دیروز بارید اولین برف زمستان و باغ وجودم٬زیر تلی از برف خاک شد٬یاس ها یخ زد٬استخوان هایم هم...تن شیشه ای باغ ترک بر می داشت اگر معجزه ی خورشید سر خود را خم می کرد زیر ابرها٬تن من هم...چه بیهوده...چه بیهوده٬زمستان سرد و سنگین است و اعجاز خورشید سخت ناممکن...که خورشید نیست٬نور نیست٬گرما هم...یاس ها یخ زد٬استخوان هایم هم...دستهایم خشکیده٬شاخه ها هم...برگ ها به تاراج زمستان رفت٬من هم...دیروز سرد بود و من امروز سرو را دیدم و فهمیدم٬باغ نمی میرد هرگز٬من هم...دیروز بارید اولین برف زمستان و من امروز از نگاه سرو فهمیدم می شود پاک کرد از حافظه ی باغ زمستان را...
پس رامِ خاک شدی !
خاکم منو پس میزنه...
این جواب _ ادامه ی پستت بود حتما" :)
شاید...
الفاتحه
خدا رحمتت کنه...
ها...؟
گور ِ خودت را زودتر بکن؛مردن این روزها خوب است/
اگه خوبه پس چرا نمیمیری...؟
از مزایای مهری بودنه دیگه ، هان ؟
اوهوم...
خوبه که پست میزنه
خیلی بده که تو میای پستای منو میخونی..
حیفن اینا که امثال تو بخوننش...
تو مغزت نمیکشه واسه خوندن پستای من...
دیروز بارید اولین برف زمستان و باغ وجودم٬زیر تلی از برف خاک شد٬یاس ها یخ زد٬استخوان هایم هم...تن شیشه ای باغ ترک بر می داشت اگر معجزه ی خورشید سر خود را خم می کرد زیر ابرها٬تن من هم...چه بیهوده...چه بیهوده٬زمستان سرد و سنگین است و اعجاز خورشید سخت ناممکن...که خورشید نیست٬نور نیست٬گرما هم...یاس ها یخ زد٬استخوان هایم هم...دستهایم خشکیده٬شاخه ها هم...برگ ها به تاراج زمستان رفت٬من هم...دیروز سرد بود و من امروز سرو را دیدم و فهمیدم٬باغ نمی میرد هرگز٬من هم...دیروز بارید اولین برف زمستان و من امروز از نگاه سرو فهمیدم می شود پاک کرد از حافظه ی باغ زمستان را...
مغز منم نمیکشه برای پستات، خیلی وقتا بعد از خوندن بعضی از پستات به خودم میگم خوب شد من تو نیستم :)
هیچ کس هیچ کس نیس...
پس واسه خودتم گریه کن!
.
.
.
چرا...؟
خدا رو شکر !
بچه جان برو پاپیچ من نشو اینجا...
ok
Bye
و چه تمنایی میکنم تو را برای نرفتن...
هه...
هه
ok
!hi
خوش به حالت که انقدر نمیفهمی...
آروم شدی؟
میگن خاک سرده...
یه دلهره بزرگ دارم...
اگه خاکم آرومم نکنه؟!...
نکنه...مگه این همه آروم نبودی اتفاقی افتاد...
استخوان بیهودگی هاتُ .. حیف که نمیشه ..
استخوانم ندارم آخه... :)))
آخه هرکی رو به خاک میسپرن گریه میکنن!
البته نمیدونم تو گریه میکنی یا نه
.
.
.
نه...