چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

من هر 10 سال یکبار گریه میکنم

آری، و من گریستم و مدتیست که نمیتوانم جلوی این اشک ها را بگیرم و گریه من بسیار آرام است و نه هیجان آلود و بسیار تخدیر کننده...


نوشته شده توسط تو

نظرات 22 + ارسال نظر
PaRi شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://magicgirl.blogsky.com

هر 10 سال یه بار...
خوش به حالت.

خوش به حال زورو...

مداد گلی شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ق.ظ

هر ده سال هزار سال گریه و باز ده سالِ بی گریه؟

هر ده سال چند روز گریه...

بانوی آبان شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:17 ق.ظ http://www.poshtevazheganesokot.blogsky.com/

انگار اشکهایمان بی اجازه سرازیر می شوند ....

...

عابر شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

اینجور وقتا از یه جایی به بعد طبیعتم همراه میشه
من گریه ای که نشه جلوشو گرفتو دوست دارم

اما نمیدونم چرا بعدش احساس سبکی نمیکنم...

دختر مردابی شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ http://www.mianboribedaria.blogsky.com

هر ده سال یکبار گریه می کنی گریه ای آرام و نافرمان
این گریه اگر سر هیجان باشد که ده سال یکبار رخ نمی دهد...
آرام است و بی صدا

و سلام

همین طوره...

عابر شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

احساس سبکی!
با آخرین جرعه بچگی سر کشیدمش!
من همیشه همراهم وزنه هایی دارم که سنگینم میکنه

بالن
وزنه
اوج

جراتشو ندارم

من نیز...
کلا توی وبلاگ ما خیمه زدیا... :)

عابر شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

میخوای اجارشو بدم؟ :)
کفتر جلد شدیم دیگه

دنیا رو از جایی میبینی که من نمیبینم = دو تا چش بهم اضافه شده
پس چرا خیمه نزنم؟

خیمه بزن...

عابر شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

راستی تا حالا چند بار گریه کردی؟ میخوام ضربدر دهش کنم :)

انتظار همه رقم بد و بیراه دارم با این کامنتم

نچ ما از اوناش نیستیم از این چیزا ناراحت شیم...
میخوای سنمو بدونی...؟

نگار شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ http://omidbeazadi.blogfa.com//

چقدر قوی ای که ۱۰ سال یه بار گریه میکنی...جدیا!!!!

مطمئنی به خاطر قوی بودنمه...؟

عابر شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ http://photonote.blogfa.com

پ نه پ
میخوام سن خودمو بدونم :)

:)

شب پره شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ

و این کیست که در من می گرید؟آرام٬خاموش٬چون جنازه ای خفته!
اوه پلک هایم چه سنگین شده!می بینی؟اشک هایش آویزان از پلک هایم و هر قطره ای با خود مژه ای را می کند و بر انحنای گونه هایم سر می خورد و به سرعت درون لجن زار صورتم غرق می شود٬محو می شود...این قطره های مروارید گون مجنون٬اوه که چه جنونی دارند!اگر یکی از آن ها می توانست فرار کند٬کجا میرفت؟کجا؟
چشم هایم سرطان گرفته اند و پلک هایم سوخته اند٬آه که دیگر نخواهم توانست به چشمک ستارگان چشمک زن پاسخ دهم!
لعنت به من٬لعنت به تو!چه فرقی می کند؟بگذار بگرید...چرا من؟چرا من؟تو کیستی که درون من می گریی؟من!!!چرا من؟اگر دستم می رسید خفه ات می کردم.نه خودم را خفه می کردم٬که این جا نباشم!اگر این جا نبودم کجا می توانستم باشم؟
زبان خانه ی انسان است و زمان خانه ی طبیعت!ولی چشم ها چه؟لابد خانه ای برای گریستن!نه٬نمی دانم٬نمی خواهم هیچ چیز بدانم٬من هرگز نخواسته ام بیش از حد بدانم٬بلکه همیشه خواسته ام بیش از حد بسازم و همین طور هرگز نخواسته ام بیش از حد بسازم بلکه همیشه خواسته ام بیش ازحد ویران کنم...
تو کیستی که درون من ماوا گزیدی؟اگر دستم می رسید ویرانت می کردم...نوستالوزی خاطرات لگد خورده ی روز های سگی من؟شاید٬نمی دانم!اصلا چرا هستی من مسیحی است؟تایید کجاست؟من به دنبال آری هستم...دیونیسوس تویی؟تویی که در من میگریی؟شاید٬نمی دانم!تو کیستی که در من می گریی؟؟؟...
چه قدر پرت و پلا٬چه قدر مزخرف می گویم من!

no name شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://www.listen2me.blogfa.com

من برعکس تو !
خوش به حالت!
تا یکم اشک تو چشام جمع میشه سرازیر میشه!
به نظرم این بزرگترین عیب چشمای ریزه!
.
.
.

فک نکنم به ریزی یا درشتی چش ربط داشته باشه...

سیاوش پاکسرشت شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://spakseresht.ir/mr

منم هر ده سال گریه میکنم!
اما این ده سال هر ده ساعت تکرار میشود :|


درضمن، دیگه چه کنیم؟ خودمونم خز و خیل شدیم پستامون شده جوجه بازی :دی

:)

یه ضعیفه شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 ب.ظ

هه هه هه =))))))))
خدایش تخدیر یعنی چی خو

همین که خودم معنیش رو میفهمم کافیه...

فرداد شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:32 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

گریه خاموش داغونم میکنه...
توهم بسه دیگه...پاشو...گریه نکن

...

یه ضعبفه شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:47 ب.ظ

همیشه میزنی تو پَره آدم / شاید تو این دل یه آرزو باشه
خوبه حالا معنیشو می دونم اگرنه آقت می کردم
سالارنه ولی عزیزی

...

فرخ شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ

دارم از فضولی می ترکم
کاش دلیل گریه های تو رو می دونستم

نترک چون نخواهی دونست...

no name یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ http://www.listen2me.blogfa.com

چرا داره. چشم کوچیک مثه ظرف کوچیکه. گنجایشش کمه!
زود اشک از چشم سرازیر میشه!
.
.
.

اِ... نمیدونستم...

no name یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ http://www.listen2me.blogfa.com

اشک از چشم ریز زودتر سرازیر میشه!
بعضی وقتا هم مایه ی آبرو ریزیه!
.
.
.

نه بابا آبرو ریزی نیس...

یاسین دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

و نئشگی دوست داشتنی سر خوردن اشک ها
و عظمت لرزیدن صدا ... و گاه شانه ها!
و مست آلودگی تکه تکه شدن واژه ها لای بغض سر برآورده از پس گریه ها!!
همه اینها وقتی برایم اتفاق می افتد که شانه های تو برای من باشد...
تناوبش زیاد مهم نیست برایم!!
دلم می خواهد هر وقت پیش می آید یک دل سیر گریه کنم
روی شانه های تو...

شانه های ((تو))...

آغازی دیگر دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ http://start2.blogsky.com

یه وقتی چقدر از خودم و گریه های زیادم عصبانی بودم ولی مدتهاست که باید کلی از خودم نیشگون بگیرم تا چند قطره ای بیاد و شاید این یعنی دلم سنگ شده .خوبه که اشکی ریختی

اوهوم...

قطره پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 ب.ظ

از این اشکها... ده سال یه بارم بریزه غنیمته!

غنیمت جنگی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد