چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

تولید

امشب یه شب بزرگه. یه آدمی تو این شب متولد شده که با بقیه فرق داره. یکی که واقعا یکیه. خدا یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین بنده هاشو خلق کرده. وااااای. خوش به حال خدا با این مخلوقش. نمیخوام دیگه چیزی بگم. 

 تو عزیزم تولدت مبارک.


پس نوشت:کامنت های این پست را تو جواب میدهد.


نوشته شده توسط من

اسهال

اس هال اگر گرفتید مهم نیست.

اس پذیرایی گرفتن کمی خفت دارد.


نوشته شده توسط تو

سوژه ها(۲)

-وقتی کسی تیپ میزنه میاد تو شرکت به همه لبخند میزنه  

-وقتی لباس نو میپوشی جلوی آینه برقصی   

-وقتی میخوای پشت تلفن به کسی بگی خواب بودی بعد واقعا چشاتو ببندی  

-وقتی بری شمال فکر کنی حتما باید شلوارک و کلاه با خودت داشته باشی  

-دخترا وقتی تو ماشین دوست دخترشون میشینن فکر کنن حتما باید آهنگ شاد گوش کنند و -شاد باشن که بگن به ما خوش میگذره 

-میری رستوران تو منو غذا قیمت نزده تو نتونی تصمیم بگیری که چی بخوری  

-وقتی تو خیابون بچسی هی بری عقب ببینی بوت مونده یا رفت 

-وقتی تو یه پاساژ‌ آینه کاری شده هی به خودت نگاه کنی  

-وقتی دستت تو دماغته یکی ببینه هی الکی به دماغو دهنت ور بری که مثلا داشتی میخاروندیش 

-وقتی تو تاکسی کناره راننده بشینی و تمام راه از آینه بغلت زل بزنی تو چشم خودت   

-توی اتوبوس وقتی ایستاده ها میفهمن یکی میخواد پیاده بشه همه نگاهشون به صندلیه اونه که جاش بشینن   

-بری عروسیه مختلط بعد بیای تعریف کنی واسه دوستات که عروسیشون پارتی بود  

-۱۰۰کیلو وزن داشته باشی بری باشگاه بدن سازی که لاغر شی به همه بگی واسه روحیم میرم 


نوشته شده توسط من



 

  

 

مردهای عزیز تو

تو عاشق جنس مذکر است.

تو سجده میکند جلوی مردها.

تو دوست دارد فقط به مردها بگوید چشم ولاغیر.

تو دوست دارد مردها به او دستور بدهند و او اطاعت امر کند.

تو عاشق عصبانیت مردها هست.

تو عاشق بد دهنی مردها هست.

تو میمیرد از ذوق اگر یک مرد غضب آلود به او نگاه کند.

تو دیوانه جذبه مردانه هست.

تو دوست دارد پاهای خسته مردش را در آب نمک ماساژ بدهد تا شاید خستگی آن را لحظه ای فراموش کند.

تو خل میشود وقتی مردی با دست های گنده ا ش دستهای او را بگیرد.

تو مردهایی را دوست دارد که تا وقتی در کنارش هستند احساس کند در دل کوه است. کوهی بزرگ/ کوهی عظیم.

تو مردها را با بوی گند پاهایشان دوست دارد.

تو مردها را وقتی که از سر کار بر میگردند و کل پیشانیشان پر از قطرات عرق است می پرستد.

تو گریه اش میگیرد وقتی مردی در اتوبوس ایستاده و در حال چرت زدن است.

تو عاشق سیبیل مردها هست که صد چندان به مردانگی آنها میافزاید.

تو دوست دارد مردهایی را که با یک نگاه آنها زن ها از ترس میخکوب میشوند.

تو دستهای پینه بسته و ضمخت مردان را میبوسد.

تو سرسپرده و دل سپرده مردهاست.

تو عاشق مردهایی است که به زن میگویند ضعیفه.

تو عاشق عشق مردانه است.که کل وجود یک زن را سست میکند.


‌تو افتخار میکند به اینکه یک زن است و میتواند این حس ناب را در مورد مردها تجربه کند که خود آنها گاهی نمیدانند چه گوهری هستند


پینوشت: این نوشته نظر واقعی تو است راجع به مردها و هرگز شوخی ندارد.




نوشته شده توسط تو


لحظات زندگی

 همیشه بهترین لحظات تو یه دوره کوتاه زندگی میتونه گند بزنه به بهترین لحظات ادامه زندگی.


نوشته شده توسط من

رودل

رودل کرده ام. کاش میشد زیردل بکنم.


نوشته شده توسط تو

دیوانه...

چند روزه که یه جوریم. انگار تو این دنیا نیستم. انگاری که راه من با بقیه آدما فرق داره.مثل این که تو صف انتظارم. ولی نمیدونم انتظاره چی. حتی اینو نمیدونم که از بقیه جلوترم یا عقب تر . نمیدونم منتظرم که بقیه به من برسم یا من  با یه اتفاقی به بقیه برسم. تو هپروتم. انگار هیچکس منو نمیبینه و این یه حس خوب بهم میده. دلم میخواد مغز منم بیافته تو اون لیوان یخ تو.


نوشته شده توسط من

سیگار کشیدن بی مغز

دلم میخواهد مغزم را از سرم بیرون بیارم و بندازم توی یک لیوان آب یخ. بعد سیگاری روشن کنم و بکشم تا ته.


نوشته شده توسط تو

روح گیجه

سر روحم گیج میرود گاهی. پای روحم درد میکند بسیار.دلم میخواهد پشم های روحم را بتراشم. روحم گیر کرده مانند خر در گل کسی هم نیست به آن بگوید هوش تا حرکتی بکند شاید......


نوشته شده توسط تو

شب

دلم میخواد سه شبانه روز شب باشه. 

سه شبانه شب 

 همه جا تاریک باشه و انقدر به سیاهیه شب نگاه کنم تا خوابم ببره  

 

نوشته شده توسط من

سوژه ها (۱)

- وقتی میری یه مهمونی کباب دارن از صاحبخونه بپرسی کباب رو خودتون زدید یا از بیرون آوردید.

-وقتی یه عده دارن میرن مسافرت میخوان خودشون رو شاد نشون بدن.

- نگاه های یک زوج که تازه عقد کردن به یکدیگر.

- کسی که رفته دندانپزشکی دندون آخریش و پر کرده و اسرار داره که به همه نشونش بده.

-وقتی سیگار میکشی چشمات و خمار کنی که......

-وقتی مهمونی رفتی/ سر سفره همه خوراکی هایی که رو میز هست رو با چشمات چک کنی  کدومش رو خوردی و کدومش رو نخوردی بعد وقتی دیدی کاملا همه رو خوردی خیالت راحت بشه بگی الهی شکر.

-وقتی تو خیابون ...نت میخاره هی بیجهت کمرت و قر میدی.

-وقتی تو تابستون سوار اتوبوس میشی و میله اتوبوس رو نگه میداری و بگی میله ها مثل سونا داغه.

-وقتی داری جلو آینه آرایش میکنی هی لبخند بزنی.

-وقتی دو نفر میخوان با هم درگوشی صحبت کنن حالت چشماشون.

- وقتی سرت و گذاشتی رو پای دوست پسرت و عاشقانه از اون پایین نگاهش میکنی اون بهت بگه چشمات شبیه حلزونه.

-وقتی یه جایی بری مهمونی موقع برگشتن صاحبخونه بهتون بگه این جوری نشدا. دفعه بعد از صبح بیاین شب هم اینجا بمونین.

-یکی بیاد برات کامنت بگذاره من آپم بهم سر بزن.الکی هم هی از وبلاگت تعریف کنه که خیلی قشنگه.

- زیر پتو بگوزی بعد هی سرتو ببری زیر پتو بو کنی هی بیای بیرون.

-وقتی دوستت از یه پسره شماره گرفته با تو مهربونتر رفتار کنه.

-وقتی داری پای تلفن با دوست پسرت حرف های عاشقانه میزنی شلوار گل گلی گشاد پات باشه.

-وقتی بابات از خواب بیدار بشه همش بگه دیشب چه شبی بود. دیشب چه شبی بود.

-وقتی یه بچه سر سفره آب میخواد همزمان با اون همه بچه ها یادشون میاد که آب میخوان.

- سعی کنی تو مهمونی از همه خوشگل تر باشی.(سعی و تلاش).

- وقتی دوست پسرت از ماشین پیاده میشه که آب میوه بخره بعد اون چیزی که تو دوست داری رو نداره. اونوقت میخواد از دور با لب و دهن و اشاره و .... به تو بگه این و نداره چی به جاش برات بگیرم.

- وقتی با دوستت میری رستوران پشتش و بهت کنه و پول غذا رو حساب کنه. بعد با یه لبخند غذا رو بذاره جلوت.


- پینوشت: از این سوژه ها زیاده نمیخوام همش و تو یک پست بیارم که خیلی طولانی بشه. بازم خواهم نوشت.


نوشته شده توسط تو

-

mary and max

مری و مکس


مری و مکس یک کارتن خمیری هست که به نظرم فوق العاده است. این کارتن هی شما رو بالا پایین میکنه. یه جاهایی شما رو مبهوت میکنه. یه جاهایی باعث میشه بغض کنید. بعضی جاهاشم لبخند میزنید و بعضی جاهاش یهو به خودتون میایید میبینید اشک هاتون سرازیر شده.

مری و مکس دو تا دوستن که هر کدوم توی یک کشور زندگی میکنن. اونا دوست نامه ای هم هستن.

تو این کارتن مکس و مری مشکلاتشون رو به هم میگن. مثلا مکس نمیتونه احساساتش رو نشون بده و درکی از احساسات نداره و نمیتونه گریه کنه این موضوع رو به مری میگه و  مری قطره های اشکش رو میریزه تو یه شیشه و برای مکس میفرسته و این بهترین کادویی بوده که مکس گرفته.این دو تا شخصیت سوال هایی از هم میپرسن که به نظرم من خیلی خوبه.

حتما ببینید و بفرمایید چه چیزی تو این کارتن براتون جالب بود.


نوشته شده توسط تو

من و خود من

خیلی وقتا برام پیش اومده که خودمو جلوی آینه صدا زدم. با صدای بلند. به نظر مسخره میاد ولی جالبه. یه حس و عجیب و غریب. که این کیه که داره منو صدا میزنه. انگار یکی تو درونته که کارت داره. بعضی وقتا از این کار میترسم. یعنی صدا کردن اسم خودم تنم و میلرزونه.اون موقع دلم میخواد از خودم فرار کنم یعنی از اونی که داره صدام میکنه. بعضی وقتام بهم آرامش میده. انقدر خوشگل و مهربون اسم خودم و میارم که شاید هیچ وقت هیچ کس با اون محبت صدام نکرده باشه و نکنه. اون موقع هم دلم میخواد خودم و محکم بغل کنم . تو این حالت قشنگ احساس میکنم من دو نفرم .دو نفری که بعضی وقتا انقدر به هم نزدیکیم که نمیشه ازهم تشخیصشون بدم. بعضی وقتام انقدر دور که نمیشه هیج جوری به هم ربطشون داد.فکر کنم خوب دارم نمینویسم. ولی بهتر از این هم نمیتونم این قضیه رو بیان کنم. شما خودتون متوجه باشید دیگه. 

 

 

نوشته شده توسط من

غربت

گاهی اوقات آدم با خودش هم غریبی میکند.


نوشته شده توسط تو

لینک در کافی شاپ

من و تو اومدن به یک کافی شاپ که یه  سری رو انتخاب کنن و بدون اجازه لینکشون کنن. من و تو در حالی که دارن سیگار میکشن و با یه کافه گلاسه جلوشون شما رو انتخاب کردن و دارن راجع به چسبندگی ها شون صحبت میکنن. اگه میخواین از ما تشکر کنین که لینکتون کردیم یا اگه دوست دارین از لیست لینک های ما حذف بشین لطفا کامنت بگذارید.



نوشته شده توسط من و تو

حال خوب و بی حوصله

حالم یه جوریه. فقط حوصله ی حوصله نداشتن و دارم . دلم میخواد فقط پیاده راه برم. نمیخوام به خونه برسم. نمیخوام حوصلم سر جاش بیاد. دارم با این بی حوصلگیم حال میکنم. فقط میخوام راه برم و مردم ونگاه کنم. مردمی که حوصله دارن. میخوام ببینم چه فرقی با من دارن. به ظاهر هیچی ولی خوب حتما فرق دارن با من. حتی اگه اونا بی حوصله هم باشن مثل من نیسن. با اینکه اینطوریم ولی حالم خوبه. نمیدونم شایدم انقدر بده که نمیفهمم. هیچکس منو نمیفهمه . دلم میخواد یخ بزنم. بعد یکی بیاد داغم کنه. میفهمید؟  

 

نوشته شده توسط من

پدر آن دیگری

پدر آن دیگری 

 بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش بعدشم نظرتونو بگید  

رمانی بسیار عالی از زبان یک کودک, که تا 7 سالگی نمیتونه حرف بزنه و همه تصور می کنند که او معلولیت داره این کودک که الان در سن 20 سالگیه تمام اتفاقات و احساستدوران کودکیه خودش رو با همان تفکرات بیان میکنه  

قسمتهایی از داستان که به نظرم جالب اومد براتون مینویسم:  

من دیگر یاد گرفته بودم از مردمی که مرا خنگ یا عقب افتاده صدا می کنند چگونه انتقام بگیرم تا دلم خنک شود , و بتوانم دوباره با اسی و ببی بازی کنم تنبیه هم می شدم ولی مهم نبود از وقتی که بابای آرش به خاطر قیچی کردن کت و شلوارهایش کتکم زد و یک شبانه روز در اتاق زندانیم کرد, دیگر از هیچ تنبیهی نمی ترسیدم . از این که بدتر نمی شد.

کاش می تونستم فحش بدهم , تمام بچه ها فحش بلد بودند , خیلی دلم می خواست این کلمه های جادویی از دهانم بیرون بیایند ولی حیف!..

از میان تمام حرفها فحش را تشخیص می دادم , با دقت آنها را می شنیدم و به خاطر می سپردم , معنی بغضی را می فهمیدم , مثل پدرسگ, بابای آرش یکبار که نمی دانم چرا از دست آرش عصبانی بود به مادر گفت:

به این پدر سگ بگو دیگه تحمل این لوس بازیهاش رو ندارم .

عصبانیت او از آرش به اندازه کافی عجیب بود ولی این کلمه پدرسگ از آن هم عجیب تر بود .ما به اتاق خودمان رفتیم اس گفت:

دیدی بابای ارش هم فحش می ده !ببی گفت:

آره ...گفت: پدر سگ . یعنی بابای آرش سگه !

من گفتم عجب خنگیه این بابای آرش . بابای آرش که خودشه , پس یعنی خودش سگه ! وای که انروز چقدر خندیدیم . سه تایی دور اتاق چرخیدیم و هی گفتیم پدرسگ , پدرسگ , پدرسگ....

نویسنده : پرینوش صنیعی 

 

نوشته شده توسط من

کاریکلماتور

مهر، داد زد، اردیبهشت شد اردیجهنم

مهرداد زد، اردیبهشت شد اردیجهنم


نوشته شده توسط تو



پنجشنبه

از روزای جمعه بدم میاد . نه به خاطره اینکه میگن عصرش دلگیره . نه. کلا خوشم نمیاد. ربطیم به دلگیریش نداره دل من که زمان حالیش نمیشه. هروقت بخواد میگیره. براش فرقیم نداره که امروز چه روزیه که میخواد بگیره. ولی در عوض پنجشنبه هارو دوست دارم .چون فرداش جمعس. چه باحال یه روز و به خاطره اینکه فرداش قراره یه روز بد باشه دوست دارم. کاش میشد با خدا یا هر کی که مسول روزای هفتس صحبت کرد که تجدید نظری رو هفته بکنن که اگه بشه پنجشنبه ها رو بکنن دو تا به جاش شنبه هارو حذف کنن. 

 

پا نوشت : ...۴شنبه ۵شنبه ۵شنبه جمعه ۱شنبه

 

نوشته شده توسط من

واسه تو

اصلا دلم نمبخواد تورو اینجوری ببینم.  این حالت تو روح منو چسبناک میکنه. حتی اگه ناراحتم هست دلم نمیخواد کسی بدونه که تو دلش مریضه. اصلا لطفا دیگه کسی پست آخر تورو نخونه.  فقط خودم میخوام اون پست و بخونم .  

تو بهت بگم من از این حالتت اذیت میشه. عصبی میشه. روحش زخم میشه. اون وقت دلش میخواد بیاد یه شیشه لیدوکایین و خالی کنه رو تنت تا خوب شی. تا همه چی برات بی تفاوت بشه. تا دیگه اون مدیر عامل فلان فلان شده نتونه روحتو جر بده.  

پس خوب شو 

 

نوشته شده توسط منه ناراحت از تو