لایه های پوستم از درون باز میشود،بی مهابا فریاد میزنم و با فشار فریادهایم تمام عقده هایم مثل کرم از تناسلی ترین آلت بدنم بیرون میریزد، تمام کرمها شکمهایشان بر آمده...باردارند انگار... شکمهایشان را میشکافم از وسط و تمام تخمها را با ولع میبلعم. آه... هر چه نگاه میکنم تمامم شده سیاه چاله...سیاه چاله هایم خود نمایی میکنند....انحناهای روحم زاویه دار شده، شکسته.تمام روحم بین خطوط زاویه دار محبوس شده است....تمام شکست هایم را ساز کوبه ای کردم.باید با روحم بنوازم، با صدای بلند مینوازم...ساز کوبه ای را میشکنم.تمام احساساتم قطع نخاع شده است.میسوزانم خود را...بدون اینکه خاکسترم را در باد رها کنم.حتی از خاکسترهایم هم کرم های عقده باردار خواهند شد!
صدای لالایی مادر نمی آید....
نوشته شده توسط تو
قدر روح و احساست رو که داری!!
جر وا جره....
یعنی شماها اینقدر بدجنسید که نمی خواین بگین چه خبر بود؟
اوهوم...
میخوای بگی یچیم میشه!
نه بابا...من یه چیم میشه...
حواست هست که دیر به دیر آپ می کنی ؟
نه الان یادم افتاد...
هر دوران، دوران پیش از خود را در خواب می بیند.
سیب سرخ حوا هم که باشی زندگی عاقبت تو را قابیلی خواهد کرد.
چه بد...
انگار فقط زاده شدیم برای رنج کشیدن...
حتماْ...
چرا فیلتر شدی...؟
لعنتی!
...