حرف های یواشکی
دلهره نگفتن
و سرآخر نگفتن
قدم های کند
دلهره نرسیدن
و سرآخر نرسیدن
آهسته دور شدن
دلهره فراموش شدن
و سرآخر فراموش شدن
نوشته شده توسط تو
با اجازه لینک شدید...
خواهش میکنیم...
:-))
ترس از دل شکستن عاشقانه ماندن و سر آخر دل شکسته شدن ...
این یعنی رکب خوردن...
و سرآخر فراموش شدن ...به روزم...با سلام.
چشم میایم...
دلهره دلهره داشتن .....
دقیقا این خیلی وحشتناکه....
سلامیک روز رسد غمی به اندازه ی کوهیک روز رسد نشاط اندازه ی دشتافسانه ی زندگی چنین است عزیزدر سایه ی کوه باید از دشت گذشت!(ایکون گل)
اون روز خوب کی میاد...یاد دخو افتادم...
از همه تلخ تر فراموش شدنه....
همش از هم تلخ تره...
این نیمه تمامی را دوست ندارم!شتر سواری دولا دولا نمیشود.
همین نیمه تمام ها تماممان کرده...
فدای تو!
فدای خودت...
و سر آخر فراموش شدن..ممنون از حضورت
ممنون از تو که ما رو میخونی...
زندگی کردن با این همه دلهره سخته.با این همه هراس.جدا بت تسلیت میگم.!
به من تسلیت نگو مینا..این تسلیتها بیشتر من رو میترسونه...
یک شب ناقص ،رختخواب ِ قرضی ،آغوش ِ غصبی ،خوشبختی ِ مشروط ،شام ِ یخ کرده ،ملودی ِ اشک وآه ،شعرهای بی سر و ته ،ثانیه هایی که می دوند برای تمام شدن ،…سهم من از همه ی تو برای تو و منموفق باشی رفیق
مرسی خیلی خوب بود...
دلهره دلهره دلهره آدم حتی حرفشو هم که می زنده دلهره می گیرد و از خیلی کارهاش میمونه واقعا خوب گفتی
انگار دلت هر میگیره...مرسی عزیزم...
منتظر منتظره آپ جدیدته داداش دوژان
داداش دوژان؟؟؟!!!
بودندلهره نفس کشیدنو سرآخر زنده ماندن...../تا اطلاع ثانوی فدایی داری رفیق
حسام اطلاع ثانوی کیه؟؟؟زود تموم میشه یا دیر؟؟؟
واااااا ی مزرعت مزرعت سلام داداشی آپ کردم با نگاه در نگاه خستت منتظر بوس
کار داره به جاهای باریک میرسه منتظر....
سلامباید مثل عروسک سنجد بگویم: برگشتم.کاش جزیی تر از رنجت می نوشتی تا آهی که می کشم همدلانه باشد.
بودنت برای من همدلیه مجتبی...سلام :)
همه ی زندگی من دلهره است,و میدانم روزی مرگم هم برای همین دلهره ها خواهم بود...
همه زندگی من در حسرت این دلهره هاست...و سر آخر حسرت به دل خواهم مرد...
دیر.../
آخه ذهنمون خالیه حسام...
بنویسمحتاج خواندنم
کمی صبر کنید یکم حالمون جا نیست...
الان نوبت "من" که پست بذارهپست بذار دیگه...
نوبتی نیست...مگه صف اتوبوسه...ذهنمون خالیه...کمی بی حال و حوصله ایم دو تامون...
دلهره هایت را نگه دارخودت را نیز...
خودم را بسته ام به دلهره هایم...
گفتیم و رسیدیم و باز....فراموش شدیم...!
نگفتیم و نرسیدیم و باز....فراموش شدیم....!سلام جناب بهداد خان...نبودید...
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم ...سلام عزیزدل
خوب نیستی فرانک؟؟؟چرا آپ نمیکنی؟؟
ما هم با نوشته های شما بسیار حال می کنیم.با سپاس
مواظب باشید یهو زیادی حال نکنید خطرناکه:)
بعد من میخواستم واسه اون جمله ی بالا کامنت بذارم (همون که زیر اسم وبلاگ نوشتین!).چرا شب سگی آخه؟؟!؟
سگی بود آخه :(
سلام شب زندان به روز سری به ما بزن
عزیزم به روزی اما بدون لینکی..ما چه جوری سر بزنیم اونوقت؟؟!!!
شما باید نیاز خواننده هاتون رو برآورده کنید:دیحالا اسمشو هر چی که می خوای بذار
چشم....نیازتون هم برآورده میکنیم..دیگه چیزی نمیخواین؟؟:))
این موضوع دلهره همه اش منو یاد شیطنت هایی که کردم می اندازه...
با دلهره شیطنت میکردی....خوبه با دلهره یه مزه دیگه ای داره...:)
خیلی وقتا دست خود ادم نیست یه بازی شروع میشه و توام میشی بازیچهاخر سرم میشی یه مهره ی سوختهولی من حس میکنم همین الانم سوختم
من رو یاد یه خاطره انداختی...مهره سوخته.....
نه فراموش شدن خیلی بده.. من متنفرم....
مطمئن باش یه جایی هم هستش که عاشق فراموش شدن میشی...
سلام تو بین نمی خوای یه سر به منتظر بزنی ببینی عمرش به دنیا هس نیست زنده است یا هفتا کفن پوسونده آپم با نگاه در نگاه بابت اون دفعه ای که تو رو با ژوان اشتباه گرفتم ببخشید بابت اون بوسم ببخشید دیگه بوست نمی دم اگه ناراحت میشی به قول برادر حبیب که یادش در دل و ذهن ما برقرار و به جاست به رسم رفاقت و مهر یه سر به ما بزن پسر یا حق تو
ببخشید تو وبلاگتون اون پروانه ها و گوله ها که میان پایین با روحیات من سازگار نیست...
حس رو بهم داد که خیلی وقته دارمشآفرین
مرسی...خوبه که حست رو تو کلمات دیدی...
vaqti nagi..aslan ashena nemishi k bekhay faramush beshi...
وقتی نگی یهو میبینی خودت خودت رو فراموش کردی...
نه دیگهشما همین پست و بذارین فعلا
باشه.یکم امون بده...
تعداد کامنتها رکورد زد
آدم ها لطف دارن که ما رو میخونن...
هممون فراموشکارهای قابلی هستیم
گاهی هم اصلا نمیشه فراموش کرد...فک کنم گاهی ناقابلیم...
یاد تاخیر های صبحگاهی خم به محل کار افتادم.شرمنده که حس رومنس پست رو خراب کردم.ولی من یاد تاخیرهام افتادم.
چقدر خوشم اومد از این کامنت....
سلام((تو))از اینکه به وبلاگم سر زدین ممنونم،اما منظور و معنی نظرتونو نفهمیدم؟
با اجازه لینک شدید...
خواهش میکنیم...
:-))
ترس از دل شکستن
عاشقانه ماندن
و سر آخر
دل شکسته شدن ...
این یعنی رکب خوردن...
و سرآخر فراموش شدن ...
به روزم...با سلام.
چشم میایم...
دلهره دلهره داشتن .....
دقیقا این خیلی وحشتناکه....
سلام
یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه
یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت
افسانه ی زندگی چنین است عزیز
در سایه ی کوه باید از دشت گذشت!
(ایکون گل)
اون روز خوب کی میاد...
یاد دخو افتادم...
از همه تلخ تر فراموش شدنه....
همش از هم تلخ تره...
این نیمه تمامی را دوست ندارم!
شتر سواری دولا دولا نمیشود.
همین نیمه تمام ها تماممان کرده...
فدای تو!
فدای خودت...
و سر آخر فراموش شدن..
ممنون از حضورت
ممنون از تو که ما رو میخونی...
زندگی کردن با این همه دلهره سخته.با این همه هراس.جدا بت تسلیت میگم.!
به من تسلیت نگو مینا..
این تسلیتها بیشتر من رو میترسونه...
یک شب ناقص ،
رختخواب ِ قرضی ،
آغوش ِ غصبی ،
خوشبختی ِ مشروط ،
شام ِ یخ کرده ،
ملودی ِ اشک وآه ،
شعرهای بی سر و ته ،
ثانیه هایی که می دوند برای تمام شدن ،
…
سهم من از همه ی تو برای تو و من
موفق باشی رفیق
مرسی خیلی خوب بود...
دلهره دلهره دلهره
آدم حتی حرفشو هم که می زنده دلهره می گیرد و از خیلی کارهاش میمونه واقعا خوب گفتی
انگار دلت هر میگیره...
مرسی عزیزم...
منتظر منتظره آپ جدیدته
داداش دوژان
داداش دوژان؟؟؟!!!
بودن
دلهره نفس کشیدن
و سرآخر زنده ماندن...../
تا اطلاع ثانوی فدایی داری رفیق
حسام اطلاع ثانوی کیه؟؟؟
زود تموم میشه یا دیر؟؟؟
واااااا ی مزرعت مزرعت
سلام داداشی
آپ کردم با نگاه در نگاه
خستت منتظر
بوس
کار داره به جاهای باریک میرسه منتظر....
سلام
باید مثل عروسک سنجد بگویم: برگشتم.
کاش جزیی تر از رنجت می نوشتی تا آهی که می کشم همدلانه باشد.
بودنت برای من همدلیه مجتبی...
سلام :)
همه ی زندگی من دلهره است,و میدانم روزی مرگم هم برای همین دلهره ها خواهم بود...
همه زندگی من در حسرت این دلهره هاست...
و سر آخر حسرت به دل خواهم مرد...
دیر.../
آخه ذهنمون خالیه حسام...
بنویس
محتاج خواندنم
کمی صبر کنید یکم حالمون جا نیست...
الان نوبت "من" که پست بذاره
پست بذار دیگه...
نوبتی نیست...
مگه صف اتوبوسه...
ذهنمون خالیه...کمی بی حال و حوصله ایم دو تامون...
دلهره هایت را نگه دار
خودت را نیز...
خودم را بسته ام به دلهره هایم...
گفتیم و رسیدیم و باز....
فراموش شدیم...!
نگفتیم و نرسیدیم و باز....
فراموش شدیم....!
سلام جناب بهداد خان...
نبودید...
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم ...
سلام عزیزدل
خوب نیستی فرانک؟؟؟
چرا آپ نمیکنی؟؟
ما هم با نوشته های شما بسیار حال می کنیم.
با سپاس
مواظب باشید یهو زیادی حال نکنید خطرناکه
:)
بعد من میخواستم واسه اون جمله ی بالا کامنت بذارم (همون که زیر اسم وبلاگ نوشتین!).
چرا شب سگی آخه؟؟!؟
سگی بود آخه :(
سلام شب زندان به روز سری به ما بزن
عزیزم به روزی اما بدون لینکی..
ما چه جوری سر بزنیم اونوقت؟؟!!!
شما باید نیاز خواننده هاتون رو برآورده کنید
:دی
حالا اسمشو هر چی که می خوای بذار
چشم....
نیازتون هم برآورده میکنیم..
دیگه چیزی نمیخواین؟؟
:))
این موضوع دلهره همه اش منو یاد شیطنت هایی که کردم می اندازه...
با دلهره شیطنت میکردی....
خوبه با دلهره یه مزه دیگه ای داره...
:)
خیلی وقتا دست خود ادم نیست یه بازی شروع میشه و توام میشی بازیچه
اخر سرم میشی یه مهره ی سوخته
ولی من حس میکنم همین الانم سوختم
من رو یاد یه خاطره انداختی...
مهره سوخته.....
نه فراموش شدن خیلی بده.. من متنفرم....
مطمئن باش یه جایی هم هستش که عاشق فراموش شدن میشی...
سلام تو
بین نمی خوای یه سر به منتظر بزنی ببینی عمرش به دنیا هس نیست
زنده است یا هفتا کفن پوسونده
آپم با نگاه در نگاه
بابت اون دفعه ای که تو رو با ژوان اشتباه گرفتم ببخشید
بابت اون بوسم ببخشید دیگه بوست نمی دم اگه ناراحت میشی
به قول برادر حبیب که یادش در دل و ذهن ما برقرار و به جاست
به رسم رفاقت و مهر یه سر به ما بزن پسر
یا حق تو
ببخشید تو وبلاگتون اون پروانه ها و گوله ها که میان پایین با روحیات من سازگار نیست...
حس رو بهم داد که خیلی وقته دارمش
آفرین
مرسی...
خوبه که حست رو تو کلمات دیدی...
vaqti nagi..aslan ashena nemishi k bekhay faramush beshi...
وقتی نگی یهو میبینی خودت خودت رو فراموش کردی...
نه دیگه
شما همین پست و بذارین فعلا
باشه.
یکم امون بده...
تعداد کامنتها رکورد زد
آدم ها لطف دارن که ما رو میخونن...
هممون فراموشکارهای قابلی هستیم
گاهی هم اصلا نمیشه فراموش کرد...
فک کنم گاهی ناقابلیم...
یاد تاخیر های صبحگاهی خم به محل کار افتادم.
شرمنده که حس رومنس پست رو خراب کردم.
ولی من یاد تاخیرهام افتادم.
چقدر خوشم اومد از این کامنت....
سلام((تو))
از اینکه به وبلاگم سر زدین ممنونم،اما منظور و معنی نظرتونو نفهمیدم؟