نه کسی در رویای من است نه من در رویای کسی...
مردم از بی رویایی...
چرا هیچ کسی به من نمیگوید سالها دوستت داشتم ولی هرگز نگفتم...
پی نوشت:چقدر الان که این پست رو مینویسم از خودم بدم میاد...
این پست با رنگ سفید نوشته شده... بس که ازش متنفرم و بس که حالم رو بهم میزنه دلم نمیخواست سریع خونده بشه...
نوشته شده توسط تو
ببین آدرست رو بده امشب بیام تو رویات تا انقدر ناناحن نباشی......
هی میگم من یکی رو دوست دارم نمیدونم کیه...نگو اینجاست...پیدات کردم.....بخند دیگه
:)
یه موقع فک نکنی ناراحت شدم ...
منظورم این نبود که وجودم( بودن و نبودنم ) برا شما فرقی نداره ! نه!
می خواستم بگم که در هر صورت من باز نمی تونستم بیام
بازم تشکرات فراوان"
چرا نمیتونی بیای...؟؟؟
نکنه مغروری؟
نمیدونم...شایدم باشم...
چیزی که خواستید نیاز به بحث دارد هر موقع حال چت کردن داشتی خبر کن در مورد خواسته ات بحث کنیم . فکر نکنم اینجا بتوان کامل توضیح داد
ببخشید من حوصله جت ندارم...اگه قرار جمعه رو تشریف بیارید میتونیم با هم صحبت کنیم...اتفاقا دوست دارم توضیحاتتون رو بشنوم...
ای ول.........
خیلی عالی گفتی....
این ای ول داشت...؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
مگه خاطره گفتم...؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سریع نخواندم
خط به خط
حرف به حرف مزه اش کردم و طعم تلخش را چشیدم
من طرف مقابل ایستاده ام اما احساست را می فهمم
سریع نمی خوانم ، آرام هضمش میکنم ، هر چند برای هیچ کس قابل هضم نیست
+چرا معمولا زندگیمونو تباه می کنیم؟؟؟؟:(
چقدر دوست داشتم این کامنت رو...
چقدر بهم چسبید...
مرسی سسک عزیز...
+نمیدونم...
حتی اگه مشکی هم بنویسیش فرقی نمی کنه آخه این حقیقت وجود داره ....
اگه سیاه مینوشتمش حالم بدتر میشد...دلم میخواست فک کنم این حقیقت مبهمه...
قرار جمعه ؟
میام بهت میگم...
به خداوندی خدا سوگند
بروزم
باشه باشه...اومدم به ابوالفرض اومدم... :))
هیچ نمی گویم....هیچ....که پر از هیچم..../
اه...گندمون بزنن...
پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم٬ از دیگران شکوه آغاز میکنم. فریاد میکشم که ترکم گفتند...
چرا از خود نمیپرسم کسی را دارم که احساسم را٬اندیشه و رویایم٬زندگیم را با او قسمت کنم؟!
آغاز جداسری شاید از دیگران نبود!
شاید هم بود...