شعر هنر نیست٬اگر دو مفهوم استعلا و پراکسیس و ارتباط این دو را پی گیری ننماید.منظورم از استعلا٬تعالی فرد در مقام سوژه ای است که ممزوج با اجتماع است و از طریق کاربست عنصر پراکسیس درون این بافت عمل می کند.احساسات موضوع این ارتباط نیست و تنها نمونه های اعلای شعر که از این مرحله ارتقاء یافته اند٬شایسته ی پذیرش عنوان هنر هستند.بازگرداندن روح ادبیات به خودش و پیوند گسست تاریخی بین ادبیات و اجتماع به عنوان شناخته اش امریست که صرفا با گذر از این مرحله ی ابتدایی امکان پذیر است و در غیر این صورت ادبیات از بعد زیبایی شناسی عمیقآ بی زبان٬گنگ٬نارسا و به صورت امری درو نماندگار باقی خواهد ماند.هرچند صحبت از زیبایی شناسی در جهانی که زنجیره روابظ استثماری را بر گرده ی ما آویخته نیازمند توجیه است اما اگر ادبیات خود را وقف این تلاش گسترده برای افشای ماهیت این روابط سازد آن وقت دیگر سخن نگفتن از ادبیات نیازمند توجیه است...تنها در این صورت ادبیات زیبا می شود و شعر اگاهی از دست رفته ی خود را باز می یابد...
کافه ها با کلاس تر شده اند
جنده ها خوش لباس تر شده اند
بره ها مثل اسب می خندند
گرگ ها کم حواس تر شده اند.
اصلا یه وضعی...
شعر هنر نیست٬اگر دو مفهوم استعلا و پراکسیس و ارتباط این دو را پی گیری ننماید.منظورم از استعلا٬تعالی فرد در مقام سوژه ای است که ممزوج با اجتماع است و از طریق کاربست عنصر پراکسیس درون این بافت عمل می کند.احساسات موضوع این ارتباط نیست و تنها نمونه های اعلای شعر که از این مرحله ارتقاء یافته اند٬شایسته ی پذیرش عنوان هنر هستند.بازگرداندن روح ادبیات به خودش و پیوند گسست تاریخی بین ادبیات و اجتماع به عنوان شناخته اش امریست که صرفا با گذر از این مرحله ی ابتدایی امکان پذیر است و در غیر این صورت ادبیات از بعد زیبایی شناسی عمیقآ بی زبان٬گنگ٬نارسا و به صورت امری درو نماندگار باقی خواهد ماند.هرچند صحبت از زیبایی شناسی در جهانی که زنجیره روابظ استثماری را بر گرده ی ما آویخته نیازمند توجیه است اما اگر ادبیات خود را وقف این تلاش گسترده برای افشای ماهیت این روابط سازد آن وقت دیگر سخن نگفتن از ادبیات نیازمند توجیه است...تنها در این صورت ادبیات زیبا می شود و شعر اگاهی از دست رفته ی خود را باز می یابد...
چه باحال...از کدوما بیشتر خوشت میاد
از همونایی که تو خوشت نمیاد...
اوووممم
کوفت...