چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

تجاوز

هر روز صبح مردک به این امید از خواب بیدار میشد که در تاکسی با پهلویش بازوان زنی را نوازش کند و هر شب با خیال آن زن که شاید اصلا صورتش را هم ندیده بود به خواب میرفت. 

 

نوشته شده توسط من

نظرات 56 + ارسال نظر
من خودم نیستم... سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://ryuk.blogfa.com

اوه!
من، این مرد که تو نیستی ها؟؟

نه دیگه
اونجوریام که شما فکر میکنی نیستیم

عارفه سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ http://arefe.persianblog.ir

آدمای فاسد تخیلاتشون هم فاسده!

اوهوم
اما چرا فاسد شدند؟
خوش اومدی

هومن چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ق.ظ http://thick-fog.blogfa.com

حالا قهری حرف که میزنی ؟؟؟
یعنی چی؟ نفهمیدم منظورت چیه. دی

مثل اینکه کامنت و اشتباه گذاشتم.دی

absolution پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.absolution.blogsky.com

هرچه به این موضوع فکر می کنم...
به سان اسیدی ذهنم را سوراخ می کند!!
اینهمه کمبود برای چه؟!

دون ژوان سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:28 ب.ظ

اه اه! خیلی بدم اومد واقعا!

اوهوم آدم یه جوریش میشه

7ah!d چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://karenina.blogfa.com

غرق در لذت...لذت خیالی...غرق در سراب

و این بسیار عذاب آوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد