این خلقت.. از صداقت درونیات هیچگاه متنفر نباش.
مرسی احمد ..... مرسی....
امیدوارم عشق رو تجربه کنی... نه از این عشقهای دوزاری... یه عشق واقعی با همه ی غم ها و لذت هاش...
امیدوار باش...
ممنون...
و اینکه نه دوست داشتم و نه دوستم داشتند
همیشه برایم دوست داشتنی بوده ...
اینکه فقط مال خود خودت باشی لذتبخش است...
گاهیم آدم رو خفه میکنه این حس...
بی رویایی می کشد. اما رویا هم می کشد گاهی...
مردم از رویای بی فرجام...
چرا من را از خود راندند افرادی که دوستشان دارم و زندگی ام هستند وقتی گفتمشان...
راست میگفتم...
زندگی ام رفت... دلم مرد.
گفتمت که بدانی بعضی ها چرا نمی گویند
از مرگ می ترسند...
مثل من که از اکنونم می ترسم.
این رو فهمیدم کامل...مرسی...
آره شاید فریادم از یه درد کهنه بود...
ای کاش اگر روزی رویایت به واقعیت تبدیل شد، طرفت همونی باشه که میخوای، ای کاش بتونی بپذیریش، چون خیلی وحشتناکه اگر نتونی ، و ببینی یکی به خاطرت تحقیر میشه و زجر میکشه !
نمیفهمم حرفات رو...
یعنی اصلا نمیتونم حسش کنم...
تو حال مارو نگیر،پیش مرگی پیشکش!
چشم...
ما قراره واسه حسین زن بگیریم می خوای واسه تو هم آستین بالا بزنیم
ایضا / خجالت نکش
بگو
دختر خوب سراغ دارم
اوهوم...میخوام منتظر...
به جای اینکه هی بیای بگی خستمون هستی یه آستینی واسمون بالا بزن...
اینها فقط تو کتاب داستان ان یا یه تیکه بی معنی از یه دیالوگ یه فیلم بی معنی ! در حقیقت یا واقعیت هم هست همچین چیزی؟!
هست...هست...هست...
سلام تو عزیز.
خیلی وقته میخونمت(تون) ولی تو سکوت!
از این به بعد کامنت میذارم.
از کوریون خبر نداری؟
همین که میخونی خوبه...حتی خاموش..مرسی که نظر میزاری...
به دنبالشم...شاید بیابمش...تمام سعیم رو دارم میکنم...
شاید بعدا یکی بهت بگه اینو
شاید....
حالا شرایطش چی باشه ؟
دختره رو می گم /
چه شکلی باشه /
سطح تحصیلاتش / وبقیه ی چیزا ..............
:)
چون هنوز کسی تو و روحت رو نشناخته !
گله نکن ...
باشه باور میکنم و گله هم نمیکنم....
بابا با خودت روراس باش. نیاز به دوس داشتن و دوس داشته شدن از غذا هم حیاتی تره
رو راستم دیگه...
دلم گرفته...
از همه چی...
اشکال نداره...نگران نباش...تنها تو نیستی که دلت گرفته...همه دلشون گرفته...
ای بابااا
حیف نیست؟!! خیالتو به پرواز در بیار، رویاتو بساز و باور کن عزیز
:)
حیفه...اما واقعا نمیدونم چه باید کرد...
دیر بگه این حرفو عیبی نداره...بگه و بعدش پشیمون شه....
دل رو چی کار باید کرد؟
اصلا راجع به بعدش هیچی نمیدونم...بزار اول بگه...
رویاهارو باور کن...
تا اینقدر کم رنگ و محو نشن!
میگم رویا ندارم...چی رو باید باور کرد وقتی وجود نداره...؟؟؟
چرا نفهمیدی؟ من اعتراف کردم که خیلی سطحی نگر هستم که فکر کردم با یکی دو جمله و لینک بتونم روی احساساتت تاثیر بذارم و حالت رو خوب کنم یا حتی به فکر وادارت کنم. و ازین بابت شرمنده شدم. راستی یه سوال! اگر جوابت دوباره شرمنده ترم نکنه. آدمها توی چنین شرایطی دوست دارند چی بشنوند؟ بهترین کامنت این پست رو کی برات گذاشته؟ دیدی بعضیها توی پست بعدی بهترین کامنت پست قبل رو هم انتخاب میکنن. توی پست بعدی بنویسش.
مرسی علیرضا...واقعا ممنون که واست مهمه...
دوست میداریمتان...
آن دو تایی که گفتی که همان معنای [گل] هـ ! مگه نگفتی گل مل دوست نداری؟ شاید هم «من» گفته بود. الان قاتی کردم.
نه معنی گل نبود...
معنیش این بود که به شدت درک کردن...به شدت...
زمانی که طاقت شکنجه هاش رو داشته باشی!
به نظرت شکنجه هاش یه ذره شیرین نیست...؟
مگه باهات شوخی دارم / واسم شکلک می ذاری
:)
میام می کشمت بچه
منو سر کار می ذاری
به اون دخترایی که قول تو رو بهشون دادم چی بگم
هه هه
...:)
سفید سفید مثل یک صبح برفی تو ارتفاعات ماچاپیچو!
فشار هوا اونجا هم حال آدم رو به هم میزنه!
.
.
.خطوط سفید را دنبال کن!
حال آدم رو بهم میزنه...
خیلی حرف ها تو دل می مونه....
خیلی حر ف ها کاش گفته می شد، خیلی حرف ها کاش گفته نمی شد....
خیلی دلم میخواد بشونم...خیلی...
...
اگه کسی مدام زیر گوشت بگه که دوست داره
دیگه دوست داشتن طمع دوست داشتن رو نمی ده
گاهی یه لبخند می تونه باشه
گاهی یه اشک
هرگز نگفتم مدام بگه...اصلا همین که بفهمم کافیه...حتی اگه نگه....
احتمالا تقصیر خودته
احتمالا...
اینم با رنگ سفید بنویس . .. ازشم متنفر باش .... حالتم بهم بزنه . .. .
ولی باز هم عقده هات . . .. . . ... .
باز هم عقده هام... :(
دوران طلایی وجود ندارد:دوران کودکی،نادانی،
به محض اینکه می دانیم که می میریم کودکی تمام شده است
آپ شد
کرم های خیال
....!
میام حتما...
اگه نمی خوای یا نمی تونی
مطمئنی اگه اون خواست بگه سرکوب نمی شه؟
من فکر می کنم حتماً کسی هست
شاید نمی تونه
شاید جرات نداره
...
شاید جرات نداره...
این حرف ها را
سفید می نویسند
سفید می گویند
سخت است، سفید خواندنش !
همین سخت خوندش رو ترجیح میدم...
من واقعا سوال دارم. یعنی اینکه بری به کسی بگی سالها دوستت داشتم ولی هرگز نگفتم خوبه؟ یعنی خوشحال میشه؟
آخه من این کار رو کردم، بعد از چهار سال البته، بعدش الان نمی دونم اون طرف چه حسی داره یا خودم باید چی کار کنم یا کلا چی به چیه؟
کـــمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــک!
برو توی چشاش زل بزن بگو چه حسی داری....؟؟؟
نه رویاها ما را بس است ــ رویایی آکنده از تصاویر شکسته ــ
نه هذیان و رسالت کف آلودش
نه عشق با دندانها و چنگالهایش.
« اکتاویو پاز»
چه بگویم پیمان.....!!!!
رویا وجود ندارد
پس داشته باشش
دلم میخواد داشته باشمش...خیلی...
بنویسین دیگه.../
باشه حسام جان....چشم مینویسیم....
تصادف کردم...شرمنده آدم بد قولی نیستم...
الان دلم تو کافه هستش!
در ضمن ساعت 12اون شب هیچ پیغامی نداشتما!!
پسر اشتباه کردی...
امروز نبوده هفته دیگه هست...
خیلی خوشحال شدم اومدی وبلاگم
... مرسی .
خیلی هم حال کردم
بازم میام که بیشتر ذوق کنی... :)
عیبی نداره !
منم مثل تو ام ٬
خیلی ها هم مثل من اند
میدونم...مرسی که میگید و میفهمم که تنها من اینجوری نیستم...
فقط یک سکوت تلخ...
مرسی از سکوتت...مرسی که میفهمید...
...
.!
ما سر کاریم دیگه.
به به عجب لباس قشنگی چه بهت میاد ها.!!!!!!!!!!!
یعنی چی سر کارین...؟؟؟؟
الان چی...
دورو برتو خوب نگاه کن...
چند نفر رو می بینی که...
بی حس هستند...؟
چند نفر که...
یک جای زندگی...
از آن جا مانده اند...؟
چند نفر رو می بینی که...
باطل شده اند...؟
من فقط راجع به خودم میدونم...با آدما چندان رابطه ای ندارم...من باطل شدم...
فقط خواستم کامنتات 100 و رد کنه!
حسین دیوانه مایی دیگه...چی کارت کنیم.... :)
سلام
نه نگران نباش مشکلی برات پیش نمیاد می فهمم چی میگی حال جدیدی داشتی ؟
سعی کن تمرکزت رو بیشتر کنی
تمرکز ندارم...
هیچی .راستش فکر کردم که....بی خیال بابا...
عقده هاتو نگفتی من میگم:
چرا باید در حالی که برادرم دلش برای یک نفس آزاد و یک دم هوای تمیز لک زده، خودرا در پیلهای از «خوشبختی و شادی امید» بیاساس خفه کنیم؟
چرا نباید بگوییم که در مملکت ماهستند بچههایی که رنگ گوشت و حتی پنیر را ماه به ماه و سال به سال نمی بینند؟
چرا باید انسانهای شستهورفته و بیلکوپیس و بیسروصدا و مطیع باشیم؟!
چرا میگوییم دروغگویی بد است؟
چرا میگوییم دزدی بد است؟
چرا میگوییم اطاعت از پدر و مادر پسندیده است؟
چرا نمی گوییم ریشههای پیدایش و رواج و رشد دروغگویی و دزدی را؟؟!!
چرا باید راستگو باشیم؟؟!! در حالی که زمان، زمانی است که چشم چپ به چشم راست دروغ میگوید و برادر از برادر در شک است و اگر راست آنچه را در دل دارد بر زبان بیاورد، چه بسا که بعضی از دردسرها رهایی نخواهد داشت.
آیا اطاعت از رهبران نفسپرست و خود کامه که هدفشان فقط راحت زیستن و هرچه بیشتر بیدردسر روزگار گذراندن و تکیه بر جایگاه خدایگانیست، کار پسندیدهای است؟
چرا دستگیری از بینوایان را تبلیغ میکنیم و هرگز نمیگوییم که چگونه آن یکی «بینوا» شد و این یکی «توانگر» که سینه جلو دهد و سهم بسیار ناچیزی از ثروت خود را به آن بابای بینوا یدهد و منت سرش بگذارد که آری من مردی خیر و نیکوکارم و همیشه از آدمهای بیچاره و بدبختی مثل تو دستگیری میکنم، البته این هم محض رضای خداست والا تو خودت آدم نیستی.
پدری که همهی درآمد خانواده را صرف عیاشی و خوشگذرانی می کند،چراجوان ملزم است مطیع و راستگو و بیسروصدا باشد .
چرا باید مبلغ «محبت و نوعدوستی و قناعت» بود ؟
بایدبه هر آنچه و هرکه ضد بشری و غیر انسانی و سد راه تکامل جامعه است کینه ورزیم.
تبلیغ اطاعت و نوعدوستی صرف، از جانب کسانی که کفهی سنگین ترازو مال آنهاست، البته غیرمنتظره نیست اما برای صاحبان کفهی سبک ترازو هم ارزشی ندارد.
تا بعد ...
یا حق...
گفتم فقط رنگش سفیده...
سلام...
خواهش، دشمنتون شرمنده ، این حرفا چیه!
با اینکه باز فرقی نمی کرد ولی گفتم اطلاع بدم که نمی تونم بیام"
بازم ممنون از دعوتتون
شما دیگه برا ما تعریف میکنید...
خوش بگذره"
مهمه...بودنت مهمه و نبودنت ناراحتمون میکنه پاستل...جدی میگم...
بابا غصه نخور بالا خره یه نفر بهت میگه. تازه من فکر میکنم خیلی شانس اوردی داداش خوبم.(قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار اید)چشم دفعه دیگه خبرت میکنم.میای؟!(اون عکسه)
مرسی....
راجع به دفعه بعد نمیدونم یعنی چی...
((من)) براتون کامنت گذاشته بوده...