سر روحم گیج میرود گاهی. پای روحم درد میکند بسیار.دلم میخواهد پشم های روحم را بتراشم. روحم گیر کرده مانند خر در گل کسی هم نیست به آن بگوید هوش تا حرکتی بکند شاید......
دل روحم همه چی می خواهد . اما نمی داند که به دنبال کی یا چی برود!
به این میگویند دل گیجه روح
خاک بازی
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ
اگه یکم منصف باشین می بینین تقصیر من نبوده، تقصیر خود من! ;) .. "فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد" نمی فهمد نمی فهمد، نمی فهمد نمی فهمد .. برآمدگی بالای روح و قوسی کف پا و قلب سمت راست من هم مدتهاست درد می کند به گمانم زخم بستر گرفته است.. زخم بستر گرفته ایم!
کمی روغن کرچک لازم است. کمی. شاید هم اگر روحمان را جابجا کنیم تند تند زخم بستر نگیرد. شاید
تراشیدن روح درست نیست .. ممکن است سرما بخورد و کار بالا بگیرد . دارویی برایش بیاب .. یک قطعه موسیقی .. یک سفر کوتاه ... یک دعوای حسابی تا تخلیه شود ... یه پرس غذا که با لذت خورده میشود .. دارو را خودت پیدا کن ... اردت!
نظرات روح آدم رو کمی نرم میکنه. فکر کنم حضورت گرمه فرخ جان. فکر کنم.
سر روحم گیج میرود .. آفرین... به دل نشست ................................ گاهی شبیه یک روح میشو م که میترسد از لمس... شبیه کودکی هایم که باور نمیکردم فرق عمیقی است بین آرزو های از دست رفته و لولو ها
بیشتر به نوشته های "من" می خورد
ما با هم دوستیم.زیاد.شدید.
مسالمت آمیز باهاش رفتار کن.شاید حرکتی بکند...
این هم نظریه.شاید امتحانش کردم.
هوووش...
دیدی فایده ای ندارد ؟ روحت کار خود را میکند
مثل خودم فقط به حرف خودش گوش میده.
چقدر جالب که این روزها سر همه ی ارواح گیج می رود مدام
حالت تهوع گرفته ایم از این تکرار.
من نیز به روح اعتقاد دارم
به روحم قسم
به رسم رفاقت و مهر
خوب شد که نگفتی تو روحت آنهم به رسم رفاقت و مهر
حس مشترکی ست دوست عزیز....!
ممنون که سر زدید.
ممنونم از شما که آمدید.
حق مطلب رو از بین نبره چشم
امیدواریم
دل روحم همه چی می خواهد . اما نمی داند که به دنبال کی یا چی برود!
به این میگویند دل گیجه روح
اگه یکم منصف باشین می بینین تقصیر من نبوده، تقصیر خود من! ;)
..
"فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد"
نمی فهمد نمی فهمد، نمی فهمد نمی فهمد
..
برآمدگی بالای روح و قوسی کف پا و قلب سمت راست من هم مدتهاست درد می کند به گمانم زخم بستر گرفته است.. زخم بستر گرفته ایم!
کمی روغن کرچک لازم است. کمی.
شاید هم اگر روحمان را جابجا کنیم تند تند زخم بستر نگیرد. شاید
اینقدر غلیط است ؟؟؟
دواش یک لیوان آب است ..
شاید...
و به این روحه گیج کافیه بگی حرکتتتتتتتتتتتتت ..
شاد باشی
حرکت نمیکند لامصب
باز تو که خوبی روح من تو پخ گیر کرده است.
شاید باید صبر کرد تا پخ ها خشک بشن بعد کنده شوند از روی روح تو. شاید........
تراشیدن روح درست نیست .. ممکن است سرما بخورد و کار بالا بگیرد .
دارویی برایش بیاب .. یک قطعه موسیقی .. یک سفر کوتاه ... یک دعوای حسابی تا تخلیه شود ... یه پرس غذا که با لذت خورده میشود ..
دارو را خودت پیدا کن ... اردت!
نظرات روح آدم رو کمی نرم میکنه.
فکر کنم حضورت گرمه فرخ جان. فکر کنم.
منتظر کسی نباش چون اگه بیاد هم جفت پا میتدازه
نیکو گفتی نیکو
خوشمان آمد ولی سعی کنید به جای تیغ از واجبی استفاده شود
..
باز هم سر بزن
بوی گند واجبی بر چسبندگی های روحمان می افزاید.
اینا که مشکلی نیست! روحت باید ریکاوری شه! باهاش مهربون باش! به خضعبلاتش گوش کن! شاید دوباره تراشیده شه
لینکت کردن چون خوشم اومد از وبلاگت! اگه خواستی لینکم کن
روح من خضعبل نمیگوید. هرگز....
ممنون.
انگار اینجا هم خبراییه
اما شما بیخبر بودی.
این بار بیخبری خوش خبری نیست.
خوش اومدی.
از این که تشویقم کردی که بنویسم ممنون. لینکت کردم اجازه داده باشی.
من منتظر نوشته هاتون هستم.
شما بزرگوارید قربان. لطف کردید.
یه مطلبی جدید گذاشتم بخوون.
۱۰۰۰ درصد خواهم آمد.
ممنون که خبر دادی.
(البته خودم هر روز میومدم چک میکردم).
سر روحم گیج میرود .. آفرین... به دل نشست ................................
گاهی شبیه یک روح میشو م که میترسد از لمس... شبیه کودکی هایم که باور نمیکردم فرق عمیقی است بین آرزو های از دست رفته و لولو ها
میترسد از لمس را خوب میفهمم. زیاد.
ممنون.
لینک شدی
ممنونم.
و شما هم ایضاْ
سر روحم گیج میرود مدام و هی کوبیده میشود به دیوار ِ زمان و هی کبود می شود سرش ...
و آن کسانی که قرار است تو را به هوش آورند همه خود ز هوش رفته اند ...
: )
مرسی مرسی مرسی. تو تعظیم میکند در برابر این کامنت شما.
الان خل شدم با این کامنت.
باید ثبتش کرد.