چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

بایدها و نبایدهای بی جبر و بی هندسه

باید سکوت را تعمیر کرد

باید عریان شد

باید هجرت کرد و در چمدان خود غم و اندو را نگذاشت هرگز.

باید رها شد از کتابها,از عشق,از بوی گند خیانت,

باید از خود رها شد...

نباید در پستی و بلندی زندگی جان داد

باید در نور زندگی کرد

نباید خود را گم کرد در تاریکی...

هه!چه حرف های مزخرفی....

سکوت را تعمیر کنیم که بنشینیم و حرف های صد من یک غاز بزنیم ؟یا اینکه مثل یک علامه دهر دیگران را ملعبه دست خود قرار دهیم که مثلا ثابت کنیم ما خیلی میفهمیم؟؟؟!!!

عریان شویم که پاکی نداشته یمان را به نمایش بگذاریم که بگوییم ما صادقیم که تکه های عریان شدهیمان را ببرند؟؟؟!!!

هجرت کنیم که مثلا ما هم تغییر میکنیم و میتوانیم مثل خر در گل نمانیم؟....هجرت کنیم به کجا؟؟به نداشته هایمان؟چمدان خود را پر کنیم از چه؟ااز پوچ؟ از عدم؟؟بعدش هم شعار بدهیم که غم و اندوهمان تمام شده؟آیا واقعا تمام شده؟؟؟!!!

رها شویم که بگوییم ما لنگ هیچ چیز نیستیم؟...رها شویم از عشق نداشته؟رها شویم از بوی گند خیانت مثلا با عطر گوچی؟؟؟!!!

رها شویم از خود به کجا؟اصلا جایی هست؟در چه باید رها شد؟؟؟!!!

در پستی و بلندی زندگی اگر جان ندهیم پس باید چه داد؟ما که در هر صورت جان میدهیم دیر یا زود.چه بخواهیم و چه نخواهیم...!!!

در نور زندگی کنیم که از شدتش چشممان را ببندیم روی حقایق؟در نور زندگی کنیم که مثلا راه را از چاه تمیز دهیم؟اینجا که همش چاه است؟؟؟!!!

خود را در تاریکی گم نکنیم که دیده شویم؟چه کسی ما را ببیند؟فکر میکنید اگر در تاریکی گم بشویم به فلان جای کسی هم هست؟؟؟!!!


نوشته شده توسط تو


نظرات 49 + ارسال نظر
جمع اضداد چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://start2.blogsky.com

عصبانی هستی هرچند که نمی دونم تو هستی یا من

عصبانی نه....
تو هستم...

من خودم نیستم... چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ب.ظ http://ryuk.blogfa.com

باید سکوت کرد
باید عریان شد
باید هجرت کرد
نباید از خود رها شد
نباید در ژستی بلندی زندگی جان داد
باید در نور و تاریکی زندگی کرد
نباید خود را در نور و تاریکی گم کرد

توضیح:‌ آن عریان کنیم برای اندیشه هاست ها. یه وخت کار دستمون ندی :دی

+ حرفای قشنگی بود

شاید قشنگ بود....

امیر علماء چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ http://vlife.blogsky.com/

به یاد سهراب افتادم که میگه: زیر باران باید رفت . . . زیر باران باید با زن خوابید!

چرا یاد این شعر سهراب افتادی؟؟...!!!

هیس پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ http://l-liss.blogsky.com

آرام نیستی انگار
امان ازین بایدهایی که شاید میشود

سلام

آرام نیستم هیس عزیز....
کلا زدم به سیم آخر...
قاطی کردم...

پ.نون پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ق.ظ http://babune.blogsky.com

یک برداشت مونوکروم از واقعیتها ، اگر همه تنظیمها هم درست باشد بین برداشت کالر دى لایت ١ تا مونوکروم ٠ میشود سپیا را انتخاب کرد و میشود بلک اند وایت داراى گرى سکیل را...
اما همه اینها حرف است. دنیا به همان رنگیست که سلولهاى ریز عصبى شبکیه تصمیم میگیرند باورش کنیم... دنیا رنگى دارد که ما میسازیم وگرنه چلاقترین یتیم زمین هم میتواند از سوسک سبز خنده اش بگیرد.

پ.نون عزیز اینها همش حرف است...
چلاق ترین یتیم حتی اگر به سوسک سبز بخندد هرگز و هرگز و هرگز فراموش نمیکند که یک یتیم چلاق است....................................................................................................................................................................................................................................

دون ژوان پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ق.ظ http://www.don-juan.blogsky.com

عالی بود. یاد کتاب در تاریکی سوزان افتادم.

مرسی ژوان...

راحیل پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ http://hatef88.blogsky.com

معلومه حسابی قاطی کرده!
اشکال نداره ،بگو تا دلت خالی شه.

این دفعه قاطی نکردم....
فقط حقیقت ها رو گفتم...

پرده ای از نت های یخ زده پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ http://farinnotrino.blogspot.com

نه نیست...

اوهوم.
نیست....

احسان پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ق.ظ http://www.ragse-galam.blogfa.com

سکوت را تعمیر کنیم تا فریاد بزنیم که هستیم...
عریان شویم تا تکه های ناژاکی را دوباره ژاک کنیم...
هجرت کنیم تا از عادت پرهیز کنیم....
چمدان های خود را پر کنیم ز خوبیها...
رها شویم تا که دوباره اسیر خوبی ها شویم...
در جایی باشیم که نه زیاد بلند باشد که نتوانیم پایین اییم ونه زیاد پست باشد که نتوانیم بالا رویم...
در نور باشیم تا که سیاهی در نظرمان کم جلوه کند...
در تاریکی گم نشویم تا که خود را دوباره زیبا ببینیم...
نیازی نیست کسی باشد که ما را تایید کند یا از ما ایراد بگیرد...

اصلا بحث تایید نیست...
فشارها داره پارمون میکنه....

بهار پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.zendanebihesar.blogsky.com

جبران خلیل جبران میگه: گاه ما نمی فهمیم که شوخی کوچک ما همان قطره ایست که جام صبر کسی را لبریز کرده است.
فکر کنم این نوشته ها هم باعث شده شما یزنی به سیم آخر

اینجا سیم اول بهار....

حسین رها پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

اره/قبول دارم.همه باید رها بشیم!از خودمون از زندگی سگی سگی مون.از همه چیز.

نه دیگه....
نمیشه حسین...نمیشه...

دل تنگیهای یک مردزمینی(دیروز) پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://www.dyrooz.blogsky.com

سلام...تو...

آیا آنان که میدانند با آنان که نمی دانند برابرند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.....بیشترمردم خرد ندارند......بیشترمردم نمی اندیشند.....(قرآن)

بعضی ها شعورذاتی دارند وبعضی بدست می آورند(منظورم بینش ،خرد،
احساس....است)وآنهایی هم که اینان راحمل میکنند معذبندودردمند، چرا؟چون میفهمند.واین تفاوت انسانهاست....بیاندیش در آنچه گفتم .....


نهنگ ها هرزمان که ازگنداقیانوس به تنگ می ایند خودرابه ساحل می اندازند.....سعی کن غصه نخوری،ولی دردت راداشته باش چراکه هیچ کسی غیرازخودت برایت تره هم خردنمی کند،پس خودت بفکرخودت باش،
ولی مثل دیگران نشو....گرگ باش ،نه برای دریدن دیگران برای حفاظت ازخود
....بیاندیش درآنچه گفتم....هرچه باشدگل دو پیرهن بیشتر از غنچه(تو)پاره
کرده.
.
.
.
.........مانده تا برف زمین آب شود....

همه زوایاش رو در نظر گرفتم که این پست رو نوشتم...
از هر طرف که نگاش کردم نتونستم. نشد بهتر ببینمش...
اما با همه اینها می اندیشم به گفته هات....

حسام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

باید خودتو ۴ قفله کنی و تو یه بطری غرق کنی تو دریا... اما وقتی همه دریاها کویر نصیب میشه جوبای تنگ و باریک ته مولوی....

مرسی که انقدر میفهمی حسام...
مرسی بابت یادآوری جوبای تنگ و باریک مولوی...
مرسی که میدونی تو اون جوبا که چی نمیگذره....
مرسی که هستی حسام.....
به قول خودت و دوستای دیگمون فدایی داری رفیق...

دخو علیه السلام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://Dakho.blogsky.com

باید هبوط کرد دوباره از اول
به رسم رفاقت و مهر

اوه اوه اوه...
نه دخو از اول رو اصلا نیستم....
ما رو بیخیال شو تو این یکی...

دخو علیه السلام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://Dakho.blogsky.com

کوریون زنده است ؟

یکی دو روزه نیست...
یکی دوبارم قالب وبلاگش عوض شد اما خودش نبود...
پریروز عصر هم کامنت پستاش رو هم جواب داده بود...
منم که حالش رو پرسیدم گفت بهترم اما فکر کنم هنوز حالش جا نیومده بابت اون تصادف که کرده....
شاید داره واسه وبلاگش یه کارایی میکنه که وبلاگش باز نمیشه...
اما کوریون زنده است....

هامون پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ب.ظ http://thedivisionbell.blogfa.com

رها شویم از عشق نداشته؟ تو دیگه چرا؟

والا خودمم چراش رو نمیدونم...
تو میدونی؟؟؟!!!

فرخ پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

این شکوه ها و گلایه و اعتراضت رو دوست دارم... نشانهی پاکیهای درون توست.. شاید هزاران بار گناه کرده باشی .. اما این درون زیباو کمال گرا مهمه.
اعتراض کن .. ناسزا بگو و چیزی رو قبول نداشته باش ... باطن و فطرت کسانی که مثل تو و یا شبیه تواند ... بهت علاقه دارند ... و این فقط اهمیت داره.

ای بابا....فرخ جان چه بگویم؟؟!!

دخو علیه السلام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:02 ب.ظ http://Dakho.blogsky.com

اجازه هست ما مراتب ارادتمون رو تقدیم کنیم ؟؟؟؟
جناب تو

به رسم رفاقت و مهر

دخو جان قدم تو رو چشم ماست...
شما همین که هستی خوبه...حتی اگه ارادت نداشته باشی..
به قول حسام فدایی داری رفیق...

ژانوس پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

سلام
درصفحه ی فرعی خیزران(مینیمالنویسی نه معنی رایج)نوشته ام:
(سنگی که طاقت تیشه ندارد.به تندیس زیبائی تبدیل نمیشود)
نوشته ای:
(نمیشوددهنمان سرویس نشود؟)
مینویسم:
(هرمنوتیک علم تفسیرمتن است)بنابراین همه چیزدرموردیک متن بستگی به تلقی خواننده ازمتن دارد.شما سنگ را(انسان تصورکرده اید)تااینجاباهم موافقیم.ولی نه هرانسانی.به انگاره ی من انسانی که درحدیک سنگ تنزل کندوانتظارداشته باشدکه به تندیس زیبائی بدل شودراهی جزتن سپردن به تیشه ی هنرمندندارد.چیزی که باقی میماندتقابل همین طرزتلقی های متفاوت است.این ایجادارتباط میکندوارتباط پسندیده است .یادمان باشدکه هرنوشته ای هرچه تفاسیربیشتری را شامل شودارزش بیشتری دارد.به هرحال ممنونم که مینیمالنویسی روخوندی وممنون ترم که کامنت گذاشتی
بااحترام

من تنزل کردم در حد یک سنگ...
خواهش میکنم.

حوریا پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.tazeee.blogfa.com

باید استاد و فرود آمد...

فرو افتاد در ته یک دره.....؟؟؟!!!

شهناز پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:14 ب.ظ http://shahnaz69.blogsky.com

ای ول
راستی سلام
عیدت مبارک

چی رو ایول!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟!!!!
علیک...

دخو علیه السلام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ http://Dakho.blogsky.com

صفای شما را عشق است
ای من ای تو

به رسم رفاقت و مهر

وفای شما رو بیشتر عشق است دخو...

مهشید پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ http://mahshidmohamadi.blogfa.com

سلام
من هم گاهی اوقات اینطور زده ام به سیم آخر
گذراست دوست عزیز، نه؟

واقعیت گذرا نیست....
اما میشه خودت رو گول بزنی...

یک جهان سومی پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ http://www.gerdane.blogsky.com/

چه تلخ.... غمم گرفت

تلخ است....باید هم غمت بگیره...

حسام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

فدایی داری بچه.../
امروز خونه بودم وقتم آزاد بود یکم وب گردی کردم/

مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییی.
حسام میگم این تعطیلات چه حالی میده....آدم دلش میخواد از تو اتاقش تکون نخوره....

کهربا پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ب.ظ http://kule.blogfa.com

کلآ هیچ چیز ما به تخم هیشکی نیست....

واقعا نیست حتی به تخم خودمون هم نیست...

امیر علماء پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ب.ظ http://vlife.blogsky.com/

واقعا نمی دونم چرا!

واقعا همون بهتر که نمیدونی چرا....
بس که تلخه...

دخو علیه السلام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ب.ظ http://Dakho.blogsky.com

سلام تو
دکلمه هام ۶تا آلبومه
نمی دونم کدوما رو داری عزیز دل
خبرم کن کدوما رو داری تا باقی اش رو لینک های دانلودش رو برات ایمل کنم دوست
به مهر

ممنون دخوی عزیزم....

لیلا پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ http://cheraana.blogfa.com/

((رها شویم از خود به کجا؟))
چقدر زیبا گفته بودی ش

چقدر بطن جمله تلخ است....

پ.نون پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ب.ظ http://babune.blogsky.com

من سر حرف خودم هستم. هر نقطه‌ای که ایستاده‌ای برای تو می‌تواند یک صفر نسبی باشد و با اندکی ترقی، مثبت و خوشنود تر شوی و با اندکی نزول، منفی و ناخوشنودتر.

اگر دختر ملکه انگلستان باشی می‌توانی به راحتی احساس بدبختی کنی و اگر دخترکی نادار ساکن گوشه خیابانی پایین شهری باشی می‌توانی از کوچکترین بهبودی در زندگیت غرق لذت شوی.

به نقطه صفر نسبی فکر کن. نقطه صفری که کاملا سیال است و در آن نقطه انسان احساس وضعیت عادی زندگی خود را می‌کند. منظورم از انسان انسانی است که نه هایپر است و نه دپ و در همه قشری وجود دارد.

آخه وضعیت فهممان عادی نیست....
البته به اینکه چه قشری هستی مهم نیست...
اینها بستگی به حساسیت روحت داره....

میثم پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://meesmak.blogfa.com

سکوت را تعمیر کنیم که بنشینیم و حرف های صد من یک غاز بزنیم ؟

اینو قشنگ گفتی! آخرش که چی از این همه حرف زدن؟!!

هیچ...

روسپی باکره پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ب.ظ http://rospiyebakere.blogfa.com/

باید از خود رها شد...


سلام
ممنون از اینکه اومدی
با اجازه لینکتون می کنم تا دائما خدمت برسم
طعم نوشته هاتو گسه

لطف دارید...ممنون...

طاهره جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ق.ظ http://atreghahve.blogfa.com

محشر گفتی
اکر در تاریکی گم بشم یا رها بشیم از خودمون رها بشیم یا خبرمون هجرت هم کنیم....به جای کسی نیست.

گیریم که به جای کسی هم باشد.....
باز هم فرقی نمیکند....

pastel جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ق.ظ http://hb-20.blogfa.com

سلام...
وقتی نوری درون آدم هاست،از بیرون قابل دیدن است.
حالا که همدیگر را میشناسیم،میتوانیم در تاریکی گام بزنیم،
بدون این که بر چهره ی دیگران دست کشیده و یا به قلب آن ها وارد شویم.

این کامنت خیلی ویژه بود....
خیلی خوبه که بدون اینکه بر چهره دیگران دست کشیده و یا به قلب آنها وارد شویم بتوانیم با آنها گام بزنیم....
خیلی خوب بود ممنونم......

فرناز جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ق.ظ http://charkhrisak.blogfa.com

رها که نمی شوم
اما میخوام خودم رو بزنم به بی خیالی !
دلم یه قایق میخواد و یه دریای آروم ...
دلم سکوت میخواد " تو "
خیانت رو دیدم
بی تفاوتی رو هم دیدم !
تو چمدون من هم مثل تو اگر غم نباشه هیچ و پوچ پیدا میشه !
آخ که چه مزه ای داد با حال الانم خوندن پستت ./

سکوت کن فرناز....
برو تا تهش....گاهی بسیار کیف میده....بسیار....
البته به من بیشتر وقتا کیف میده...
نوش جونت این پست...

پیکرتراش پیر جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ق.ظ

سلام بر تو !
خوبی ؟
چی بگم وقتی هر چی گفتی درسته ؟ حرف حساب که جواب نداره وقتی هر بلایی به سرت بیاد و بیاری ، به فلانجای هیچ کس هم نباشد !
درد داشت نوشتت
ادامه دار باشی ...

به به به سلام بر پیکر تراش عزیز...
نبودید چند وقتی...

درد داشت پیکر تراش پیر....درد داشت.... همیشه حرف های حساب درد دارند مثل حقیقت که تلخ است.....
ممنون که هستی....

می سم جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:29 ق.ظ

باید از باید و نباید و حکم و قضاوت گریخت...

منظورم اینجوری فیلم دیدن نبود... اگرچه فرقی هم نی کنه... لی نمونده که فیلم و کتاب و هر چیز دیگه ای رو بدون اکراه ببینم و بخونم و ...

راه فراری نیست میثم....
منظورت رو فهمیدم...

. جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:41 ق.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.

اول که خوندم ٫ می خواستم همین جواب ها رو بدم که دیدم خودت حسابی نوشتی...
میدونی ٫ اینقدر مسخ شده ایم که اگر هم گم شویم...به فلان جای خودمان هم بر نمی خورد...
عطر های گوچی همیشه تند و سنگین بوده ٫ به درد خیانت هم نمی خورد! من آزارو ٫گابانا و اللخصوص پاکورابانه رو برای خیانت بیشتر می پسندم!...

خیلی درست گفتی حتی به فلان جای خودمان هم نیست... و این وحشتناک....
سلیقت هم تو عطر خوبه ها

یک مرد جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ق.ظ http://dairy365.blogfa.com

سکوت را نمی توان تعمیر کرد...
سکوت همیشه زنده است. همیشه هست. بی عیب و سلامت!
ما رعایتش نمی کنیم.
آنرا به هر دلیل واهی می شکنیم...
اما سکوت...
چشم بر هم زدنی باز هم هست...
فقط باید گوش کنیم.
هیس!
گوش کنید...
رها شویم تنها می مانیم
ماییم و یک "من" که آنقدر بدان وابسته ایم که بدون آن نمی توانیم
گم می شویم
در این تاریکی!
تا آنگاه که این نور... اگر بر ما بتابد...
دیگر نیازی به "من" نیست!

این کامنت خودش میتونست یه پست باشه.
انگار این پست با این کامنت شما کامل تر شد...
مرسی.

M O K A جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ق.ظ http://siyah-kari.blogspot.com

نفس کشیدن که این قدر حرف و حدیث نداره . .
کلا کلمه ی باید انه .. بله !

راست میگی شاید حتی ارزش گفتن این حرف ها رو هم نداشته باشه...
خوبی تو؟؟

حسام جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

سلام
راستی نوشتم امروز

سلام.
حتما میام میخونمت...

علی جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://alone-version.blogfa.com

باور دارم که روز خنده ای راستین
را خواهم شنید....
نه لبخندی تلخ یا قهقهه ای برای فریفتن تو
زمین و زمانه دگرگون خواهد شد
ضرورت ِ این تغییر را حس می کنی؟
امشب از خدا آرامش خواستم
تا خنده ای از عمق جان را
ساکن لب های کم جانم کنم....

سبز باشی و بی کران

باور داشته باش...
اگر به جایی رسیدی به ما خبر بده...
اگر نرسیدی یه پست راجع بهش بنویس...

من جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ http://maneghaem.blogfa.com

من در تاریکی بیدارم. در نور می خوابم. چرندیات ذهن اواره می کند. در گردی ِ دل چمباتمه زدن خوب است. اگر بگذارند.

چقدر خوب نوشتی شما...
کلا بعضی از کامنتهای این پست از خود پست بهتر بود....
در گردی دل چمباته زدن رو عالی گفتی...

wrong جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://wrong.blogsky.com

باید خود را خود ساخت ، عریان شد از ابدیتی که وسوسه شده ، آرزو شده .
نباید به باید ها تن در داد و سه نقطه

باید خود را ساخت اما لرزش این زندگی زیاد است...گاهی بیشتر از 1000 ریشتر...

دخو علیه السلام جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:39 ب.ظ http://Dakho.blogsky.com

هان ای تو
ای یار موافق

به رسم رفاقت و مهر

هان ای دخو...
جانم ای یار تازه اما ناگهان در ته دل ما جا گرفته...

قربان اون رسم و رفاقتت...

رسا شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://ahianeha.blogfa.com

فقط به فلان جای خودمان، من عزیز.

شاید به فلان جای خودمان هم نباشد رسای عزیز...
راستی این پست رو ((تو)) نوشته باید میگفتی تو عزیز..

رسا شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://ahianeha.blogfa.com

فقط به فلان جای خودمان، من عزیز.

مهدی محب شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ http://mbaghenazar.blogfa.com

سلام
ببخشیدا ولی فکر کنم آنوقت ها که دو کلمه می نوشتی . بهتر بود تا حالا که که دور از جانت مشغول تعمیر سکوتی

خواهش میکنم...
در حال تعمیر سکوت نیستم...
کامل نخوندید پست رو فک کنم...
مرسی مهدی جان حتی باینکه بهتر نمینویسم من رو میخونی....

محمد یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ب.ظ

...

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد