چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

حتی اگر موهایم آنقدر روشن نباشد که شبت را روشن کند

من دلم میخواهد چند تار از موهایم را بکنم بریزم در دستان تو، برای شبهایی که مرا نداری آنها را ببویی یا حتی ببافی...


نوشته شده توسط تو

نظرات 8 + ارسال نظر
ارشا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:48 ب.ظ http://pvrym.blogsky.com/

باید قدر همه این موها رو دانست!!!!
خوشحال شدم که بعد از یک سال دوباره اینجا رو پیدا کردم!!!!

خوشحال باش و به خوشحالیت ادامه بده...

ارشا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:50 ب.ظ http://pvrym.blogsky.com/

باید قدر همه این موها رو دانست!!!!
خوشحال شدم که بعد از یک سال دوباره اینجا رو پیدا کردم!!!!

ابالفضل جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:34 ب.ظ http://kars.mihanblog.com

آخ مو
مو
فک نکنم یه دخدر بفهمه بوی مو چیه
بافتن مو چیه

شایدم یکی فهمید. هان...؟

فرداد جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ

خاطرات غمناکی از این تارهای عاریه یادم افتاد.....
دوری خیلی زود بوی این موها رو می بره.

دوری خوب نیست. دوری تلخه، حتی اگه با بوی موی عاریه هم کار نداشته باشیم...

مثل هیچکس شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:27 ق.ظ http://paaeez.blogsky.com/

یعنی بلاخره معجزه رخ داد یا داره میده؟

معجزه...؟

عابر یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:56 ب.ظ

من فقط عاشق اینم...

میدونم...

یه ضعیفه دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ق.ظ

نمی دونستم

بدون...

Sajjad سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.MLBK.blogsky.com

الان دقیقا تو کیه!؟ من کیه!؟

تو به این چیزا کار نداشته باش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد