روزگار به واقع مضحکی است... هرکسی حق را به جانب خودش می داند... و بهترین ها بیشمارند به اندازه همه آدم های خودخواه... و من اشکهایم را فقط برای خودم نگه می دارم!!!
واقعاْ چقد به نوشته هاتون فکر می کنم می بینم نزدیکه به حرف دلم! اشکایی که من ریختم از زر هم ارزششون بیشتره اما یه وقتایی ژیش خودم می گم حالا که همه چی قلابی شده زرگرا و گوهرشناسا هم قلابی شدن!
همه تو توهمن...اینو خوب اومدی.
توهم خره همه رو گرفته .
(:
روزگار به واقع مضحکی است...
هرکسی حق را به جانب خودش می داند...
و بهترین ها بیشمارند
به اندازه همه آدم های خودخواه...
و من اشکهایم را فقط برای خودم نگه می دارم!!!
واسه اینکه نمی دونن گوهر چیه ! هرگهی رو فکر می کنن گوهر .
مال من گهمم گوهره...
واقعاْ چقد به نوشته هاتون فکر می کنم می بینم نزدیکه به حرف دلم!
اشکایی که من ریختم از زر هم ارزششون بیشتره اما یه وقتایی ژیش خودم می گم حالا که همه چی قلابی شده زرگرا و گوهرشناسا هم قلابی شدن!
می دونی چقدر با این پستت همذات پنداری می کنم؟
چه اشکای نابی که نریختم... هیچوقتم احساس نکردم کسی لایق اشکامه...
به قول یه دوست عزیز آدما به جز همذات پنداری کار دیگه ای بلد نیستن...
همذات پنداری کن جان جانان...
هیچکس لیاقت اشکها ی منو نداره...
و کسی که باید گوهرشناس باشه نیست..
گوهر شناس !
کیمیا گر !
همه توهم دارن
فقط تو خوبی... :))
اشکات شاید الماسای خوبی باشند ولی من دیوارم نه شیشه . . . .
آقا ما عاشق این دیواراییم...
آقا قیراطی چند؟
اگر گوهر شناس پیدا کردی بی زحمت به من معرفی کن !
خودت بگرد پیدا کن...
نه گوهری مانده
نه گوهر شناسی...
باید کیمیا گر باشی این روزها...
+اشک تو رنگین تر است یا خون دل من ؟!