چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

شما هذیان بخوانید اما برای من واقعیت است

سر انگشت احساسم را میکشم رو دیوارهایی که مرا در بر گرفته.بعد تمام بدن خود را لمس میکنم.اول پیشانی سپس ابروها و چشمها, چشمهای براقم,میکشم سر انگشت احساس را بر روی گونه و بینی بر روی لبها, به اینجا که میرسم کمی مکث میکنم.لبها تمنای بیشتری دارند انگار.انگشتانم از روی لبهایم سر میخورد و میخزد بر روی گردنم و تمام بغض های گلو و حرفهای نگفته را نوازش میکند که بعد از چند ثانیه اشکهایم سرانگشت احساس را تر میکند.

احساس میکنم موهایم خوشبو تر شده است,انگار تمام بدنم فرو رفته در گلبرگهای میخک قرمز و نبض احساسم تندتر میزند. این روزها روحم مثل باغی بزرگ شده است اصلا انگار درونم پروانه ها پرواز میکنند یا شاید هم میرقصند فقط تنها چیزی که آزارم میداد تا یک ساعت پیش این بود که  نمیدانستم این چه رازیست وقتی پروانه ای از درونم بیرون میپرد چرا دیگر باز نمیگردد.اما حالا میدانم تعبیرش چیست و بگذارید تعبیرش برای من و تنها برای من مثل یک راز باقی بماند.فقط این را بدانید دوباره باید سرانگشت احساس را روی دیوارهایی که مرا در بر گرفته بلغزانم...


نوشته شده توسط تو



نظرات 13 + ارسال نظر
یه رازه شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ

نه مته اینکه رسما عاشق شدی تو
ببین باهات چیکار کرده که تو رو عاشق خودش کرده

نچ...عاشق نشدم...

فرداد شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

اوهوووووم....

مرضضضضض... :)))

zeinab شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:16 ب.ظ

اصلا معلوم نیست که عاشق شدیا!! p-:

شبیه جمله های اولتو تو یه کتابی خونده بودم که یادم نیس چی بود! :-؟

نشدم...عاشق نشدم زینب...

فرداد شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

من کجاست؟

چمیدونم...تو پستای خودش دنبالش بگرد...

فرداد شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

دختر خوب نیست ایقدر خشن باشه

خوبه...

. شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:46 ب.ظ

نچ ...

عاشق نشده ...

ی احساس با این جنس، ... تو این مایه ها هوس کرده


به کسی هم ربط نداره !

یه جورایی خوشم میاد وقتی خواننده های وبلاگمون هم وحشین...
اما ای وحشی بی نام نشان اینجا فقط من جواب آدما رو میدم...یات باشه!

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

نه بابا کی گفته هذیونه!!!!

خوشم اومد از اینجا
راستی ببینم اینجا دو تا مینویسین من و تو؟؟؟؟

بازم میام پیشت
دوست دارم اینجور نوشته ها رو کلا

آره دو نفریم...
بیا ولی جان من شلوغ بازی در نیار...

zeinab شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ

امیدوارم!

امیدوار باش...امیدواری خوبه جوان...

zeinab شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ

و دیگر جوان نمی شوم
نه به وعده عشق و نه به وعده چشمان تو
...

میشوی...قول میدم میشوی...

مسموم یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ق.ظ http://maslakh.blogsky.com

به لب هایم که میرسم به هم می دوزمشان تا تمنایی نکنند دیگر

تمناهاش دلچسبه...

آغازی دیگر یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://start2.blogsky.com

روح زیبایی داری این روزا

آره احتمالا زیباست...

مهشید یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ http://mahshidmohamadi.blogfa.com

رازت تو سینت بمونه همیشه اما این پستات منو داغون می کنه، برمی گردم به خودم و این اصلا خوب نیس

برگرد به خودت حتی اگه اصلا خوب نباشه...

pastel دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ http://hb-20.blogfa.com

این پست های آخریت ( تو ) یه حس و حالِ قشنگی دارن"
همین

واقعا همین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد