جنین سنگینی کرد ...
تحمل کوریون کم بود...
نازک شد ...
پاره شد ...
جنین از بین رفت .
نوشته شده توسط من
جنین نوزاد شد...چند سال در شکم دنیا بود...میگویند جاودانه شد تا اسرافیل در سور بدمد!شاید سعادت هم با او جاودانه شود...
احتمالا از نظر عاطفی دچار مشکل شده ...هر رفتنی غم انگیز است
چرا تلخ مینویسی من؟!
این تلخ بود /؟ چون برام تلخ بود
چه غم انگیزیاد زنی افتادم که پس از ۱۵ سال باردار شده بود و بچه مرده ای به دنیا اورد و می گفت ایکاش هیچ وقت باردار نمی شدم چون حسش کردم و این حس داره نابودم میکنه
تکه ای از دلت هم با او رفت نه ؟!!!
دل من؟ نه .جنین رفت
درکت می کنم ( من ) چون چن وقت پیش وقتی حبیب رفت جنینم نرفت تموم دنیام رفت با اینکه آشناییمون کوتاه مدت بود خستت منتظر
چرا من و تو به من (فرداد)سر نمی زنن؟
به خدا سر میزنم ولی نظرم نمیاد
janin ro man koshtam!hamin emrooz sobh
جنین ما دیروز مرد
بعد از کوریون هنوز آمنیون هست...!
کوریون آمنیون رو هم در بر گرفته بود
ببخش. حالم اصلا مساعد نیست. فقط مینویسم که وبلاگ نمیره.
امیدوارم خوب باشی
اشکال نداره!هنوز دو تا پرده دیگه هستن که از جنین محافظت می کنن!
اما تو چیز دیگری!یهو یاد این شعر انداختی منو
جنین سنگین بود یا تحمل کوریون کم؟!
احتمالا جنین سنگین بوده و تحمل کوریون باز کم
شاید زور جنین زیاد بوده ...شاید واسه مرگ عجله داشته...
شایدم باید بهش حق داد!
کلی فکر سراغم میاد که یعنی چی شد؟خیلی یه دفعه ای بود آخهبعد به خودم میگمخدایا فهمم ده،تا متوقع نباشم که دنیا و مردمش مطابق میل من رفتار کنن!:)
بابا ولش کنین بذارین یه نفس راحت بکشه بیچاره. یه آدم بدرد بخور توی این کویر بوداونم اینقدر اذیتش کردین شما... که گذاشت در رفت... خودمو نمیگما... اون کامنت آخریامو کوریون خیلی دوست داشت...
حالا خودش سالمه؟
تحت مراقبت باید باشه
جنین...هه!!کوریون خود مادرمان بوداقلا برای من
همه دارن میرن!چرا؟چ حس بدیه...کوریونم ک بی خدافظی...بدون اینکه بگه گذاشت رفت!خوووب همه تنهامون گذاشتن!:((
بیچاره جنین.
بیچاره
کوریون وبلاگ نویسو می گی؟
آره هامون جان
دلم نمیخواد بگم این رو اما دلگیرم از ییهویی رفتنش ... دلم تنگ میشه واسه قلمش و تصدق گفتن هاش !امیدوارم که برگرده ./
دلتنگشم...
حاضرم هر چی دارم بدم تا فقط یه بار دیگه این لغت رو از دهنش بشنوم:تصدقت...تو چی؟؟ من؟ دلت نمیخواد...؟
واقعا تو حاضری؟؟؟نه من حاضر نیستم
تو الان چی و به چی تشبیه کردی جانم!؟
کوریون رو به کوریون کوریون آخرین لایه ایه که جنین توشه
اوخیییی
تحمل همه کس و همه چیز کم شده این روزا
سلام ... واقعا کوریون رفت؟؟ اگر درست باشد دلم به شدت خواهد گرفت!!
آره فرخ جان رفت به دلت بگو بگیره
تو سنگینی نکنی رفیق!
من چی بگم.../دکتر خوب سرغ دارم
حسام تو هرچی بگی ما دوست داریم
امید وارم برگردهزود
هی من به تو بگو که منو ببخشه به خدا منظوری نداشتم اگه بگم غلط کردم خوبه من که چیزی نگفتم
منتظر جان میخوخیال شو. تو از دستت ناراحت نیست. گفت که صلح بر قراره حالا منم باهاش صحبت میکنم ببخشتتآفرین پسر آقا
و من گریستم!
من چرا سر هیچی سر در نمیارم؟ نه از پست. نه از کامنت ها...
چون احتمالا کوریون و نمیشناختیزیاد سخت نگیرشایدم چون تو از جهان سومی و از ما از جهان اول
موفق باشی.مرسی
زن همیشه زیباست
سنگین که باشی زود از بین می روی!!
چه بر سر کوریون آمد؟
سلام دوستاز لطف شما سپاسیا علی
سلام دوست به روزمیاعلی
قرار نیست چیزیم باشه!سالم سالمم.فقط یکم دچار بهت شدم این روزا،آیکون:استیصال در نویسندگی/
می روم....بی تجربه ی زیستن می میرمروزهایی که با هم سپری شدمرا مجذوب زندگی کردتسلیم سرنوشت شدمتنها ماندم ، بی تو...و سراشیبی سقوط به استقبالم آمد.... سبز باشی و بی کران
جنین رفت...تکه ای از منم رفت!
ینی چی که کامنت دونی و میبستم؟
"آوار" رو دوست دارم.
سلام دوس داشتین منو بخونید
کوریون کجا رفته ؟ چرا بلاگش و بسته ؟؟؟
نمیدونم
هی نمی دونم این تو کیه.اما همین که خوندتم کافیهمن احساسای تخمی لحطه ایمو می نویسمضمنا این حجم زیادتو تو بلاگ منم جاش گذاشتیچاکریم
حالا اگه آمارشو بذاریم کف دستت چقدر بهمون میدی؟ فقط یه چیز بگو بصرفه ها
فی چه قدره الان؟آمارش دیر یا زود میاد دستمون
منظورم تشکر بودحرفی نیساون حجمم واسه این گفتم که از حجم نوشته بودی
جنین نوزاد شد...
چند سال در شکم دنیا بود...میگویند جاودانه شد تا اسرافیل در سور بدمد!
شاید سعادت هم با او جاودانه شود...
احتمالا از نظر عاطفی دچار مشکل شده ...
هر رفتنی غم انگیز است
چرا تلخ مینویسی من؟!
این تلخ بود /؟
چون برام تلخ بود
چه غم انگیز
یاد زنی افتادم که پس از ۱۵ سال باردار شده بود و بچه مرده ای به دنیا اورد و می گفت ایکاش هیچ وقت باردار نمی شدم چون حسش کردم و این حس داره نابودم میکنه
تکه ای از دلت هم با او رفت نه ؟!!!
دل من؟ نه .
جنین رفت
درکت می کنم ( من ) چون چن وقت پیش وقتی حبیب رفت جنینم نرفت تموم دنیام رفت
با اینکه آشناییمون کوتاه مدت بود
خستت منتظر
چرا من و تو به من (فرداد)سر نمی زنن؟
به خدا سر میزنم ولی نظرم نمیاد
janin ro man koshtam!hamin emrooz sobh
جنین ما دیروز مرد
بعد از کوریون هنوز آمنیون هست...!
کوریون آمنیون رو هم در بر گرفته بود
ببخش. حالم اصلا مساعد نیست. فقط مینویسم که وبلاگ نمیره.
امیدوارم خوب باشی
اشکال نداره!
هنوز دو تا پرده دیگه هستن که از جنین محافظت می کنن!
اما تو چیز دیگری!
یهو یاد این شعر انداختی منو
جنین سنگین بود یا تحمل کوریون کم؟!
احتمالا جنین سنگین بوده و تحمل کوریون باز کم
شاید زور جنین زیاد بوده ...
شاید واسه مرگ عجله داشته...
شایدم باید بهش حق داد!
کلی فکر سراغم میاد که یعنی چی شد؟خیلی یه دفعه ای بود آخه
بعد به خودم میگم
خدایا فهمم ده،تا متوقع نباشم که دنیا و مردمش مطابق میل من رفتار کنن!
:)
بابا ولش کنین بذارین یه نفس راحت بکشه بیچاره.
یه آدم بدرد بخور توی این کویر بود
اونم اینقدر اذیتش کردین شما... که گذاشت در رفت...
خودمو نمیگما...
اون کامنت آخریامو کوریون خیلی دوست داشت...
حالا خودش سالمه؟
تحت مراقبت باید باشه
جنین...
هه!!
کوریون خود مادرمان بود
اقلا برای من
همه دارن میرن!چرا؟
چ حس بدیه...
کوریونم ک بی خدافظی...بدون اینکه بگه گذاشت رفت!
خوووب همه تنهامون گذاشتن!:((
بیچاره جنین.
بیچاره
کوریون وبلاگ نویسو می گی؟
آره هامون جان
دلم نمیخواد بگم این رو اما دلگیرم از ییهویی رفتنش ...
دلم تنگ میشه واسه قلمش
و تصدق گفتن هاش !
امیدوارم که برگرده ./
دلتنگشم...
حاضرم هر چی دارم بدم تا فقط یه بار دیگه این لغت رو از دهنش بشنوم:
تصدقت...
تو چی؟؟ من؟ دلت نمیخواد...؟
واقعا تو حاضری؟؟؟
نه من حاضر نیستم
تو الان چی و به چی تشبیه کردی جانم!؟
کوریون رو به کوریون
کوریون آخرین لایه ایه که جنین توشه
اوخیییی
تحمل همه کس و همه چیز کم شده این روزا
سلام ... واقعا کوریون رفت؟؟ اگر درست باشد دلم به شدت خواهد گرفت!!
آره فرخ جان رفت
به دلت بگو بگیره
تو سنگینی نکنی رفیق!
من چی بگم.../
دکتر خوب سرغ دارم
حسام تو هرچی بگی ما دوست داریم
امید وارم برگرده
زود
هی من به تو بگو که منو ببخشه
به خدا منظوری نداشتم
اگه بگم غلط کردم خوبه
من که چیزی نگفتم
منتظر جان میخوخیال شو. تو از دستت ناراحت نیست. گفت که صلح بر قراره
حالا منم باهاش صحبت میکنم ببخشتت
آفرین پسر آقا
و من گریستم!
من چرا سر هیچی سر در نمیارم؟ نه از پست. نه از کامنت ها...
چون احتمالا کوریون و نمیشناختی
زیاد سخت نگیر
شایدم چون تو از جهان سومی و از ما از جهان اول
موفق باشی.مرسی
زن همیشه زیباست
سنگین که باشی زود از بین می روی!!
چه بر سر کوریون آمد؟
سلام دوست
از لطف شما سپاس
یا علی
سلام دوست
به روزم
یاعلی
قرار نیست چیزیم باشه!سالم سالمم.فقط یکم دچار بهت شدم این روزا،آیکون:استیصال در نویسندگی/
می روم....
بی تجربه ی زیستن می میرم
روزهایی که با هم سپری شد
مرا مجذوب زندگی کرد
تسلیم سرنوشت شدم
تنها ماندم ، بی تو...
و سراشیبی سقوط
به استقبالم آمد....
سبز باشی و بی کران
جنین رفت...
تکه ای از منم رفت!
ینی چی که کامنت دونی و میبستم؟
"آوار" رو دوست دارم.
سلام
دوس داشتین منو بخونید
کوریون کجا رفته ؟ چرا بلاگش و بسته ؟؟؟
نمیدونم
هی نمی دونم این تو کیه.
اما همین که خوندتم کافیه
من احساسای تخمی لحطه ایمو می نویسم
ضمنا این حجم زیادتو تو بلاگ منم جاش گذاشتی
چاکریم
حالا اگه آمارشو بذاریم کف دستت چقدر بهمون میدی؟
فقط یه چیز بگو بصرفه ها
فی چه قدره الان؟
آمارش دیر یا زود میاد دستمون
منظورم تشکر بود
حرفی نیس
اون حجمم واسه این گفتم که از حجم نوشته بودی