چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

از عادت ها...

تناسل هایی که از آنها خون میچکد، یک آه عمیق و خروج بی وقفه یک نابودی...


نوشته شده توسط تو


نظرات 11 + ارسال نظر
عابر شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

dislike

مهم نی...

مومو شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ق.ظ

به همین سرعت و سادگی

تو به سرعت و سادگی خوندیش...

میم شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ http://chaharshanbegi.blog.com

ینی عالی
خیلی خوشم اومد
درست حس اون لحظات رو ریختی

اوهوم...

divune شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ http://delneveshteye1divane.blogfa.com

نفسم واسه اه عمیق کم میاد احتمالا...

شاید نای آه کشیدن نباشه گاهی...

شب پره شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

و در چشمان من آسمانی است که هر روز می بارد تنهاییش را و از آسمان آلتم خون می بارد روی حادثه ی مرموز چشمان تو و این عادت همیشگی من است٬آری تو به مهمانی خون دعوت شده ای که من همواره برای کسانی که با نگاه های بی اعتنای خویش مرا بدرقه می کنند آرزو می کنم تا در رنجی عذاب آور در حالی که دمل های سر باز کرده جانشان را می آزارد و خون از دهانشان فواره می زند از درد و چرک طاعون چون خوک کثیفی متفعن بمیرند٬و این عادت من است٬عادت طاعونیان بزرگ٬همانان که ردای سرخ می پوشند آنان هم برای خود دلایل عالی دارند ومن طاعونم٬طاعون بزرگ....

مردد شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ http://moradad.blogsky.com/

اگه امید داشتم که می تونم با ممارست مطلب قبلی رو درک کنم... اما این رو... هیچ جوره نخواهم فهمید!!!!

منم واسه درک کردن اینو ننوشتم...
راحت باش...

. شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ

تناسل معنی نداره ، تیریپ فیلسوفی که برمی داری کلماتی استفاده کن که معنی شونو می دونی ، این اسکلا که به هر حال خوششون میاد .

خوشم میاد ازت. به همه اون دلایلی که میدونی...

بارون خورده شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:34 ب.ظ http://BaroonKhorde.BloGSky.Com

نفهمیدم منظورتو !

مهم نی...

جیب بر یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ق.ظ http://jib-bor.blogsky.com

بعد چند ساعت : اوهوم

باشه...

حسین رها یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

نهایت ِ اروتیک ِ یک شعر.مرسی "تو"

مگه شعر بود...؟

راحیل یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.rahil-deltang.blogfa.com

حال واسه چی اون لحظه رو گفتی؟
درست فهمیدم یا فکرم منفیه؟!!

درست فهمیدی...
تو همون راحیل قدیمی هستی...؟ همون که یهو رفت...؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد