چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

مثل یک چراغ مه شکن در مه

بیا، بیا و از درون مغز من بنگر، شاید که زاویه ای دیگر بر تو گشوده شود. شاید اینجا از این زاویه آرامش را یافتی...


نوشته شده توسط تو

خدا کجاست؟؟؟

میگویند خداوند در کلمات حضور دارد اما خدای من فقط در کلمات شر من حضور پیدا کرد 

 

 

نوشته شده توسط من

حرفهای پنجه بوکسی

بهش گفتم یدونه میزنم بهت که له بشی و نتونی از جات بلند شی...

یه پوزخند زد و گفت بزن ببینم چجوری لهم میکنی...

گفتم همیشه زور حرف بیشتر از زور بازو بوده، شاید  زور دستم کمه اما حرفام خیلی پر زورن...

با تعجب بهم نگاه کرد...


نوشته شده توسط تو

بله...

این روزها همه چیز تخمیست جز خود تخمها...


نوشته شده توسط تو

چشم ها

بعضی از چشمها گودند، بسیار گود. آنقدر که باید مدتها در آنها دست و پا بزنید...


نوشته شده توسط تو

آدمها این سالها را کم آوردند همیشه

اگر میخواهی مرا نوازش کنی لازم است از سال ها قبل به من زل زده باشی...


نوشته شده توسط تو

خلاص

سکوت تمام نقاط بدنم را پوشانده بود وقتی اعتراض میکرد که چرا خطوط چشمانت با من موازی
نیست. وقتی که میگفت بین نقطه های من و تو فاصله لحظه ای سه بار سه قلو میزاید...

سر همین جمله آخرش بود که دلم میخواست آنقدر جیغ بزنم تا صدای سکوت خود را نشنوم اما من فقط غش غش خندیدم...


نوشته شده توسط تو

قُل قُل بی جهت

یک دیگِ عشق برای منی که یک بسته سیگار با تو فاصله داشتم

منی که تو را و دیگِ گنده عشقت و هر چه که داشتی از روز اول با یک بسته سیگار طاق زدم...


نوشته شده توسط تو

این واقعیت دهن آدم رو صاف میکنه

بعضی از آدما سرشتشون بیش از حد واقعیه.یعنی بیش از حد به واقعیت آلوده هستن، انقدر که هیچ آرزویی با روحشون سازگار نیست...من جزء این دسته از آدما هستم...


نوشته شده توسط تو

تَرک های تَرَکی

وقتی دو نفر که برای هم مهم هستن میخوان همدیگرو ترک کنن یکیشون پشتش گرمتره...یکی یکم خیالش راحت تره...یکیشون وقتی پشتش رو میکنه که بره روبروش کسای دیگه ای هستن...

اما اون یکی پشتش سرده...خیالش راحت نیست...اون یکی وقتی پشتش رو میکنه که بره روبروش پر از خالیه...من این یکیم همیشه...


نوشته شده توسط تو

بعضیا خودشون مشکل دارن میزنن آیینه رو میشکونن...هه

من مثل آینه ام، هیچ گاه ملاحظه طرف مقابلم را نمیکنم...


نوشته شده توسط تو

گُم گُم

من از دستور زبان بعضیا میگریزم به گُم، به گُم...

و گُم نمیشم،نه. به گُه خوری، به غلط کردن می افتم...


نوشته شده توسط تو

تمام

همه درهای بهشت را به روی خودم بستم ...  

 

 

نوشته شده توسط من

مثلِ؟

انسان باید برای انجام بعضی کارها قابلیتِ پایان ناپذیری داشته باشد...


نوشته شده توسط تو

تکلیف کلمه های ما چه میشود؟

نوشته هایمان به گا خواهند رفت وقتی تنها صدا باشد که میماند... 

 

نوشته شده توسط من

بیگانه جدا دوست جدا نمیشکند دیگه انگار

اینی که گفته هر کس به طریقی دل ما میشکند؛ حالا که دل من توسط هیچ دوست و بیگانه ای نشکسته یعنی طریقا تموم شده...؟


نوشته شده توسط تو

روی این یکم تامل کن

روح خشونت گرا یه ارثیه تاریخیه, یه صفت انسانی نیست...


نوشته شده توسط تو

آدما با یه آدم دیگه دو رقمی میشن

آدما وقتی تک رقمین خیالشون راحته...وقتی تک رقمی هستن فقط خودشون مهمن.هر کاری دلشون بخواد میکنن.اما وقتی پرت میشن توی پرتگاه دو رقمی یعنی کامل باید عوض بشن.یعنی مجبورن کلی خاصیت از دست بدن و کلی خاصیت جدید رو قبول کنن...


نوشته شده توسط تو

درک مطلب

همان طور که گریستن, توان انسانیست بی تفاوتی نیز توان عظیم انسانیست...


نوشته شده توسط تو

تو این دنیا هیچی به موقع اتفاق نمیافته

تمام جملات عاشقانه زمانی نوشته میشوند که عشقی وجود ندارد  

به محض اینکه عشق رخ داد تمام عاشقانه ها از بین میرود


نوشته شده توسط من