چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

یک گرد خالی

هر بار که میگفتی دوستت ندارم موژه هایم را باد میبرد...


نوشته شده توسط تو

ما هیچ، هیچ، هیچ

ما حتی نگاه هم نداریم...



نوشته شده توسط تو

کاش میشد نوشت

هیچ کس حتی نمیتونه حدس بزنه ریشه تمام اندوه های الان من چیه...


نوشته شده توسط تو...

شبهای دریده

به شدت دلم برای شب و روزهای سگی تنگ شده ... 

 

نوشته شده توسط من

بیاید با من حرف بزنید

من دلم برای بعضی از خواننده های وبلاگم تنگ شده

به شدت تنگ


نوشته شده توسط تو...


لطفا کسی این روزا حتی گوهمم نخوره چون این کارم عصبانیم میکنه

من این روزا به طرز وحشتناکی عصبانی، افسار گسیخته، بی مرز، بی ملاحضه، بی اعصاب، بی ظرفیت، بی تحمل و حساسم...


نوشته شده توسط تو

حتی نمیشه یه تکون کوچیک خورد

هیچ کاری نمیشه کرد،

همه چی بستست...


نوشته شده توسط تو