سکوت تمام نقاط بدنم را پوشانده بود وقتی اعتراض میکرد که چرا خطوط چشمانت با من موازی
نیست. وقتی که میگفت بین نقطه های من و تو فاصله لحظه ای سه بار سه قلو میزاید...
سر همین جمله آخرش بود که دلم میخواست آنقدر جیغ بزنم تا صدای سکوت خود را نشنوم اما من فقط غش غش خندیدم...
نوشته شده توسط تو
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم.....
اوهوم...
یعنی نفهمید؟
چیو نفهمید...؟
من دلم میخواست آنقدر جیغ بزنم که صدای ِ او را نشنوم ... سکوت کردم .
آخه من حرف نمیزدم که اون حرف میزد...
من برای خودم من هستم و برای دیگران تو٬و تو برای تو من هستی وبرای دیگران تو٬من برای خودم من هستم٬من برای خودم تو هستم و برای دیگران هیچ نیستم٬هیچ هستم...
بین ذره ذره ی من٬بین ذره ذره ی منی که توست٬بین ذره ذره ی تو٬بین ذره ذره ی تویی که من است٬فاصله افتاده...
من ازمن٬من از تو٬من از ما دورم...
من از این من٬من از این تو٬من ازاین فاصله بیزارم...
آنکه نمی خندد خبر به اصطلاح هولناک را هنوز درست و حسابی نشنیده است..
هوممم...
که خنده تلخ تو از گریه غم انگیزتره؟
که نمیدونستم و الانم نمیدونم...
یه سوال هست که خیلی وقته هست
چرا زنها اینقدر تو عشق عمیقن؟ تا حد غرق شدن!
۲ تا جواب بهم دادن که جفتش ناراحتم میکنه
یا زنها برای مردا اونقدی عمیق نیستند که مردها برای زنها
یا زنها در توهمند
عمیق بودن واسه این دنیا زیاده
به قول "جان شیفته":
و چه عدم تناسب فاحشی میان آنچه داشتم و طبیعت از من میخواست
من تجربه عشق رو ندارم نمیدونم اصلا...
متنت منو یاد شخصیت مرد دوم فیلم "کنعان" علی انداخت
تو یه جمله این شکلی خلاصه میشه:
بخواهی یا نخواهی،ببینی یا نبینی، بفهمی یا نفهمی و حتی باشی یا نباشی
برای من عشقی
و من به روی عشق میخندم
به نظرم بی ربط بود...
هاااااااااااااااااااااااااااان؟!!!
.
.
.
چی شد...؟
خنده عصبی...
هوم...
هیچی هنگ کردم!
.
.
.
هنگ کردن نداره که...
گاهی اوقات یک چیزی می نویسی که دست به چانه می مانم...
خیلی غرق نشو...