چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

کاش

کاش کسی مرا درون یک بطری خالی می گذاشت و به دریا پرتابم میکرد.


نوشته شده توسط من

نظرات 44 + ارسال نظر
. یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.

راه فراری نیست!

باز بر میگردی سمت ساحل.

سلام
به اینش فکر نکرده بودم

سانی یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://koochehgard.blogsky.com

آفرین من
جمله خیلی قشنگی بود
بخوبی حس رو انتقال داد

مرسی سالی
خوشحالم که درک کردی این احساسو

پیکرتراش پیر یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ http://khialkade.blogfa.com

سلام
زیبا بود ...
کاش ... کاش ... کاش ِ لعنتی !

راستی پرسیده بودید من دوتا وبلاگ دارم یا نه ؟
من مدیریت دو تا وبلاگ رو بر عهده دارم یکی خیالکده ی خودم و یکی هم وبلاگ کانون شعر و ادب قند پارسی .

ادامه دار باشی ...

سلام
شاید اگر این کاش ها حقیقت داشت الان من و تو نبودیم

من خودم نیستم... یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://ryuk.blogfa.com

جمله ت برا من همیشه اینطوری بوده:
کاش یکی منو از این ارتفاع پرتم میکرد

دلم هررری ریخت .
دلم میخواد پرواز کنم

امیر علماء یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ب.ظ http://vlife.persianblog.ir/

بعدش ؟

واقعا زبانم قاصره از جواب به این پرسش

نیکو یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://boyekhobegandom79.blogsky.com

نه نفست میگره

نه مواظبم نگیره

فرناز یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.charkhrisak.blogfa.com

چقدر حس این نوشته رو دوست داشتم " تو "
یک بطری خالی ... دریا ...

مرسی عزیزم . ولی این ماله منه نه تو
البته فرقی نمیکنه من و تو احساساتشون به هم نزدیکه

Fatherkiller دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://cafetahavo.blogsky.com

اگر به دستش برسد چه خوب است! بفهمد که در دریایش گمشده ام

اوهوم. فقط امیدوارم این اتفاق زود باشد

یاسین دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

این کاش ها اگر نبودند چقدر خوب می شد
دلم می خواست همه حرفهایم را با یقین بگویم طوری که هیچ کاشی در کار نباشد

ولی اگه همه ی کاش گفتن های ما به حقیقت میپیوست تا حالا صد بار یا غرق شده بودیم یا پرت شده بودیم مرده بودیم

راحیل دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ق.ظ http://hatef88.blogsky.com

بطری خیلی تنگه! احساس خفگی بهم دست داد.
ولی اگه قرار بود کسی زود این بطری رو پیدا کنه و منو از توش در بیاره
شاید ،شاید! بد نبود.

آره منم بدم نمیاد زود پیدا شم

حسام دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:17 ق.ظ http://WWW.NOTEFALSE.BLOGFA.COM

انگار قصه موسی رو اشتباه خوندی... اون تو سبد بود

ای واای راست میگیا.فکر کردم تو بطری بود
پس میگوییم کاش کسی مرا در سبدی میگذاشت و من در رود نیل رها میکرد

ساده رنگ دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://mesle-baran.blogfa.com

و من نیز..

...

ستایش دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ق.ظ http://www.baran8904.blogfa.com

من همیشه کارتون دکتر ارنسو دوست داشتم.از این که گم میشن ومیرن تو یه جزیره ناشناخته خوشم می ومد.یه زندگی که شاید ما هیچ وقت تجربه نکنیم.یه مقدار حسامون به هم نزدیک.

آخ اخ گفتی. مثل لاست

هیس دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ http://l-liss.blogsky.com

خبر تازه ای داری برامان؟

سلام

باید خبری داشته باشم؟
بله دارم
سلام

ستایش دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ

من فیلم لاستو گرفتم ولی هنوز ندیدم
ولی تعریفشو خیلی شنیدم

عالییییه . نمیتونی ازش بیای بیرون

وروجک دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

خب بعدش چی میشد؟

خواستم پرت شم تو دریا که چیزی نشه دیگه. اگه میخواستم چیزی شه که خوب همینجا بودم

سیاوش پاکسرشت دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.spakseresht.com

حرف من را زدی!

؟

حرف تو را؟

شهرزاد دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://hichopoch.blogsky.com

دوست نداشتم چون احتمال این میبود که باز یکه پیدام کنه!

احتمال اینکه پیدا نشی بیشتره ها. یا حداقل هر کسی نمیتونه تو دریا پیدات کنه.
ب

هاشور دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ق.ظ http://hhashoor.blogfa.com

ما الان درون یک بطری هستیم.تو دریایی که کلی بطری توش هست. میتونی بطری رو بشکنی؟ به غرق شدنش میرزه.

نه نه اصلا نمیخوام از تو بطری بیام بیرون
نه اینکه از غرق شدن بترسم ولی تو بطری بودن و ترجیح میدم

سیاوش پاکسرشت دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ http://www.spakseresht.com

انگار آرزو کردن دیگه جزو حق ما نیست!

آرزو حق نیست . دست خودته میتونی بکنیش. ببخشید یعنی میتونی هر آرزویی بکنی ولی ما نمیکنیم

دخترسنگی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ http://stonegirl.blogsky.com

نه نمیشه تقربیا هرجا که باشم ازش خاطره دارم بیشتر با یادش...

من برای فرار از کسی یا خاطره ای این را نخواستم .

مش مریم دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ http://soortmeh.blogfa.com/

من اینو با یه آهنگ شنیدم. . اولش میگفت .. لب دربا دلمو تویه یه بطری میندازم.. دلمو به موجای .. دیگه یادم نیست.. اما یادمه انقد گوشش میدادم که حالا آلزایمر گرفتم یادم رفته

همینه دیگه نمیذازن حرف از دهن آدم در بیاد سریع میرن روش آهنگ سازی میکنن و میخوننش. وااللا

نیمه جدی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ http://nimejedi.blogsky.com

و ان وقت انسوی اب های جهان جایی که خبری از تنهایی ، ترس و بیچارگی ادم ها نیست میان مردمانی خوشبخت دختر بچه ای بازیگوش از میان بطری بیرونم می اورد !

وواای چقدر حال دادی با این کامنتت .خستگیه رو آب بودن از تنم دراومد
مرسی

سارا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ http://srasara.blogfa.com

اوه منم هم می خوام پرت بشم برم به نا کجا آباد

خودت که نمیتونی باید به یکی بگی پرتت کنه

شازده کوچولو دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ب.ظ http://lepeitprince.blogsky.com

نه! اینکه خوب نیستش!‌ اونوخ مجبوری دنیا رو از پشت شیشه ببینی. بعد دستت به اونایی که دنیا رو خراب میکنن نمیرسه که خفه شون کنی! بعد حرص میخوری! بعد ...
تازشم تا به دستش برسی هوای تو بطری تموم شده و تو ...!‌مگه اینکه بی در نظر گرفتن مقصد بخوای بری تو شیشه!
ی چیز دیگه!‌ شوما اصن واسه چی میخوای دریا رو آلوده کنی؟!! اصن شوما میدونی چقدر طول میکشه تا شیشه تجزیه شه؟!!
خیلی حرف زدم آیا؟!

ااوووف خیلی
یه کله گازشو گرفتی

شازده کوچولو دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://lepeitprince.blogsky.com

راستی با اجازتون لینکت کردم!

اجازه مام دست شماست. ادرس وبلاگتو اشتباه زدی ظاهرا

پ.نون دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ http://babune.blogsky.com

که پیغام چه کسی را به که برسانی؟ چه بگویی؟

میخوام برم که از این پیغام و پسغام ها و خاله بازیها فرار کنم
نکنه تو برای کسی پیامی داری؟؟!!

دختر مردابی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

آرزوی سفر داری به ناکجا...
دوست داری کدام دست بطری تو را از دریا بیرون بکشد؟
تو نقشه کدام گنج را نهفته ای در قلبت؟
اگر راهی دریایت کنند مسافری بی مقصد خواهی شد که در انتظار و امید و خستگی خواهد ماند. تحملش را داری؟
وبلاگ زیبایی دارید و ممنون که به من سر زدید

چه سوال خوب و سختی
به این فکر نکرده بودم
ولی ترجیح میدم به دست کسی پرت شوم که بفهمد چرا میخواهم پرتم کند

جمع اضداد دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:28 ب.ظ http://emadi.blogsky.com

خودت برو منتظر کسی نمون

به به منصوره خانم چه عجب
مزش به اینه که یکی پرتم کنه

من داستانم را جز تو برای کسی نگفته ا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://narm-nazdik.blogspot.com

مرسی که برای من کامنت گذاشتید و به وبلاگم سر زدید.
لینکتون کردم!

عزیزم تو برای شما کامنت گذاشته
کاش شما هم نظر میدادی
به هر حال مرسی

دختری زیر خروارها هوا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://dyani63.blogfa.com/

اونوقت باز به خشکی بر می گشتی.

تا من دوباره به خشکی برسم شرایط کلی عوض شده

بهار دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.zendanebihesar.blogsky.com

که دلهره هایت با آب تاب خورد؟

نه. من دلهره ای ندارم

اکسیژن دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ب.ظ http://alen.blogsky.com/

به من احتیاج داریا. پس منم میام توی بطری.

اگه جات شد حتما بیا اکسی جون

سحر دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ب.ظ http://www.fly8.blogfa.com

اونوقت بازم بر میگشتی جای اولت،
خلاصی نداره ک لا مصب....

حالا تا برگردم کلی طول میکشه

دون ژوان سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.don-juan.blogsky.com

بیا اول برو تو بطری بعد. عالی بود.

میام اول میرم تو بطری بعد. مرسی

کتایون سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.fanosekhyal.blogfa.com

آه ای خدا چگونه ترا گویم

کز جسم خویش خسته و بیزارم

راضی مشو که بنده ناچیزی

عاصی شود بغیر تو روی آرد

راضی مشو که سیل سرشکش را

در پای جام باده فرو بارد ...!!!

سلام دوست عزیز
با یک دل نوشته منتظر حضور گرمتون هستم
موفق باشین...

سلام باشه میام میخونمت

یاسین سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

کاش کاش گقتن هایمان را ( آرزوهایمان را )‌برای چیزهایی که از اتفاق افتادنشان می ترسیم خرج نمی کردیم و

بعضی از این کاشها تخیلات ذهن ماست. وگر نه من حتی اگر نترسم نمیتونم تو یه بطری جا بشم

کوریون سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

پیدا شدن گاهی ، از گم شدن دردناک تر است ..
-
تصدقت

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ...

فرخ سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

این یکی از زیباترین آرزوهاییه که تا حالا شنیدم ... باید مدتها در باره این آرزو فکر کنم و لذت ببرم .. مرسی!!

رسیدن بخیر
خوشالم که موضوع زیبایی برای فکر کردن بهت دادم

شازده کوچولو سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://lepetitprince.blogsky.com

درستش کردم!

آفرین

احمد چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:51 ق.ظ http://liberty.blogsky.com

این طوری هم نمی تونی از گنج وجود خودت راحت شی!

حالا امتحان میکنیم شاید راحت شدیم

یک جهان سومی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ

کاش میشد

اوهوم

قطب نما جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ق.ظ

سلام

الانم شما توی بطری به دریا پرتاب شدین . همه ی غوغا ر سر اینه که بیایین بیرون و غرق بشین . غریق عشق ! غرق در دریای رحمت ...لخت شین یه نیگا به بدنتون تو آیینه بندازین !! این همون بطریه است!!

مرجان دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.radepayekhis.mihanblog.com

اون وقت حداقل امیدوار بودم یه دستی از یه ساحل منو بگیره!
اشتیاقی برای لمس من!
نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد