چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

خلاص

سکوت تمام نقاط بدنم را پوشانده بود وقتی اعتراض میکرد که چرا خطوط چشمانت با من موازی
نیست. وقتی که میگفت بین نقطه های من و تو فاصله لحظه ای سه بار سه قلو میزاید...

سر همین جمله آخرش بود که دلم میخواست آنقدر جیغ بزنم تا صدای سکوت خود را نشنوم اما من فقط غش غش خندیدم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 12 + ارسال نظر
فرداد دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ق.ظ

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم.....

اوهوم...

یکی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

یعنی نفهمید؟

چیو نفهمید...؟

بــاران دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ق.ظ http://the-rain.blogsky.com

من دلم میخواست آنقدر جیغ بزنم که صدای ِ او را نشنوم ... سکوت کردم .

آخه من حرف نمیزدم که اون حرف میزد...

شب پره دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ

من برای خودم من هستم و برای دیگران تو٬و تو برای تو من هستی وبرای دیگران تو٬من برای خودم من هستم٬من برای خودم تو هستم و برای دیگران هیچ نیستم٬هیچ هستم...
بین ذره ذره ی من٬بین ذره ذره ی منی که توست٬بین ذره ذره ی تو٬بین ذره ذره ی تویی که من است٬فاصله افتاده...
من ازمن٬من از تو٬من از ما دورم...
من از این من٬من از این تو٬من ازاین فاصله بیزارم...

اطیلا دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ http://atilaahari.persianblog.ir/

آنکه نمی خندد خبر به اصطلاح هولناک را هنوز درست و حسابی نشنیده است..

هوممم...

یکی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

که خنده تلخ تو از گریه غم انگیزتره؟

که نمیدونستم و الانم نمیدونم...

یکی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ


یه سوال هست که خیلی وقته هست

چرا زنها اینقدر تو عشق عمیقن؟ تا حد غرق شدن!
۲ تا جواب بهم دادن که جفتش ناراحتم میکنه

یا زنها برای مردا اونقدی عمیق نیستند که مردها برای زنها
یا زنها در توهمند

عمیق بودن واسه این دنیا زیاده
به قول "جان شیفته":
و چه عدم تناسب فاحشی میان آنچه داشتم و طبیعت از من میخواست

من تجربه عشق رو ندارم نمیدونم اصلا...

یکی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ

متنت منو یاد شخصیت مرد دوم فیلم "کنعان" علی انداخت
تو یه جمله این شکلی خلاصه میشه:

بخواهی یا نخواهی،ببینی یا نبینی، بفهمی یا نفهمی و حتی باشی یا نباشی
برای من عشقی

و من به روی عشق میخندم

به نظرم بی ربط بود...

no name سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ http://www.listen2me.blogfa.com

هاااااااااااااااااااااااااااان؟!!!
.
.
.

چی شد...؟

آغازی دیگر سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ق.ظ http://start2.blogsky.com

خنده عصبی...

هوم...

no name پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:18 ب.ظ http://www.listen2me.blogfa.com

هیچی هنگ کردم!
.
.
.

هنگ کردن نداره که...

مهرنوش یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ http://kochneshin

گاهی اوقات یک چیزی می نویسی که دست به چانه می مانم...

خیلی غرق نشو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد