چی باید گفت...هیچی...تو پست قبلی گفتی ،ذره ذره پکیدن بهتره ...منم همین فکرو میکنم اما اونطوری اگه یه سره باشه همه چی معلومه و میفهمی باید پاشی... خودت دستت را محکم روی شانه ات بکوب، کسی نیست ،اگر تو هم برای خودت مانده باشی... انزجار من و تو را توی اینروزها با بد انزجاری که ،خیالی نیس و واقیته میخونم...بره اینروزا...
راستش من انقدر با این حس غریبه ام که از تصورش وحشتم میگیره...مگه میشه یکی اینکار بدون هیچ توقعی از آدم انجام بده...؟!! خوبیش اینه پشت آدم که خالیه هوا رد میشه و باعث میشه نگنده....
گندیدم...
نیکو
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ
آخ گفتی ، تو که میدونی اگه نمیدونی هم از من بپرس که درد منم همینه اما بیخودی ارزومندیم انگار
اگر قابل بدانی ، من پشتت هستم و میتونی روی کمک من حساب کنی...
ولی من دوس دارم الان بغلت کنم وبگم چقد دوست دارم
از بس عادت کردیم که از پشت تکیه کنیم . به پاهات نگا کن محکم تر از همیشه ان به اونا تکیه کن ...
ببین آخه...آخه...
میدونی که من بچه ی کجام!!!
پس تا تهش برو
وقتی یه همچین چیزی رو اینجا حروم میکنم باید منتظر این کامنتا هم باشم...
ننویس اینارو برای اینا
به زودی یه جای دیگه مینویسمشون...
یه جایی که دست کسی بهشون نرسه...
غمت نباشه رفیق ...
تو عزیزم نگران نباش همه پشتتن
هه هه هه...ضحی خیال باطل...
یاد این افتادم :
منوتو چه بی کسیم و تکیمون به باده
جنسیت مطرحه؟ وگرنه من بهت میگفتم اگه پیشت بودم. حیف.
به یک فراخوانش دعوتید
نه نه...
نه درست بفهم! نکنه پسر خاله رو یادت رفته؟!
یعنی هیچکی نی؟
چی باید گفت...هیچی...تو پست قبلی گفتی ،ذره ذره پکیدن بهتره ...منم همین فکرو میکنم اما اونطوری اگه یه سره باشه همه چی معلومه و میفهمی باید پاشی...
خودت دستت را محکم روی شانه ات بکوب، کسی نیست ،اگر تو هم برای خودت مانده باشی...
انزجار من و تو را توی اینروزها با بد انزجاری که ،خیالی نیس و واقیته میخونم...بره اینروزا...
روزهای آخر سال روزهای بدیه ...
منم دلتنگم
دل تنگ رد نوازش هاش !
ویرایش غلط املای از ضعیفه به تو :
زهی خیال باطل
الان من دستمو گذاشتم روش.نت حس کردی ؟
مواظب باش تو قزوین همچین آرزویی نکنیا! :-))...ببخشید شوخی بود...گفتم زیاد غضه شو نخوری...خواستن نشانه قابلیته...اون دست گرمم میاد
مگه من با شما شوخی دارم...؟
دیگه با من شوخی نکن...
وقتی یه همچین حسی بهم دست می ده... می رم و پشت به آینه می شینم...
خودمو بارها و بارها گول می زنم که کسی هست که بهش تکیه کنم...
"خودم"....
یک آرزوی محال.وقتتو تلف نکن.
چقدر درک می کنم این حس تورو
پشتگرمی یه نعمته که هیچکس قدرشو نمیدونه. پشت آدم تا خالی نشه پشتگرمی معنا پیدا نمیکنه.
مثل خیلی چیزای دیگه، هیچوقت دست پا معده کلیهتو حس میکنی؟ معلومه! درست وقتی که مشکلی پیدا کنن!
راستش من انقدر با این حس غریبه ام که از تصورش وحشتم میگیره...مگه میشه یکی اینکار بدون هیچ توقعی از آدم انجام بده...؟!!
خوبیش اینه پشت آدم که خالیه هوا رد میشه و باعث میشه نگنده....
گندیدم...
آخ گفتی ، تو که میدونی اگه نمیدونی هم از من بپرس که درد منم همینه اما بیخودی ارزومندیم انگار
دستت رو بذار رو زانوهات و بگو یا علی
قوزک پا هم بد نیستا...
(هیچ فریادی رسی از بیرون وجود نداره)
این جمله برات اشنا نیست؟!
این جمله خودمه...میدونم...
یعنی شما ژشت کار مناسبی نداری/
ولی
آنشرلی خسته نمیشه
دو ساله می نویسه
شما می بندید
وبلاگ و فیل..تر کنید
اخبار رو برعکس کنید
مردم و منحرف کنید
اغت..شاش رو سرکوب کنید
با این افکار مغتشش چه می کنید؟
اینجام http://cupid90.blogfa.com
گشتم نبود نگرد نیست...
از اول همین عنوان را نوشته بودی؟چرا من ندیده بودم ؟
فکر کنم درک می کنم چی می گی.
بله از اول هم همین بود...
همیشه در حسرت دستی بودم که بر شانه هایم باشد
فرصت رااز دستانم گرفتم تا بر زانوانم باشند و
خودم پشت خودم را پر کنم!
پُشتت به مُشتت باشه!
میدونم اینقدر عاقل هستی که به بدونی هیچ کسی نیست...هیچ فریاد رسی نیست جز خودت و خودت و تنها و تنها...اولینُ آخرین خودت و خودت!
عقلم اینا رو میدونه گاهی احساسم زبون نفهم میشه...
سعیده دیگه نمی نویسی/
شوخی دیگه .اره؟
خالیه!!
تهی واژه زیباییست برای همه این خالی بودن ها!!
که چه؟!
بدتر از اینکه پشتت خالی باشه اینه که به کسی تکیه بدی که هیچ کس نیست!
فک کنی پشتت گرمه به وجود کسی اما وجودی نباشه!