چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

به هیچ کس ربطی نداره من الان چه حسی دارم

کاش الان اینجا بودی و من توی بقلت زار زار گریه میکردم...


نوشته شده توسط تو

با هر قُلُپ انگار یه پُک به من میزدی

یادت هست من در تاریکی غوطه ور بودم و تو پشت هم نورها را قُلُپ قُلُپ مینوشیدی و مرا تحقیر میکردی...؟


نوشته شده توسط تو

شما نمیدونید من توی زندگیم چه ها کشیدم تا تونستم یه جا بمونم

چند روز قبل یه پست گذاشتم اعتراف کرده بودم که من همیشه میرفتم چون میترسیدم.

الان دلم میخواد بگم: حالا اما دیگه وقت موندنه...


نوشته شده توسط تو

شب را چه میکنی...؟

من مسخ اندوه امروز تو...


نوشته شده توسط تو

شایدم باید خوب دم بگیری بعد بگی

بعضی حرفا رو باید بزاری وقتی خوب دم کشید بزنی. اینجوری بیشتر به طرف مقابلت میچسبه...


نوشته شده توسط تو

آن روزها

مثل بوی تند عرق یک آغوش که دوست داری زودتر ترکش کنی...


نوشته شده توسط تو

مانده...

مثل پریان مانده در شب که قسم میخورند هرگز باز نخواهند گشت...


نوشته شده توسط تو

رد پایش را نمیبینم اما حس میکنم

کسی روی خواب های من راه رفته. خوابهایم له و لورده شدن...


نوشته شده توسط تو

بختک بخت برگشته

بختک دیشب بهم گفت دیگه کار زمونه بر عکس شده. به جایی اینکه من بیفتم روت همش تو میفتی روی من...


نوشته شده توسط تو

کجا بره؟

مثل سِقط های وسط راه گیر کرده...


نوشته شده توسط تو

قفسه سینه شکافته شده

بدنهای یخ زده ای که هرگز برده نشدن، آنقدر که سیاه شدن...


نوشته شده توسط تو

بیخوابی

من چند وقته دیگه از خواب نمیپرم؛من کلاً از خواب، پریدم...


نوشته شده توسط تو

الان ایستادم با اینکه باز هم میترسم

من همیشه میرفتم چون میترسیدم...


نوشته شده توسط تو

این یه توهمه و من هرگز کسی رو پیدا نخواهم کرد

من دلم میخواهد کسی را پیدا میکردم که آهنگ زندگیم را بنوازد. از همان وقتها که یادم می آید، من تعریف کنم و او بنوازد من تعریف کنم و او بنوازد من تعریف کنم  و او بنوازد...


نوشته شده توسط تو

هر چند تقریبا مطمئنم هیچ پدر مادری نیست که بشینه وبلاگ منو بخونه

ببین عزیزیم اصلا ماجرای پیچیده ای نیست. فقط کافیه اینو پیش خودتون تحلیل کنید که فرزندتون به یه سنی رسیده که فقط مدل خوش گذرونیش با مدل خوش گذرونی شما فرق داره. به حضرت عباس اگه باهاتون مسافرت نمیاد تنها دلیلش همینه. والا به قرآن مجید نمیخواد به شما ضد حال بزنه یا اینکه فک نکنید با دوستاش میره مسافرت و با شما نمیاد یعنی دوستاش رو بیشتر از شما دوست داره. هر وقت اینجوری فک کردید یاد اون فرق مدل خوش گذرونیا بیفتید...



نوشته شده توسط تو

هر کسی سر جاش قشنگتره

دختره داشت میگفت من همه کارای مردونه رو بلدم انجام بدم. بهش گفتم به جای انجام کارای مردونه برو ابروهاتو بردار و صورتت رو اصلاح کن...


نوشته شده توسط تو

حالا کسیم ازم نپرسید ارتفاع چی؟

گاهی انقدر ارتفاعش بلنده که دست من بهش نمیرسه.

دلم نمیخواد بگم ارتفاع چی...


نوشته شده توسط تو

برای من متاسف نباشید

گاهی باید تسلیم شد. حتی نمیشه زُل زد،فقط باید تسلیم شد...


نوشته شده توسط تو

و چه خوش

تو آمدی در مرکز تنهایی هایم...


نوشته شده توسط تو

آخ...

یکی باید باشه که وقتی به تهش رسیدی و تیکه تیکه شدی تیکه هات رو جمع کنه.

حتی اگه تیکه هات رو به هم نچسبونه و فقط توی دستش نگه داره...


نوشته شده توسط تو