دیشب مهربان بودم...
نوشته شده توسط تو
از شما بعیده
به هر حال...
دیشب دنیا مهربان تر بود...
عجیبه!!!!!!!!!!!
چطور...؟
چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اوهوم...چرا اینجوری میکنی...؟
چند روزه زمین بهتره شده؟ نه؟ حس اون هفته رو نداره؟رامتر شده!
ما رام شدیم...
من تایید میکنم!
خوبه چون تو آدم معتبری هستی پس تاییدتم قابل اعتباره...
...
فعل مهربانیت رو ماضی نکن هیچ وقت ...
مهربانیم هر 12 سال یکباره آخه...
خب ... ؟ضرری دیدی از مهربونی دیشبت ؟امیدوارم جوابت نه باشه .(فک کنم جوابت نه باشه. چون تو کامنتت یه کوچولو مهربونی دیدم !)
نه...اما مهربونی باید خودش بیاد زوری نمیشه...
سلام...نمی دونم چی بگم ... فقط خوشحالم که بخش نظراتتون آزاد شده...البته اگه منو یادتون نیاد حق دارین ...فقط یهو یاد قدیما افتادم ... گفتم بیام ببینم در چه حالید ... :)
یادم میاد...اومدم اونجا اون حسه دیگه انقدر زیاد نبود...حسه خیلی کم شده...
مهربان بودن یک چیز خوبی هیت که باید نوشتش حتی (خودم ماندم اخر جمله . بذارم یا ؟ )
لابد باید مینوشتم که نوشتم دیگه...
دیشب فقط شب بود...
آره فقط شب بود ولی من مهربان بودم...
خب خوشحالم که جوابت نه بود.و امیدوار شدم از این به بعد مهربون تر ببینیمت.فک کنم مهربونی اگر جلوشو نگیری خودش بیاد.
باشه...
کاش دیشب پیشت بودم...هر چند که من از تو مهربونی زیاد دیدم
خوبه یکی از ما تعریف کرد...والا...
فقط دیشب؟بد بود ؟با کی ؟ الآن چی ؟
بله فقط اون شب...بد نبود حتی نرم بود...با...الان نه...الان اندوهناکم...
خنده م گرفت!
بخند...
امیدوارم مهربانیات طبیعی و اختیاری بوده باشد نه مصنوعی و اجباری!
خیلی طبیعی بود...
دیشب ..شب هم مهربان بود.....
پریشب بود...
چه شبی بوده پس...
اوهوم...
اى روزت آرام و شبت روشن
هه...
دیر رسیدم به مهربونیت
خیلی دیر... :)
از شما بعیده
به هر حال...
دیشب دنیا مهربان تر بود...
عجیبه!!!!!!!!!!!
چطور...؟
چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اوهوم...چرا اینجوری میکنی...؟
چند روزه زمین بهتره شده؟ نه؟
حس اون هفته رو نداره؟
رامتر شده!
ما رام شدیم...
من تایید میکنم!
خوبه چون تو آدم معتبری هستی پس تاییدتم قابل اعتباره...
...
...
فعل مهربانیت رو ماضی نکن هیچ وقت ...
مهربانیم هر 12 سال یکباره آخه...
خب ... ؟
ضرری دیدی از مهربونی دیشبت ؟
امیدوارم جوابت نه باشه .
(فک کنم جوابت نه باشه. چون تو کامنتت یه کوچولو مهربونی دیدم !)
نه...
اما مهربونی باید خودش بیاد زوری نمیشه...
سلام...
نمی دونم چی بگم ... فقط خوشحالم که بخش نظراتتون آزاد شده
...
البته اگه منو یادتون نیاد حق دارین ...
فقط یهو یاد قدیما افتادم ... گفتم بیام ببینم در چه حالید ... :)
یادم میاد...
اومدم اونجا اون حسه دیگه انقدر زیاد نبود...
حسه خیلی کم شده...
مهربان بودن یک چیز خوبی هیت که باید نوشتش حتی (خودم ماندم اخر جمله . بذارم یا ؟ )
لابد باید مینوشتم که نوشتم دیگه...
دیشب فقط شب بود...
آره فقط شب بود ولی من مهربان بودم...
خب خوشحالم که جوابت نه بود.
و امیدوار شدم از این به بعد مهربون تر ببینیمت.
فک کنم مهربونی اگر جلوشو نگیری خودش بیاد.
باشه...
کاش دیشب پیشت بودم...
هر چند که من از تو مهربونی زیاد دیدم
خوبه یکی از ما تعریف کرد...والا...
فقط دیشب؟
بد بود ؟
با کی ؟
الآن چی ؟
بله فقط اون شب...
بد نبود حتی نرم بود...
با...
الان نه...الان اندوهناکم...
خنده م گرفت!
بخند...
امیدوارم مهربانیات طبیعی و اختیاری بوده باشد نه مصنوعی و اجباری!
خیلی طبیعی بود...
دیشب ..شب هم مهربان بود.....
پریشب بود...
چه شبی بوده پس...
اوهوم...
اى روزت آرام و شبت روشن
هه...
دیر رسیدم به مهربونیت
خیلی دیر... :)