چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

حسرت مسالمت آمیز

تکه های آغوشم  که جا مانده بین دستانت را؛ نه به من بر نگردان.بگذار یک گوشه دنج و دور که هر دو در حسرت آن تکه ها؛ نه نَمیریم.بگذار به جای مردن هر دو به انتهای حسرت برسیم، آنقدر که سردمان شود. من در حسرت تکه های آغوشم و تو در حسرت تکه های آغوشم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 20 + ارسال نظر
شب پره سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ق.ظ

و این آغوش جای چیست؟حسرت!آه سرانجام آن چه باقی ماند همین است:حسرت.آغوش من پر از حسرت است٬حسرت نداشتن ها٬ندیدن ها٬ندانستن ها٬نبودن ها...
روزی که برای اولین بار بر کویر گام نهادم با خود این زمزمه را تکرار می کردم که برای زیستن در کویر نباید از طوفان هراسید بلکه باید خویشتن را بر آن ها عرضه کرد و من خودم را بر آن ها عرضه کردم اما تازیانه اولین طوفان سلول به سلول مرا کند با خود برد و بر گستره این اقیانوس ژرف اما خشک پخش کرد ومن در میان دانه های شن گام به گام به دنبال خود گشتم و تمام این کویر را الک کردم تا نشانی از خود بیابم٬چه دردناک است در کویر گم گشتن...سرانجام روزی در فاصله ی میان شن ها آغوشی یافتم پر از حسرت٬آن چه پیدا شد همین بود آغوشی پر از حسرت!
و برای این که هر چه کمتر خودم را حس کنم و فکر کنم که خوشبخت بوده ام٬در فاصله ی میان دو شن آرمیدم تاخودم٬آغوشم و حسرت هایش را دوباره به طوفان عرضه کنم تا که شاید این بار مرا به دشتی سرسبز ببرد... دیگر هیچ طوفانی وزیدن نگرفت....!

عابر سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

بعدش چی؟

حسرت از پی حسرت از پی حسرت؟ انتها نداره که

بغضم گرفت

چرا انتها داره. آخرش منجمد شدنه...
بغض که میکنی حتما گریه کن...

یه رازه سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ

تکه ای از آغوشت رو به من نمی دی ؟
می دونم می گی نه

هه...

حسین رها سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ http://Www.sabz-raha1.blogsky.com

تایتل ُ...

کوفتو...

یه رازه سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ

درد

چی...؟

یه رازه سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ

هیچی
می گم یه تیکه آغوش می خوام می گی هه ..
خب رو نروی دیگه
اقلش بگو نه ، که ما بدونیم با شخص *تو * طرفیم :(

طرفم نباش حوصله ندارم...
برو یه گوشه نبینمت...

یه رازه سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ

خیلی لوسی
بعد اون وخت تا چن تا پستت اون گوشه باشم که منو نبینی ؟
تو که عشق منی
اشکال نداره ما از همون گوشه می پاییمت

باشه...

... سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ http://successking.blogfa.com/

سلام
"از کوریون"
به روزم

از هر جایی که هستی باش...
یه کاره اومده میگه به روزم...به من چه که به روزی...

محمد چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.artoftravel.blogsky.com

به قول یارو(!)
all of me
why don't take all of me
can't you see
i'm not good without you
take my lips i wanna loos them
take my arms
i never use them
...

Someone say good idioms

یاسین چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

بعد این چند وقتی که نبودم یه دل سیر نشستم خوندم همه حرفاتو!!
آخیش...
حالی داد ها!!!
مرسی!

نوش...

پسری که میخواد دختر باشه چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ http://sepia.blogfa.com

سلام
من دارم میرم

اما دوست دارم تو جاهایی که هستم در ارتباط باشم بات!حالا فیس بوک.فیلیکر.گوگل پلاس...

باید میگفتی خداحافظ من دارم میرم...
از گودر منو بخون...

سیاوش پاکسرشت چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ب.ظ http://spakseresht.ir/mr

و چقدر با معنی "من در حسرت تکه های آغوشم و تو در حسرت تکه های آغوشم.."

اوهوم...خوشم اومد که فهمیدی نکتش رو...

مهرنوش چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://kochneshin

وای ...
من در حسرت تکه های آغوشم و تو در حسرت تکه های آغوشم...
محشر بود...

چند وقت نبودی یادت رفته بود من همیشه محشر مینویسم...

مردد پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:17 ب.ظ http://moradad.blogsky.com/

می پوسه و می گنده!!!

چی...؟ تکه های آغوشم...؟

MisspInk پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:37 ب.ظ

یه پُستِ لطیف از تو
خیلی چسبید

خوبه که وارد عمق پست نشدی وگرنه میفهمدی چندان هم لطیف نبود...

مسموم جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ق.ظ http://maslakh.blogsky.com

چند بار باید خوندش تا سیر شد .
با تمام وجودم این حسرت رو حس کردم

کدوم حسرت رو...
تو کدوم طرف حسرت بودی...؟

no name جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://www.listen2me.blogfa.com

و شاید نه در حسرت تکه های آغوش تو که در سرما بمیرید!
.
.
.

حتما این جوری نیس...

حسین رها جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

چه وضع ِ جواب دادنه!؟

همین که هست... :)

میم شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ http://chaharshanbegi.blog.com

تکه های باقی مانده
تکه های دور افتاده
کوزه نبودیم و این همه تکه شدیم
کوزه بودیم، چه می شد؟؟

تکه نمیشدیم شاید...شاید...

قطره شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

انتهای حسرت؟ سخت شد...

انتهای حسرت جای راحتیه اتفاقا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد