چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

تقویم زندگی یک واقف

همین طور روزام میرفتن تو تاریخ بدون اینکه تاریخی بشن...


نوشته شده توسط تو

نظرات 75 + ارسال نظر
حسام شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ

نم بارون رو دریاب بچه...

بوی خاک توی نم بارون رو هم تو دریاب جان برادر....

پ.نون شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ http://babune.blogsky.com

روزهای تاریخی چیزای چرتی هستن

به نظر اون این طور نبود...

پسری از پایین شهر شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ http://bakht-bargashte.blogfa.com

سلام
با این تاریخی که ما داریم همون بهتر که تاریخی نشه.بذار این روزا فقط برن.

فقط میرن...

absolution شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.absolution.blogsky.com

تاریخ را کسانی رقم زده اند که گذشته زیستند...
ما اکنون تاریخ را تنها می بینیم...
روزهایمان حال ما را دارند!!
شاید روزهایی که سپری می شوند برای کسان دیگر حکم تاریخ را دارد

شاید....
دیشب نبودی...؟؟؟؟؟؟؟

دلارام شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ب.ظ

سلام
دوست مهربونم
مبینا یه عمل سخت رو پشت سرگذاشته و حال عمومیش خوبه
بازم ممنون

تازه به خدا من نبودم

خوبه...خوشحال شدم...

نگار شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:48 ب.ظ http://negarname.blogfa.com/

اگه تو جغرافیا هم می رفت تاریخی نمی شد
اگر تو تاریخ می رفت هم جغرافیایی نمی شد
بی خیال اصلا بیا و بی خیال تاریخ و جغرافیا شو....

ما که حرفی از جغرافیا نزدیم...

حذف شده شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ http://www.sweetdie.blogfa.com

اگر تاریخی بشن تو شرایط جغرافیایی ویژه بازم تو تاریخ میرن یا جغرافی ؟؟؟؟؟؟

نمیدونم باید ازش سوال کنم...

سعید شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ب.ظ http://kooleh.blogsky.com

من ازت جدا ممنونم رفیق! حالیم شد!

خوبه که تونستم کاری کنم...
تشکر لازم نیست.... :))
مرسی که من رو رفیق خطاب کردی...
دوست دارم رفیق تو باشم...
این از تشکرت شیرین تر بود...

می سم یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ق.ظ

اوهوم ... سفر حجمی در خط زمان...

شاید...

DUMMY یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ق.ظ http://oxo.blogsky.com

تف بر این تکرار بی وقفه..!

راستی این کامنت دونی سر آدمو گیچ می بره
خدا بده برکت

سر خودمون هم گاهی گیج میره...
بس که دوست داشتنی هستیم آدما ما رو میخونن...
اما من دوست دارم فقط خودم وبلاگ شما رو بخونم...
دلم میخواد هیچ کس به جز من نخونه...
کیف میکنم وقتی میبینم فقط نظر من اونجاست...
این هم یه جور دیوانگیه شاید...

absolution یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ق.ظ http://www.absolution.blogsky.com

دیشب را همسان با خاک بودم...
بودم اما آرام!!

تا وقتی با این لحن کامنت بزاری جوابتو نمیدم....

absolution یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ http://www.absolution.blogsky.com

این روزها تو گر نباشی...
این ترم را مشروطم...
تاریخم در گرو توست !!

امیدوارم به هلاکت برسی در درس و دانشگاه...
مشروطی برا تو نیز کم است ای خال تور که گندش رو در آوردی با این مدل حرف زدنت...
همسر گرام از دست شما چه میکشد...؟؟؟
حالم داره از خودمم بهم میخوره که مثل خودت دارم مینویسم همش... :)
آیکون اینکه منم مثل تو خال تور شدم... :)

DUMMY یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:34 ق.ظ http://oxo.blogsky.com

خب مشکلی نیست ایندفعه که خواستی کامنت بذاری قبلش جلو در زنگ بزن
من میام بعد کامنت گذاشتنت بخش کامنتها رو غیر فعال میکنم تا دیگه کسی نتونه کامنت بذاره،

بعدش هم تو یک عمر به پست و کامنتش نگاه کنی و لذت ببری..




(فقط قبلش ذکر کنم که وبلاگ داشتن هم مخارج داره دیگه..)

تو هم که همش دنبال اینی ما رو یه جوری بتیغی... :))

ایران دخت یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ق.ظ http://iran2kht.persianblog.ir

آره منم گاهی این حس بم دست میده. اینکه دارم به روز مرگ نزدیک میشم. اما گاهی هم حس می کنم دارم با این روزهای کوچولو یه ماجرای تاریخی مهم رو می سازم..

ماجرای تاریخی مهم....
شما کمی دچار توهم نشدید احیاناْ...؟؟؟
:))))

حسین رها یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ

من زدم،..........نوشتم!!

اومدم...

جوهر یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://myprinter.blogsky.com

سلام
حیف...

سلام..
اوهوم...

DUMMY یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ http://oxo.blogsky.com

تکذیب میکنم..!

تکذیب کردن تو حرف نباید باشه...
اگه واقعا این جوری نیستی توی عملت نشون بده.... :))

آلن یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ

بذار فقط بگم که قشنگ بود.
اونم خیلی.

بزار فقط بگم این تراوشات ذهنی من نبود...
از دهن یکی از دوستان در باب گذر روزهاش بود که من از دهنش قاپیدم و با اجازش گذاشتم اینجا...

DUMMY دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ http://oxo.blogsky.com

آخه من که عمل ندارم و پاک پاکم!

بله...حتما همون طوریه که شما میفرمایید...

روسپی باکره دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://roospiyebakere.blogfa.com/

سلام توووو
قضیه چیه ؟؟؟
اگه حس بدی داری یه چند تا فحش بده شاید دلت خنک شه :D

اما جدی کنجکاوم کردی
اگه میگی نمی خوای بگی هی تکرار نکن من میمیرما !!!
به این فوضول !!! رحم کن !!!!!:D

اصلا به فحش و حس بد ربط نداره...
یه حس خاصیه که هرگز نخواهم گفت...

خاتون چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ http://ghadamhayelarzan.blogfa.com

شاید اشکال از تاریخ بوده خوب

pink پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ

تمام روزا تاریخی نمیشن کاشکی بتونیم روزای قشنگی که بشه تو تاریخ ثبتشون کرد رقم بزتیم...
بابت بحث قبل sorry منظور خاصی نداشتم

خانم ها همیشه یه چیزی میگن که آدم به تلاطم روحی دچار میشه... ولی مطمئنم که نمیخواستید این جوری بشه...
عذر خواهی لازم نیست خانم...ما به همسر جنابعالی و شما اردات بسیار داریم...

pink پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ق.ظ

تمام روزا تاریخی نمیشن کاش بتونیم روزای تاریخی قشنگی رقم بزنیم...
بابت بحث دفعه پیش بابت جوابم sorry منظور بدی نداشتم...

فرشاد شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ http://40barg.blogsky.com

گفت "زندگی یک اچ دی تی وی بزرگ است" گفتیم "آن چه باشد؟" گفت "مردمان بعد از شما و نه بعد از من در آن فیلم پورنو می بینند و جق می زنند یا درام می بینند و گریه می کنند یا هورور می بینند و می ترسند" و گفت "نه فرزندی زاده می شود نه عشقی حاصل می شود نه حتی هیولایی می آید. زندگی فقط و همیشه نمایش است" غمگین از ما رفت و ما همچنان عنکف بودیم...

مرسی بابت این کامنت جالبت...

wrong یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ب.ظ

زیبا بود

زیبای تلخ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد