چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

پاک کردن چسبندگیها

بعضی وقتا روح آدم کش میاد بعضی وقتا روح آدم بالا پایین میشه بعضی  وقتا روح آدم جر میخوره بعضی وقتا اعصابتو روحت با هم قاطی میشه بعضی وقتا روحت میترکه بعضی وقتا تیکه تیکه میشه در مرحله اخر روحت چسبناک میشه اون وقته که دلت میخواد از چسبندگی های روحت بنویسی.............................

نوشته شده توسط تو


تا حالا شده به یه چیز چسبونک دست بزنی بعد اون چسبندگی عصبیت کنه. تصور کن یه لیوان چای شیرین بریزه رو شلوارت اون موقع تنها کاری که دلت میخواد انجام بدی اینه که شلوارتو در بیاری. ولی اگه یه چیزی بچسبه به روحت دیگه هیچ کاری نمیتونی بکنی.حتی اون چسبندگی و  با آب جوشم نمیتونی پاک کنی .تنها چیزی که شاید بتونه یه کم کمکت کنه نوشتنه.

پس مینویسم.....

نوشته شده توسط من

این وبلاگ توسط دو نفر نوشته میشود/من و تو.






نظرات 9 + ارسال نظر
کلافه چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ http://kalafam.blogsky.com/

اینجو که معلوکه تو هم مثل من کلافه شدی

سالار جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.shghvweb.blogfa.com

عقده یعنی گره

اگر چو غنچه فرو بستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش

دون ژوان یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.don-juan.blogsky.com

منم روحم جر خورده.

میتونی روح جر خوردت و بزاری تو فریزیر لای بسته های قرمه سبزی تا وقتی قرمه سبزی پختی خودش و توی بوی خوش قرمه سبزی رها کنه.

رونالد ویزلی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ق.ظ http://boys113.tk

همه مطالب وبتو خوندم زیبا بود

مرسی.
ما هم میایم میخونیم.حتماً.

من خودم نیستم... یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ http://ryuk.blogfa.com

نمیخواد جواب بدین. پست اول رو خوندم. فقط یه سوال دارم:
اگه من بخوام به من بگم دیوونه٬ اونوقت تو به خودش میگیره یا من؟؟؟!!!

به من داری میگی دیگه.
حتما من به خودش میگیره...
اتفاقا خود من هم معتقد هست که دیوونست...

من خودم نیستم... یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://ryuk.blogfa.com

ببینین
من نمیخوام به من بگم دیوونه. میخوام به من بگم دیوونه. حالا من دیوونه م یا من؟!

مرجان جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.radepayekhis.mihanblog.com

وای واقعاً با تمام وجودم می فهمم چی میگین!
احساس می کنم روحم خیلی چسبنده شده! انقد که اگه بهش دست بزنم و دستمو بکشو عقب پاره میشه! یا باید دستمو به روحم بذارم بمونه یا باید بذارم پاره بشه و همه تومورای چرکیش سر وا کنه!
اونوقته که یا باید بشینم خودم بدوزمش یا باید دنبال یه روح نو بگردم!
اه چه وضع اسفناکی!

واقعاْ...اسفناکه...

شاهین پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ http://ruzanehayeman.blogsky.com

الان فهمیدم اسم وب لاگت چرا شده این

فک نمیکنی یه کم دیر فهمیدی...؟

شهاب پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ق.ظ

من جان!

حالا چای شیرینم نه هر چیز چسبناک دیگه ایم که ریخت.........

اول 1 نفس عمیق بکش!

بعد خوب دور و برتو نگا کن!

بعد شلوارتو دربیار!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد