چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

هر دو یکسانیم

تو گیج خواب، من گیج تو

هر دو فرو میرویم؛ تو در خواب، من در تو...


نوشته شده توسط تو



مثل بعضی از واژه ها که باید با التماس از دهان من بیرون بکشی

 مثل دست و پا زدن در تاریکی، مثل جیغ های پی در پی در تنهایی که صدای هیچ کدامشان را هم نمیشنوم...


نوشته شده توسط تو

من دنبال چیم؟

وقتی از ایران رفت بهش ایمیل زدم رفتی؟ 

2 ساله که هنوز جواب ایمیلم رو نداده.

دلم میخواد ازش بپرسم ما هنوز با هم دوستیم...؟ 


نوشته شده توسط تو


امیدوارم همیشه گرمت باشه. انقدر گرم که هیچ وقت عرقت خشک نشه

هی، آقایی که امروز توی صف تاکسی بودی و منو پس زدی و جلوتر از من رفتی سوار شدی، درسته من دیگه توی اون تاکسی ننشستم چون نمیتونستم حضور وحشیت رو تحمل کنم و هیچیم بهت نگفتم. عوضش رفتم توی تاکسی بعدی یه عالمه گریه کردم و اون آقاهه بغل دستیم گفت اشکال نداره گریه نکن اون بی شخصیت بود. دوستمم دلداریم داد. 

فک نکنی من لوسم، نه آقا جون. تو یهو منو یاد تمام عقده های این شکلیم انداختی...


نوشته شده توسط تو

تعادلم چیز خوبیه ها

برای اینکه به یک نفر وفادار باشید لازم نیست به صد نفر دیگه خیانت کنید...


نوشته شده توسط تو

گاهی یادت میاره،گاهی جلو چشات میاره،گاهی مثل بغض میاره،گاهی...

بعضی اتفاقا هست که دردت میاره بعضی اتفاقا هم هست که دردت رو میاره...


نوشته شده توسط تو

من اگه شهردار بودم از این کارای فرهنگی میکردم

کاش به جای اینکه همه جا تابلو بزنن حجاب اسلامی را رعایت کنید تابلو میزدن لطفاً سکوت دیگران رو رعایت کنید...


نوشته شده توسط تو

تجربه دارم که میگم

من اینو میخوام به یکی توی سالهای دور بگم:

جانِ من آدم هرچقدر هم که خودش رو مچاله کنه و یه گوشه قایم بشه. حتی اگه خودش رو پرت کنه توی سطل آشغال باز یکی میاد و پیداش میکنه...


نوشته شده توسط تو

به آب از آب تکون نخوردن خیلی دل خوش نباشید

وقتی یه جایی دیدین یه کاری کردین و آب از آب تکون نخورد منتظر باشین که یه تمساح یهو سرش رو بیاره بیرون و درسته قورتتون بده...


نوشته شده توسط تو

دلتنگی ها را فقط با یک تقسیم کنید

دلتنگی ها را همیشه نباید جمع کرد، گاهی هم لازم است دلتنگی ها را تقسیم  کرد...


نوشته شده توسط تو

یادتون باشه گاهیم کمک نکردن بهترین کمکه...

هیچ وقت کمک رو با زور نکنید توی حلق آدما. اگه احساس کردید میخواید به کسی کمک کنید فقط کافیه برید آروم در گوشش بهش بگید من فلان کمک رو میتونم بهت بکنم بعدم راهتون رو بکشید و برید. اون اگه کمک شما رو بخواد میاد دنبالتون...


نوشته شده توسط تو

بقیه فصل ها با اینکه دهان ندارن بیخودی شلوغش میکنن

فقط زمستان است که دهان دارد و در سکوت تو را صدا میزند...


نوشته شده توسط تو

آدم در آن دنیا تَرَک بر میدارد

من داشتم آن دنیا را ترک میکردم اما نشد...


نوشته شده توسط تو

من گم شدم یا آغوش تو؟

چرا من هر چه میگردم آغوشت را پیدا نمیکنم...؟


نوشته شده توسط تو

پیچیدگی های روح من

تو میکوبی اما من باز نمیکنم. هر چند که میدانم من این پشت اسیرم...


نوشته شده توسط تو

عجب عجیب است

من بعد از اینکه فهمیدم تب کردم...


نوشته شده توسط تو

آخ چقدر زمین زیر حجم پاهای ما دردش اومده که ته کشیده

انگار تمام زمین ها تَه کشیده اند و هیچ جایی نیست که من پایم را بگذارم روی آن و  کمی قدم بزنم...


نوشته شده توسط تو

این جور وقتا باید گریه کرد

یه وقتاییم هست که آدم از خودش شکست میخوره...


نوشته شده توسط تو

آدمایی که بیرون تو وایسادن نمیدونن یه خشت کج چه بلایی سرت میاره

خیلی وحشتناکه، وقتی خودت تمام خشتای وجودیت رو روی هم گذاشته باشی بعد یهو یه جا ببینی یه جاش داره میلغزه چون تو، چون خود تو، چون تنها خود خود خود تو یه جایی یه خشتی رو کج گذاشتی...


نوشته شده توسط تو

ولی تو باز هم نمیگیش

گاهی از شدتش گلوت خشک میشه...


نوشته شده توسط تو