چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

حقیقتی که ما دلمان نمیخواهد ببینیم حتی با انکار هم از بین نمیرود!

گیرم که تمام زندگیمان هم سیاه باشد...

گیرم که تمام دیوار اتاقمان را سیاه کنیم...

گیرم که انزوا پیشه کنیم...

گیرم که سکوت کنیم...

گیرم که تمام پرده های اتاقمان را بکشیم...

گیرم که داخل چاه باشیم...ته ته ته چاه...

گیرم که دیوار بکشیم دور خود...

گیرم که تمام پنجره ها را کور کنیم...

با هجوم خورشید در پس اینها چه میکنیم...

این حقیقت را که هر روز خورشید طلوع خواهد کرد را چطور انکار خواهیم کرد...؟

چقدر از این حقیقت آفتابی منزجرم...



نوشته شده توسط تو

نظرات 67 + ارسال نظر
M O K A سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ب.ظ http://moka.blogsky.com

خوشمان آمد

:)

مهرنوش سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ http://kochneshin.blogsky.com

و با این انزجار چه کنیم...

من چه دانم...من چه دانم...من چه دانم...؟

MisspInk سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ب.ظ

آره بابا

از چی داریم فرار می کنیم؟

خلیم هممون...

MisspInk سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ

شما چرا کم می نویسین دیگه ؟؟؟؟

حسش نیست...
اما الان نوشتم که...

فاطمه چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://www. theater-caterpillar.blogfa.com

اوهوم
خورشید هیچ جوره بی خیال ما نمیشه

دیوانه چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ق.ظ http://divanekhane.blogsky.com

چشمانمان را که کور کنیم خورشید خاموش می شود.

چشممان کور میشود...اما باز خورشید حقیقتی است انکار نشدنی...

pastel چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ق.ظ http://hb-20.blogfa.com

خود را گول میزنیم!
حقیقت انکار شده!!!

اوهوم...

هومن چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 ق.ظ http://thick-fog.blogfa.com

خوشمان نیامد :-)

کامنت دونی کل کل خوش شده... :)
مرسی که هستی هومن...:)

دختر مردابی چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ق.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

چرا انزجار؟
بگذار خورشید برآید، شاید ما از این همه سیاهی رها شویم...
شاید از روزن آجرهای این خانه سیاه شده نوری بگذرد و آفتابی مان کند...
اینگونه نباشد جزامی خواهیم شد، رانده از خود و مانده از دیگران

و سلام

خورشید برای تابیدن منتظر اجازه ما نیست...میتابه...چه ما بخوایم چه نخوایم...

no name چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ق.ظ http://listen2me.blogfa.com

به سادگی!
شایدم به سختی
.
.
.

در هر صورت باید با دقت باشه... :)

حوریا چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

همه چیز از همین حقیقت شروع شد!

و ادامه داره...

حسام چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ

می گردیم گرد گردی تیره گون روزگار .../

انقدر گرد این گرد میگردیم تا زاویه دار بشه این روزگار...

فرداد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

از یه چیزم که تعریف میکنی ...آخرش می کوبیش رو زمین!!!!!!
اگر این حقیتها رو از زندگی بگیرم با چه جراتی میشه زندگی کرد؟...به خدا خیلی خطری و ترسناک میشه..
همه این کا را رو گفتی نکن...به جاش یه پرس کوبیده مشتی با پیازودوغ و ریحون فراوان بزن به بدن...دستای چربتو به سبیلت بمال و بعدش یه آ...وچرت مشتی وبعدشم....
زندگی همینه.اگه همینم ازش بگیریم دیگه چی میمونه؟
(به حرفم گوش بده...خیلی از اون راههارو رفتم از شدت زمین خوردنا باسن درد دارم...بی خیال...چیزایی که دیگران تجربه کردنو بردار رو فرار کن...چلوکباب فراموش نشه...)

خیلی به دیگران و تجربه هاشون اعتماد ندارم فرداد...
اما چلو کباب رو پایه ام...

zeinab چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://makhfigah90.blogfa.com

هر چقد از ماه خوشم میاد از خورشید نفرت دارم!

محل سگم بهش نذار!!

محل سگ هم که نزاریم از بین نخواهد رفت...

بهار چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://zendanebihesar.blogsky.com

گیرم که حقیقتم فهمیدی که چه ؟

هر کسی واسه خودش این که چه رو باید جواب بده...

آنشرلی چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://cupid90.blogfa.com/

آدرس عوض شد
اینجام


[گل]

میام...

فرزاد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ http://faraziran.blogfa.com

حقیقت کلامت رامی ستایم
به من سربزن

کلا از ستایش شدن خوشم میاد...حتی اگه حقیقت کلامم باشه...مرسی :)
حتما میام...

رضا چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ http://www.shabgardi.blogfa.com/

آره خداییش ما از این نظر مثل کبکیم سرمون و می کنیم زیر برف فکر می کنیم دیگه کسی ما رو نمی بینه

اوهوم...

فرداد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:01 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

حالا که نمی خوایی از تجربیات دیگران استفاده کنی...پس برو تجربه کن ...اصلا می خوایی برو رو ..می خواهی نرو....راستش استفاده از تجربیات دیگران کمی با اعتماد کردن به دیگران متفاوته...لازم نیست که دیگران بیان و تو رو در تجربه شون شریک کنن...خودت باید استفاده کنی با نگاه کردن...
....
چلوکباب مهمون تو دیگه؟

بله مهمونتم میکنم...

HANI چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ

گیـــــرم که تمام نامـــه هایم را سوزانـــــدی و تمـــام خاطراتمـــان را فرامـــوش کــردی. . .
.
.
با قلبت چه خواهــــی کرد ؟؟؟!!

تجربه ندارم توی این یه زمینه... :)

کولی چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:32 ب.ظ http://innocentgypsy.blogfa.com

اگه این هارو به یه ادم بهانه جو بگیم میگه گیرم که اگه خورشید خاموش شه ....

نه دیگه...این حقیقته که خورشید خاموش نخواهد شد...این رو دیگه مطمئنم...

یکدانه ی سرزمین ذهن ها چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ http://fahimeh1359.blogfa.com

اااشما توئی یامن کدومش.

شما بوجود آورنده حقیقت هستیدپس چرا ازش فرارمی کنید یا بیزار ید؟!حقیقت رو طوری درست کنید که خودتون دوست دارید باشه.در ضمن هرچیزی ارزش فکر کردن نداره.کمتر فکر کنید چون آسیب می بینید.
راستی چرا جواب من رو در مورد تبلدل لینک ندادید؟! من اینجوری آدرس وب شما رو گم می کنم.لطفا جواب من رو حتما بدید ممنون میشم.

دیروز :من امروز :تو فردا :من و تو در نهایت حتما من برای پیدا کردن آدرس وب شماگیج میزنم.
شوخیهامو بدل نگیرید.باشه.



به دل نمیگیریم...میتونید لینک کنید دوست عزیز از نظر ما اشکالی نداره...

پریسا چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ http://parisazb.blogfa.com/

هر چه او می تابد
ما خود را کور تر می کنیم؛
....
این شاید تاوان گناهی باشد
کسی چه می داند!

نمیشه...

عاطفه چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.ateeat.persianblog.ir

از حقیقت نمیشه فرار کرد...

شاید...

سحر چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ب.ظ http://www.pinupgirl.blogsky.com

زیبا بود

مرسی...

ثنائی فر چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

به نظرم مهم اینه که خورشید رو نبینیم ما را چه کار خورشید در پشت دیوار و پرده اتاق ما طلوع کرده
پس باید بدانیم مشکل چیست و ما را از چه فرار است از اصل خورشید و وجود خورشید یا فقط نور خورشید ؟
؟ ؟ ؟
سلام مهربان عذرخواهی ام را بابت غیبت ام بپذیرید ببخشید معذرت
اوضاع احوالتان چطور است ؟

کلا ما تو کار فراریم...به هر عنوانی که شده...
انگار در فرار لذتی هست که در قرار نیست...
بدک نیستم...ثنایی فر چند روز بود داشتم بهت می اندیشیدم...میخواستم باهات صحبت کنم کمی...میدونی که راجع به چی...؟

احمد چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://liberty01.blogsky.com

خوب است که همیشه همین گونه کلاه خودمان را قاضی کنیم.

این روزها حقیقت خیلی تلخ و منزجرکننده شده برای اهالی کودتا!

خوشم میاد همه چی رو به سیاست ربط میدی...
کلا تواناییات زیاده... :)

هانیه چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ http://gamaj.blogsky.com

و من عاشق این حقیقت آفتابی ام!

خوبه...باش...

روشا چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ب.ظ http://iron-pixell.persianblog.ir/

آن موقع است که باید با خورشید روبرو شد یا دیگه بره تو چاه فاضلاب که نور خورشیدش کمتره ...

ته چاهم که بری باز هم اون بالا داره خودنمایی میکنه لامصب...در اصلش خللی ایجاد نمیشه...

چیزنویس چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.chiznevisi.blogfa.com

چرا با سمبل ها مغلطه می کنی؟؟؟...قیاست که قیاس طوطیست...!خورشیدی که می بینی یک تصویر است از سال ها پیش که آن هم خاموش می شود یک روز ...هیچ چیز ابدی نیست حتی حقانیتی که در خورشید می جویی!
+تبادل را پذیراییم اگر ورژن بلک ما را دوست دارید به:
www.velnegari.blogfa.com

خورشید یک تکه نور است...همین...
باید ورژن بلک شما مورد مطالعه قرار گیرد... :)

لیلا چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ

زیبا می نویسی

مرسی...میدونم...
آیکون غرور... :)

فرناز چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.charkhrisak.blogfa.com

بذار گاهی حقیقت هایی هم که ازارت می دهند آفتابی شن تو زندگی ت !‌
هر حقیقتی رو نمیشه انکار کرد
مثل دلتنگی من برای تو

این کار سختیه...

منظورت از من کدوم من بود...؟من خودم یا من (فرناز)...؟

zeinab پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://makhfigah90.blogfa.com

از بین نمیره، ولی وقتی به هیچ جات حسابش نکنی دیگه چه اهمیتی داره بودنش؟!

اونکه ما رو به همه جاش حساب میکنه...

سوفی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ق.ظ http://sophie-89.blogsky.com/

سلام
حقیقت همیشه تلخ و انکار ناپذیر است.

این انکار ناپذیر بودنش به شدت رو مخمه...

قد ِ آغوش ِ خودم پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:38 ق.ظ http://www.aghusheman.blogfa.com

:)

absolution پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:09 ق.ظ http://www.absolution.blogsky.com

حقیقتی که خود میدانیم دروغی بیش نیست!!
کاری از ما نمی آید...
مثال گذشته...
خفقان!!

دقیقاْ...

ستایش پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ق.ظ http://www.baran8904.blogfa.com

هر چقدر خودت را از آفتاب پنهان کنی
هرچقدر که پنجره ها را ببندی
هرچقدر که پشت دیوارها پناه بگیری
هرچقدر که چشمانت را ببندی
بالاخره کسی تو را پیدا می کند


هرچقدر که اسم آدمها را از دفترت خط بزنی
هر چقدر که سیم های تلفن را بکشی
هر چقدر که عکس های قدیمی را پاره کنی
بالاخره کسی پیدا می شود
که تو را پیدا کند...
پشت یک پنجره
یا ته یک کوچه
و یا مچاله در میان یک عکس کهنه
آخر سر کسی تو را پیدا می کند.....

ستایش میخوام این کامنت رو مال خود کنم بس که خوبه...

سارا پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ق.ظ http://srasara.blogfa.com

انکار هم راه فرار نیست

دقیقا راه فرار است...

فرخ پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

دلم همیشه برایت تنگ میشود . به خصوص از روزی که در میعادگاه به ملاقاتت نائل نشدم . کاش از آن روز و جمع دوستان مینوشتی و گزارشی در وب میگذاشتی ! اینک از سیاهی سخن نگو ... به نور دل ببند که در راه است و
همین روزها در کوچه ات چنان خواهد تابید که خیره میمانی!

فرخ جان اومدی تهران میتونی یه ایمیل بزنی تا همدیگرو ببینیم...

فرداد پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

کجایی من؟..این تو خیلی ترسناک شده

اینجا دنبال من نگرد فرداد...توی پستای خودش دنبالش باش... :))
نترس فرداد من مهربانم...

sadeh.forever پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ق.ظ http://sadeh-forever.blogfa.com

با هجوم خورشید در پس اینها چه کینیم
هیچ نمی توان کرد ..

حقیقت تلخ است !

نه بابا...
چیزا از من فرار میکنن... :)

Warrior پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ http://indiebarfly.blogspot.com

مگه از چیزی فرار می‌کنی؟ :دی
شاید باید آزاد بود
یا شاید آزاده

ای مظهر آزادی پرواز کن...پر باز کن...

حسین رها پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ب.ظ

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام!
گیرم که پرواز را علامت ممنوع میزنید!

با رویش جوانه ها چه میکنید...؟

فرشاد پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ http://www.tir-khaneh.blogsky.com

شاید باید از حقیقت فیلم
(others) پند بگیریم...امیدوارم دیده باشی.

امیدوار باش چون دیدم...

روهان پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ http://farawaynear.persianblog.ir/

حقیقت آفتابی که زیباست.چرا می خوای انکارش کنی ؟

حوصله اش رو ندارم...

فرشاد پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ب.ظ http://www.tir-khaneh.blogsky.com

شاید باید از فیلم( others)  پند بگیریم...ما همه مردگان هستیم

و دیگر هیچ... :)

ستایش پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:56 ب.ظ

مال خودت عزیزم

مرسی...

پیمان پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://payan-rah.blogfa.com

ای یاوه / یاوه / یاوه / خلائق
مستید و منگ ؟
یا به تظاهر تزویر می کنید؟
...
خورشید را گذاشته
می خواهند
با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کنند که شب از نیمه نیز بر نگذشته است...
.
.
.
( احمد شاملو)

مستیم و منگ گویا...

علیرضا ( دلقک ) پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.clllown.blogfa.com

به قول دلارام یه روز می آد که ماه طلوع کنه . . . ولی این فقط یه رویاست . ../

نه بابا...این یه حقیقت تلخه که دوست داریم انکارش کنیم...

pink(ساحل) پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.togetherlife.blogsky.com

آفتاب هم به طلوع و غروب کردن عادت کرده دوست من

شاید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد