اینی که گفته هر کس به طریقی دل ما میشکند؛ حالا که دل من توسط هیچ دوست و بیگانه ای نشکسته یعنی طریقا تموم شده...؟
نوشته شده توسط تو
این یعنی اینکه ... همه چی آرومه ... من چقدر خوشبختم ...!!! واقعا خوش به حالتون با این اوصاف ...
فک میکنی...
نه یحتمل جنسش پلاستیکی بوده قابل شکستن نبود!
اوهوم شاید...
نه...شما حساس نشو!!میگن جدیدا بدون اینکه بفهمیم دلامون...اعصابامون...احساسمون همش چینی شده دیگه فقط خدا کنه چشامون چینی نشه که دیگه واویلا میشه
آخه من خیلی حساسم یاسین... :)
اصلا تو دل داری که بشکنه؟
چمیدونم والا...
نه جدیدا زیر پوستی دل میشکونن
باشه به هر حال اگه میشکوندن بالاخره میفهمیدم...
یعنی این که قدر دوست و بیگانه رو بدون ....
هه...من قدر خودمم نمیدونم چه برسه به بیگانه و دوست...
شاید هم چون دلت دریایی بوده و دیگران شنا بلد نبودن دستشون نرسیده
هه...شاید...
سوالت خیلی سخته!فسفر مغزم نمیکشه!...
هومممم...
فقط می گم خوش بحالت
چرا...؟
ید نیستم.درگیرم.سرم شلوغه حتی نوشتن هم کم میاد سراغم....
وقتی نوشتن کم میاد سراغ کسی که عادت به نوشتن داره یعنی یه چیزیش هست...
یا یکی قبلا زحمت همه رو کم کرده و طوری شکسته که دیگه اثری از دلت باقی نمونده (بعبد میدونم البته) یا اینکه تو همچنان جلوی خودت مثل یه شیر واستادی که کسی جرات نکنه به اتوریتی تو وارد شه و به دلت نزدیک شه و ادامه ماجرا...
اولی که نه...راجع به دومی هم نمیخوام چیزی بگم...
سری که درد نمیکنه، واس چی پی دسمالش میگردی!؟
چون این تجربه کلی باعث رشدم میشه...
این یعنی اینکه ... همه چی آرومه ... من چقدر خوشبختم ...!!!
واقعا خوش به حالتون با این اوصاف ...
فک میکنی...
نه یحتمل جنسش پلاستیکی بوده قابل شکستن نبود!
اوهوم شاید...
نه...شما حساس نشو!!
میگن جدیدا بدون اینکه بفهمیم دلامون...اعصابامون...احساسمون همش چینی شده دیگه فقط خدا کنه چشامون چینی نشه که دیگه واویلا میشه
آخه من خیلی حساسم یاسین... :)
اصلا تو دل داری که بشکنه؟
چمیدونم والا...
نه جدیدا زیر پوستی دل میشکونن
باشه به هر حال اگه میشکوندن بالاخره میفهمیدم...
یعنی این که قدر دوست و بیگانه رو بدون ....
هه...من قدر خودمم نمیدونم چه برسه به بیگانه و دوست...
شاید هم چون دلت دریایی بوده و دیگران شنا بلد نبودن دستشون نرسیده
هه...شاید...
سوالت خیلی سخته!
فسفر مغزم نمیکشه!
.
.
.
هومممم...
فقط می گم خوش بحالت
چرا...؟
ید نیستم.
درگیرم.
سرم شلوغه حتی نوشتن هم کم میاد سراغم....
وقتی نوشتن کم میاد سراغ کسی که عادت به نوشتن داره یعنی یه چیزیش هست...
یا یکی قبلا زحمت همه رو کم کرده و طوری شکسته که دیگه اثری از دلت باقی نمونده (بعبد میدونم البته) یا اینکه تو همچنان جلوی خودت مثل یه شیر واستادی که کسی جرات نکنه به اتوریتی تو وارد شه و به دلت نزدیک شه و ادامه ماجرا...
اولی که نه...راجع به دومی هم نمیخوام چیزی بگم...
سری که درد نمیکنه، واس چی پی دسمالش میگردی!؟
چون این تجربه کلی باعث رشدم میشه...