چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

اگه داره بهت خوش میگذره نگران غمهات نباش. اونا سر جاشون هستن

زندگی انقدر غم انگیز هست که ما نخوایم غم های جدید رو توش جستجو کنیم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:23 ق.ظ http://artoftrevel.blogsky.com

غم جدیدی برای جستجو کردن وجود نداره، زخم‌هاست که سر باز میکنن، ترس‌ها و آرزوها هستن که غم‌انگیز میکنن لحظات رو!

اگه داره بهت خوش میگذره نگران غمهات نباش. اونا سر جاشون هستن...

پ.نون سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ب.ظ http://babune.blogsky.com

آفرین

بله...

شب پره سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ب.ظ

دیونیزوس می گریزد و دازاین بی قرار می شود...دیونیزوسی که در من است٬دازاینی که من باشم...بی نهایت کلمه ای شاد است٬کلمه ای که جهانی شاد می آفریند برای ما که خواستار بی نهایتیم.و می توان تصور کرد زمانی که موجودی نهایت مند خواستار بی نهایت است در تقابل با انبوه نهایت های متراکم در پس هندسه ی جهان٬متحمل چه اندوهی خواهد گشت.مبارزه ای بی نهایت بین ما جهان٬بین ما و نهایت٬میان دیونیزوس و آپولون...
هیچ حکمی غم های جهان را توجیه نمی کند اما تراژدی به ما می آموزد که چگونه میتوان جهان غم انگیز را تایید کرد.میان زندگی و مرگ٬این مرگ است که همواره پیروز بوده اما نه در مورد قهرمانان بزرگ تراژدی٬در مورد آنان نمی توان چنین داوری کرد چه مرگ پیشاپیش به تسخیر آنان در آمده است.معدود کسانی هستند که مرگ درون آنان می زیید و نه آنان درون مرگ.اینان قهرمانان تراژدی های بزرگ هستند.بزرگ تر از مرگ٬فراتر از نهایت٬تایید گر غم...اندوهناک اما شاد.دیونیزوس باز می گردد٬آری٬اگر که قهرمان باشیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد