چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

من حالم داره بهم میخوره

مثل یه سیاه چاله ای که هی میخواد منو بکشه توی خودش. این سیاه چاله به طرز وحشتناک و چندش آوری چسبناکه...


نوشته شده توسط تو

نظرات 5 + ارسال نظر
ساسان چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام.

سلام...

شبنم چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:14 ب.ظ

دلم برات تنگ شده
برای اینکه باحرفات پوست دلم را بکنی
برای اینکه باشی فقط باشی
پوستم از تهایی ترک خورده
و نگاهم به دنیا یخ زده
از خودم خسته ام
انگار دیگه هیچ کس نفس نمیکشه
می ترسم از خودم از تو از دنیا از باورهام و از انکارهام و از معصومیتم
سردمه..................

...

سام چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ب.ظ http://www.havayetora.blogsky.com

باشه دیگه نمیام

خوبه...

پناه پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ق.ظ http://panaah.blogfa.com

بیا بیرون
سیاه چاله ها فقط چاله های سیاه و بی مقدارن
هیچی نیست
بیا بیرون

تو لازم نیست به من بگی چی کار کنم...

بهروز شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ

نفهمیدم
حال ت از چی؟ چی مثل یه سیاهچاله داره..؟

نمیخوام...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد