چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

انقدر نمیفهمن که گریم میگیره

کاش آدما راجع به من متوهم نبودن و میفهمیدن که چقدر به مراقبت احتیاج دارم...


نوشته شده توسط تو

غوغایی که منو شور میکنه

گاهی فقط یه قطره توی من میفته اما این یه قطره غوغایی به پا میکنه...


نوشته شده توسط تو

اصلا شاید وقتی قیمتش رو بفهمه یه جورایی اعتماد به نفسش بره بالا

کلا آدم فروشی کار خوبی نیست. ولی اگه یه روزی یه جایی خواستید یه آدم رو بفروشید به یه قیمتی بفروشید که وقتی خودش فهمید، حداقل قیمت بالاش یکم از ناراحتیش کم کنه...


نوشته شده توسط تو

سلاح من نه سرد است و نه گرم، بلکه معتدل کوهستانیست

من یک اسلحه دارم و یک روز شلیک خواهم کرد...


نوشته شده توسط تو



در نهایت هر دو تمام میشویم

من زندگی را زار میزنم و زندگی برای من زار میزند...


نوشته شده توسط تو


همانجا ها بود که تو روح مرا خواندی

تو با من میرقصیدی و روح من روبروی تو  لایه لایه از هم باز میشد...


نوشته شده توسط تو

و گم شدن در سردرگمی ها

خود ارضایی با باد وقتی که بنفشه گریه میکند...


نوشته شده توسط تو

آغوش گشاده آغوش بسته رو هم گشاده میکنه

آغوش گشاد نه، من آغوش گشاده میخواهم...


نوشته شده توسط تو

چون حرف حساب آدمها رو عصبانی میکنه

درست میگفت که هر کسی حرف حساب بزنه یه وصله ای بهش میچسبونن...


نوشته شده توسط تو

من عقب تر راه میروم...

ما سفر را به درون تنه یک درخت کهنه شروع کردیم...


نوشته شده توسط تو

اینجا حساب حساب است اما کا کاها دیگر برادر نیستند

تمام حسابهایمان را کردیم اما بگذار کتابهایمان را سالها بعد بنویسم...


نوشته شده توسط تو

بهش که فک کنید متوجه میشید خیلیم حال نمیداد

چه میشد اگر...؟


نوشته شده توسط تو

گریزی نیست...

ما حتی بعضی از نیازهای سادمون برآورده نمیشه چون برآورده شدن اون نیازها توی ذهن دیگران تابوئه...


نوشته شده توسط تو

من ضمیرهای خاص خودم رو دارم

قبلا اول شخص جمع من مفرد بود اما حالا اول شخص مفرد من جمع است...


نوشته شده توسط تو

من قول میدهم نمک نپاشم

حتی زخم ها هم دهن باز کردند، اما تو همچنان دهن باز نکردی...


نوشته شده توسط تو

من تب میکنم

ته گلویت را دست میکشم، بِدََم...


نوشته شده توسط تو

در کلمه سکوت من حرف ع مخفیست

کمر سکوت من از ابتدای ع شکست.

ابتدای ع برای من عمیق است، عمیق...


نوشته شده توسط تو

نپرس چه شد؟

من در نقطه های غریب زندگی احساس غریبی نمیکنم؛ وقتی به جایی از زندگی میرسم که هزار بار لمسش کردم آنقدر غریبی میکنم که گریه ام میگیرد...


نوشته شده توسط تو

این انتقام، انتقام تمیزیه

گاهی بدترین انتقامی که از یه نفر میتونین بگیرین اینه که توی چشاش زل بزنید و بگید بخشیدمت...


نوشته شده توسط تو

لابه لای موهایم پر شده از برگ های باران خورده و خیس درختهای جنگل

ریشه تمام درختانِ جنگل دور پای من پیچیده

مرا صدا نزن

بگذار سبز بمانم...


نوشته شده توسط تو