چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

پوکر زندگی

من قواعد بازی رو بلدم اما حوصله بازی کردن ندارم،بعضی وقتا هم درگیر میشم و مجبور میشم بازی کنم،اما اونا زیر و رو میکشن...پیش خودم میگم لامصبا وقتی انقدر عزیز بودید که بازی رو باهاتون شروع کردم حداقل زیر و رو نکشید...اما نمیتونن انگار!!!.اون موقع هست که من یه کاری میکنم اونا احساس کنن من شکست خوردم و باختم...و وقتی مطمئن میشن  که من رو شکست دادن ودارن طعم شیرین پیروزی رو تو دهنشون مزه مزه میکنن من یهو خودم رو میکشم بیرون و دیگه برای دست دوم باهاشون شروع نمیکنم،حالا هر چقدر هم که عزیز باشن...


پینوشت:چه حالی میده که فقط از دور به بازی آدما نگاه میکنم و چایم رو با خیال راحت میخورم و سیگارم رو میکشم...

دوباره پینوشت:چه خوبه که من از دود سیگار و سرطان ریه بمیرم نه از رکبی که آدما تو بازیاشون بهم میخواستن بزنن...

دوباره تر پیونشت: چه خوبتر که من سیگارم رو ترک نمیکنم اما ادما رو ترک میکنم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 53 + ارسال نظر
سسک دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ

جسارت نکردم
از سر دلسوزی بود
+ راستی اصلا چرا باید آدم دلش بسوزه ؟ اصلا ... نمی دونم ... بیخیال ... هذیون بود

خوب هذیون نگو جانم...

پیمان سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ب.ظ http://payan-rah.blogfa.com

پوکر نوشت هات آی چسبید ... آی چسبید...

بپا... :)

احمد چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ق.ظ http://liberty01.blogsky.com

راست گفتی رفیق. اما بعضی وقتها آدم احساس می‌کند که باید آنقدر بازی کند بدون زیر و روکشی تا دیگران هم الگو بگیرند و به خود بیایند... اینجوری هم آدمها رو ترک نمی‌کند و هم سیگار را ترک...

الگو...؟نه بابا دوره این الگو بازیا گذشته احمد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد