چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

رو در رو

من با حجم زیادی از خودم روبرو شدم

و همه خود را در کوله پشتی ام جمع کردم که نبینم این حجم وسیع را

و میدانم که این یعنی فرار...


نوشته شده توسط تو

نظرات 69 + ارسال نظر
MisspInk یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

Mazerat ke finglish type mikonam!!pc dar dastres nabooooooood
age kam peidam chon hame chizam yehooooo kheili ghaT paT shode
:(((((

فینگیلیشتم دوست داریم....
تو از اولشم یادم قاطی داشتی.. :))

ستایش یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ب.ظ http://baran8904.blogfa.com

پس جم و جورتر شدی

نه بابا...
اگه راستش رو بخوای ۸ تا چمدون بودم الکی گفتم کوله پشتی فک کنی جم و جورم...

حسین آقاخانی یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ب.ظ

چقدر حجم زیاد بازدید کننده داری !
من که حسودیم شد.
خیلی!

سلام..
خوش اومدید...

هامون یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ http://thedivisionbell.blogfa.com

سریال پلیسی شرلوک هلمز
بیش از ۴۰ قسمت | دوبله فارسی
برای اولین بار|16DVD فقط 16500

اون بالا نوشته! فکر کنم بخرم.چیز خوبیه.

باشه بخر!

monome یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ http://blood-cup.blogspot.com

فرار از خود.فرار با خود.

آره دقیقاْ...

مهرنوش یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ب.ظ http://kochneshin.blogsky.com

با این روبرو شدن ها آشنام...
اولش همش دنبال گریزی اما بعدش هی دلت می خواد رو برو بشی آخه اولین شعف ها از همیت رودرو شدن ها شروع می شه...
با نوشته هات ارتباط برقرار می کنم...

بله اگه بتونی با خود واقعیت روبرو شی و ازش فرار نکنی و در واقع خود واقعیت رو بپذیری و باهاش کامل بشی به شعف میرسی...
خوبه که ارتباط برقرار میکنی... :)

سوفی یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ http://sophie-89.blogsky.com/

سلام
ممنون از حضورت...
چرا فرار؟

چون نمیخوام حقیقت رو بپذیرم...بس که تلخه لامصب...
بابت حضور هم خواهش میکنم.. :)

MisspInk دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ

دوووورووووغ می گی!!!!!!
یعنی این قد تابلو بوووووودم؟

بیشتر از اونقد.... :))

دختر مردابی دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ق.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

حالا می خواهی چه کنی با این کوله پشتی سنگین
نکند رهایش کنی، آنوقت بی خودت چه خواهی کرد؟
و سلام
با اجازه می خواستم لینکتان کنم البته اگر اجازه می فرمایید

بی خودم تو یه سرگردونی عذاب آور زندگی خواهم کرد...
خواهش میکنم شما لطف دارید... :)

MisspInk دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ق.ظ

یاد کوریون و " تصدقت " گفتناش و بعدشم یه شاخه گل دادناش به خیر

تصدقت
[گل]

چقدر زیاد جاش خالیه...

حسین رها دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

دایی جان ما هم زیاد اهل موندن نبود!

خیلی بد شد که حسین....
حیف شد رفت...
کلا این ترک کردن رو کاش آدما یاد نمیگرفتن...

محمدامین دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ب.ظ http://www.deathlove.blogfa.com

پخ
نترس اومدم بوست کنم و دلتو ببرم
اگه میخوای پسش بگیری باید بهم سر بزنی

بیخیال بابا...!!!

امیر علماء دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.vlife.ir

فرار تا کجا؟
باید با خود رو در رو شد!

میدونم امیر...اما اگه بدونی چه عذابی دارم میکشم...

پری چهره دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:53 ب.ظ http://www.babaee.persianblog.ir

سلام رفیق
نیستی این روزا؟

یه چند روزی مریض بودم...
اما بودم...

MisspInk دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ

آخه سکوتتم قشنگه!

این یعنی چی اونوقت...
بدجنس میخوای خرم کنی شماره بهت بدم...
عمرا من به این دختر دماغ عملیا شماره نمیدم... :))

پسری از پایین شهر سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://bakht-bargashte.blogfa.com

سلام
جایی برای فرار نیست وقتی کوله همیشه رو پشتت. نمیشه ازش جدا شی.
فقط دیگه جلوی چشمت نیست.
اینجوری راحت تر میشه پشت سرت حرف زد

تفسیر جالبی بود...
مرسی که همراهی میکنی...

ثنائی فر سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

می نشینم و می بینم حجم بالایم را چرا که هیچ کوله ای نیست مرا اندازه شود
اما نه من کوچکم کوچک کوچک من در جیب هم جا می شوم
اصلا چرا خود را پنهان کنم در این مواقع می شینم و خوب نگاه می کنم خودم را تا به یه توافقی برسیم و بعد دستش را می گیرم و در کنارش و شانه به شانه اش راه می رویم

تو از خود فرار نمی کنی اگر می خواستی فرار کنی کوله به کارت نمی آمد چیزی را در کوله می گذاریم که بخواهیم همراهمان باشد

خوشحال می شم یه سری به کلبه ما بزنی ضرر نمی کنی گر چه با دنیای شما متفاوته
حال و هوای خوبی داری و دنیای زیبایی
یا حق

سلام...
خوش اومدی تازه وارد عزیز....
میخوامهمراهم باشه اما نبینمش....
حتما به شما سر میزنیم...

حوا چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ

گول خودت رو نخور
این فرار نیس
داری کوله ات رو به پشتت می کشی

مرجان دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.radepayekhis.mihanblog.com

یادمه یه جا می خوندم گذشته تونو با خودتون حمل کنید! اما ته کوله پشتیتونو سوراخ کنید!
اینطوری بدون اینکه بفهمید گذشته رو هونجا می ذارین و میرین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد