شب پره
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 ساعت 03:08 ب.ظ
حلقه های رقصان دود در شب طوفانی و «زندگی که چیزی جز یک آغاز نیست».آن گاه که ضربه ی تولد پیکره ام را فرو ریخت و آسمان از اشتقاق من نهیب زد و پدر نخستین بر روی سنگفرش های ضمیر گام بر داشت٬من فصل به فصل مردم و در غربت خویش زبانم را از دست دادم و آوار سایه ام شدم...و هر قرنی یادگاری از من به دیوارش آویخت و اگر غواص قاره های وجود در حصار قرن های جدا افتاده نبودم چگونه می دانستم که زمان به خودش باز می گردد؟آری چون حلقه های رقصان دود در نیمروز بزرگ زندگی٬باز میگردم و در این بازگشت من این بار هنرمندانه تر از کالدر پیکرم را می آفرینم و این چنین در میدان هستی زمین بر کالبد من تراشیده می شود...
حالا مطمئنی گره س چیز دیگه نیست ؟
کلا من وقتی یه حرفی میزنم قطعاً مطمئنم...
شلنگ..../
مرض...
حلقه های رقصان دود در شب طوفانی و «زندگی که چیزی جز یک آغاز نیست».آن گاه که ضربه ی تولد پیکره ام را فرو ریخت و آسمان از اشتقاق من نهیب زد و پدر نخستین بر روی سنگفرش های ضمیر گام بر داشت٬من فصل به فصل مردم و در غربت خویش زبانم را از دست دادم و آوار سایه ام شدم...و هر قرنی یادگاری از من به دیوارش آویخت و اگر غواص قاره های وجود در حصار قرن های جدا افتاده نبودم چگونه می دانستم که زمان به خودش باز می گردد؟آری چون حلقه های رقصان دود در نیمروز بزرگ زندگی٬باز میگردم و در این بازگشت من این بار هنرمندانه تر از کالدر پیکرم را می آفرینم و این چنین در میدان هستی زمین بر کالبد من تراشیده می شود...
بعضیا دوس دارن اتفاقها براشون پیش بیاد
بعضیا اتفاقها رو پیش میارن
تو کدومی؟
گاهی اتفاق برای من میفته گاهی من برای اتفاق میفتم...