چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

دور شدن از من

میخواهم بروم از من  

خودم را از خودم پنهان کنم  

باید با خود وداع کنم   

 این روزها زیادی به خود دچار شدم


نوشته شده توسط من

نظرات 76 + ارسال نظر
سیب یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://sibeleila.persianblog.ir

دچار خود شدن و رها از خود شدن زیاد سخت نیست
به خودمان که دچار می شویم با اندک ناراحتی و نگرانی از خودمان دل می کنیم
ولی وقتی دچار دیگری می شویم، و وقتی که ناراحت هم نمی شویم از او، چقدر دل کندن و وداع کردن سخت می شود . . .

اما به نظر من وداع با خود از وداع با دیگرلا سخت تره. البته برای من که اینطور بوده. شاید هنوز به کسی جز خودم دچار نشدم

Warrior یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ب.ظ http://indiebarfly.blogspot.com

آیا می‌توان از این "من" کذایی که ساختم رها بشم؟
آدمی‌زاد خیلی سخت از متعلقاتش رها میشه
این "من" کذایی هم یکی از همون متعلقاته

این من منه شیطان است
دلم خواست الان این و بگم

ایران دخت یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:15 ب.ظ http://iran2kht.persianblog.ir

از گودر می خونمتون.. اگه کامنت نمی ذارم فکر نکنید مردم...

نه فکر بد تو سرمون نمیاد
خوبی؟

فرخ یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:22 ب.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

به هر راهی که قدم بگذاری ُ به تو؛ خواهی پیوست ...
راست نمیگویم؟؟

چرا فرخ جان
تو همیشه خوب میفهمی و اصل مطلب و میگیری

سیگاری یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://30gari.blogsky.com

میدونی ٫ یک زمانی شدید دوست داشتم از خودم هم پنهان بشم...محو بشم... الان سال هاست...یعنی۳/۴ سالی هست که عادت کردم...
ولی تو عادت نکن رفیق...سخته ازش بیایی بیرون...خیلی سخت.

راستی ٫ قرارتون چطور بود؟! کجا رفتن؟! چی کار کردین؟! چی خوردین؟!عکس دست جمعی هم گرفتید؟! خوش به حالتون!!

راستی پسر ٫ همیشه فکر می کردم دختری! الان پروفایلت رو دیدم کُپ کردم!!

شاید باید خودم به این مرحله برسم .
و اینکه من زیادی به خودم عادت کردم باید خودم رو ترک کنم ببینم میتونم یا نه
شاید باید برای خودم جایگزینی انتخاب کنم
و قرارمون عالی بود جای یه سیگاری اونجا کم بود فقط

برو پروفایل و دوباره بخون

مژده یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.fasle-sardd.blogfa.com

ایمیل رو فرستادم.گرفتی؟

من نه
شاید تو گرفته

آنشرلی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ب.ظ http://cupid89.blogfa.com/

چرا بهم گفتی انشرلی با موهای مشکی

من همیشه موهام سبزه
همیشه

من نگفتم تو گفته
خوب من میگم آنشرلی با موهای سبز

آنشرلی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ب.ظ http://cupid89.blogfa.com/

البته من منظورم به تو بود
نه به من

بله متوجه شدم

pink(ساحل) یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.togetherlife.blogsky.com

جواب کامنت می کوووووو؟

هنوز وقت نکردم جواب بدم

علیرضا (‌دلقک ) یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:45 ب.ظ http://www.clllown.blogfa.com

این روز ها وداع می کنیم با خود با من ...با تو . . .!!!
برای دلقکی چوون من آسان است تا دور شوم از خود...
تا بخندانم و نگذارم اشک هایم مشهود شود . . . /

فاصله ی تو با خودت خیلی زیاد است
تو شاید برعکس من دلت بخواهد کمی به خودت نزدیک شوی

absolution یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ب.ظ http://www.absolution.blogsky.com

و همه ترسمان گم شدن در خود است!!
وداع کارت نیست!!
کارت شاید آرام کردنش است!!

من در خودم فرو رفتم اما کم نشدم

میلاد یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:47 ب.ظ http://chashmanekhamush.blogsky.com

باریکلا
شما هم قصد بخشش دارید؟
شما هم قصد از خود کندن دارید.
تبریک می گم...

کندن؟ نه میلاد من از خودم جدایی ناپذیرم
ولی قصد شاید بخششه خودم رو دارم

آغازی دیگر یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 ب.ظ http://start2.blogsky.com

من,من را دوست دارم خب .چکار کنم؟
پس از این به بعد اون روتو می بینیم؟؟

من که نفهمیدم چی شد

نگار یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ http://omidbeazadi.blogfa.com

درد منه....درده توئه!درده همه اس....
کافه چی شد؟!

این درد نیستا ...
کافه هم خوب بود

monome یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ

که این طور.میخوای از خود بیخود شی؟
میخوای بیخود شی؟
قاطی داری؟

آره قاطی دارم
تو خوبی و ...

هومن دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ق.ظ http://thick-fog.blogfa.com

فعلا نمیشه...
فقط یه راه داره...

دور میزنم از خودم
میشه؟

یاسین دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

و منتظرت می مانم تا برگردی...
به خودت...
به من!!!

امنه دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.khyalekham.blogfa.com

خوش به حالت
من مدتهاست خودم را فراموش کردم
و حالا که در به در به دنبال خودم میگردم دیگر پیدایش نمیکنم
فکر کنم به هر دویمان سخت میگذرد...

جایگاه خودتو خوب نشناخته بودی که الان پیدایش نمیکنی
باید برای خودت از خودت نشانه هایی میگذاشتی

خاتون دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://ghadamhayelarzan.blogfa.com

همه ی ما گاهی دچار خودسانسوری می شیم

فکر نمیکنم بخوام خودم و سانسور کنم
شاید باید دنبال یه واژّه ی دیگه ای گشت برای این حال من

پویا دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ http://pooyaabbasi.blogfa.com/

در خود گم می‌شوی و در غم پیدا.
غوطه‌ور می‌شوی در انسانیت فراموش‌شده‌ات. این‌جا آخر دنیاست. فرکانس جانکاه یک‌جیغ، تمام انقلاب‌ها‌ی جهان را به درونت می‌کشاند و درد توده‌شده در حصار یک‌فراموشی بزرگ، در تمام چهره‌ها‌ نمایان می‌شود...
گزارشی از مرکز توانبخشی دختران معلول...

احمد دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ب.ظ http://liberty01.blogsky.com

"تو" که بشوی از "من" فارغ شده‌ای..

اصلا بهتر است "او" بشوی و خلاص!

سلام.

هومن سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:24 ب.ظ

معمولی

محمد حسین امینیان سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ http://www.ers.persianblog.ir

بیجاره تو که یه عمر باید خودت رو تحمل کنی
واقعاً سخته

امیر علماء پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ق.ظ

بزرگترین سفر تنها با یک قدم شروع می شود!

یه قدم دورتر از خودم

مهرنوش دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ http://kochneshin.blogsky.com

وای که این دچار شدن چقدر مرا دچار کرده...

اوهوم.
چه عجب...

دون ژوان سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ

تازگی ها جوری نمی نویسید که بتونم نظر درس حسابی بذارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد