چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

تعصب لازم است لابد

تعصب چیزی نیست جز جبران شک های سرکوب شده...


نوشته شده توسط تو

نظرات 18 + ارسال نظر
Somebody سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ http://alienmind.blogsky.com

... با بی عقلی مطلق.

ربطی به عقل نداره...

باران چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 ق.ظ http://www.soflaei.blogfa.com

سلام دوستم به وبلاگم سر نزن

دلم خواست الان بهت بگم فلان خول...

کوریون چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

شک جبران ناپذیر؛ شاید ..

شاید...

Difar چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:45 ق.ظ http://Difar.blogsky.com

و ترس هم

خیلی با ترس موافق نیستم...

عابر چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ http://photonote.blogsky.com

درمان شک یقینه
مسکن شک تعصب

تو دنیایی که هیچ چیز قطعی نیست تعصب کشکه

یا مثلا دوغ آبعلی حتی...

فرداد چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ

درگیر این چیزای پیش پا افتاده نشو
راستی اینی که گفتی تعصب نیستا.....

برو بچه... :)

جزیره ماداکتــــــــو چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:02 ب.ظ http://jazirehmadakto.blogfa.com

نه نه نه
من جفتشو تجربه کردم
یکی نیستن
ولی باز به من چه ربطی داره
البته به تو هم ربطی نداره که به من مربوط میشه یا نه
فقط من حق دارم که بگم به "من" ربطی نداره
خب البته تو هم میتونی این حق رو به خودت بدی که بگی به "من"ینی خودت چه ربطی داره
اون به من مربوط نیس
به خودت مربوطه
ولی به من نگو به تو ربطی نداره
چون این "تو"ی که میگی منم دیگه
پ به "تو" ینی همون خوده تو ربطی نداره
اااااااایییییییییی
ول کن دیگه
خب حالا یا به من ربطی داره یا نداره
اصلا موضوع این نیس
چرا حاشیه؟؟؟؟؟
واقعا چرا؟؟؟
یکی نیستن این دو تا که گفتی
البته به من ربطی نداره
ولی تو این حق رو نداری که............
بههههههههههههه

ببین اینجا انقدر حرف نزن...
کلا به تو ربطی نداره که بیای اینجا رو بخونی...

کمپوت چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 ب.ظ

من جای تو میرم وب باران...حیوونی کناه داره ...

....

شک های سرکوب شده تبدیل به عقده میشه...تعصب یه چیز دیگه ست که بد هم نیست...حالا من دقیقاً نمیدونم در چه وضعیت روحی ای هستی وقت جواب دادن به این کامنت...

برو...

من میتونم این رو ثابت کنم که جبران شک های سرکوب شده میشه تعصب...

امین چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ http://shabhablog.blogsky.com

آدم هایی که این همه میگن شک نکن...

شایدم آدم هایی که شک میکنن ولی به روی خودشون نمیارن...
کلا آدما اصلا...

یاسین پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

عجب تعریفی!!

یاسین...؟

Somebody پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ق.ظ http://alienmind.blogsky.com

اونایی که من دیدم داره خو :|

دقیقا کدوما...؟

شب پره پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

در روان هر هنرمندی چشمه جوشانی هست که هر گاه به سمت سرچشمه ی آن حرکت کند ناب ترین اثر خود را می آفریند.اما پیش می آید که این چشمه نیز بخشکد.خشم بی اندازه در وجود هنرمد آفتاب سوزانی است که همه ی طراوت روان هنرمند را پژمرده می سازد.اغلب من این گونه ام.گویا خشم بی اندازه ام مرا از همه چیز تهی کرده است.خشمی متشکل از دو عنصر کینه و نفرت.
درکینه ونفرت قدرتی پنهان وجود دارد که زمانی که به اوج خود برسد تبدیل به نیرویی عظیم در وجود انسان می شود اما هرگز به ظرافت و زیبایی نخواهد انجامید.نیچه می گفت عشق من به زندگی زمانی به اوجش می رسد که از ان بیزار باشم.شاید برای او این حقیقتی بوده چرا که وی جهان را به مثابه نیرو و تکثرش می دید.نیروییی که از این بیزاری از زندگی حاصل می شود و به عشقی نسبت به آن مبدل می گردد.اما نباید شک داشت داشت که این سخن هرگز به درکی زیبایی شناسانه نخواهد انجامید...
هنگامی که به گذشته ی خود نظر می افکنم هیچ نشانی از شادی نمی بینم.عمومآ شاد نبوده ام اما من همواره با شادمانی اعلام کرده ام که در وضعیتی ناشادم.هنوز قلبم سرشار از انزجاری است که دستان آن کودک معصوم از خیابان ها به دل گرفت...هنوز هم به آن کودک می اندیشم.کودکی که در هفت سالگی زنی را روبه رویش گذاشتند و گفتند «این مادرت است».کودک آن زمان نمی فهمید مادر یعنی چه.و بعد ها هم هرگز نفهمید.و هفت سال بعد که از آن سه سالش را هم با آن زن صحبت نمی کرد٬آن زن دوباره رفت.و هفت سال بعد از آن هم این طور گذشت.بدون آن که دیده باشدش.هنوز هم احساس دلتگی نمی کنم.و بعد مردی ماند که کم کم تبدیل به زئوس بی رحمی شد.تنها خاطره ای که از آن دوران در حافظه اش سنگینی می کرد صدای جیغ و فریادهایی است که هنوز هم گاه و بی گاه در گوشش زنگ میز ند.به بیرون که پا گذاشت میان تعفن ناشی از سفاکی لاشه های انسانی له شد و از همان دوران نوجوانی به سرعت به پیری رسید.فهمید که انسان ها همه چیزش را ربوده اند و تنها چیزی که برایش باقی گذاشتند خشمی بی اندازه است.به او آموختند که در دنیا جای زیادی برای محبت وجود ندارد و او این را چون اندرزی برای خود تکرار می کرد.دنیا هم دیگر چیزی برای پیشکش به او نداشت...انسان قبل از این که به اندیشیدن عادت کند به زیستن عادت می کند.قبل از این که بیندیشد می زیید و به همین دلیل زمانی که هنوز می زیید و اندیشه ای ندارد٬عقده ها به حفره های وجودش می چسبند و آن را پر می کنند.عقده ها٬ایده ها را می سازند و ایده ها عقیده را.عقده ی من عقیده ی من است.و اگر من این چنین خشمگینم به این دلیل است که آن زمان که می زیستم چیزی جز این برایم باقی نگذاشتند.اگر نتوانم به این خشم بی اندازه ام غلبه کنم می دانم که اولین کسی که در شعله های آتش این خشم خواهد سوخت٬خودم خواهم بود چرا که قدرتی خشم به انسان می بخشد چنان ویرانگر است که همه چیز را نابود می کند.همه چیز را...باید راهش را پیدا کنم.با خشم هنری وجود ندارد ولی هنر وسیله ی خوبی برای نمایش خشم است...

جزیره ماداکتــــــــو پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://jazirehmadakto.blogfa.com

من حرف نزدم فقط نوشتم
خلاصه ی کلوم متوجه نشدی که به تو ربطی نداره که به من ربط نداره

یه سریتون دارین خستم میکنینا...

آهو پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://lady-in-red.blogsky.com/

جبران ِ چی

شک های سرکوب شده...

رضا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ http://jom.blogsky.com

سر ، کوب شده

این اصطلاح شبیه سردرده...

ماندانا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ب.ظ http://wildtigresss.blogsky.com

سلام این جمله شما را خیلی زیبا وپر معناست

اما شما اصلا جمله بندیت خوب نیس...
یه بار کامنتت رو بخون...

کمپوت پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 ب.ظ

ثابت کن...اگه نکردی ؟ !

اصلا لازم نیست انقد حرص بخوریا...

خاتون پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ

رابطه ها از جایی قطع می شه که شک و تعصب شروع می شه

البته میشه کارای شک برانگیز هم نکرد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد