چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

هر چند تقریبا مطمئنم هیچ پدر مادری نیست که بشینه وبلاگ منو بخونه

ببین عزیزیم اصلا ماجرای پیچیده ای نیست. فقط کافیه اینو پیش خودتون تحلیل کنید که فرزندتون به یه سنی رسیده که فقط مدل خوش گذرونیش با مدل خوش گذرونی شما فرق داره. به حضرت عباس اگه باهاتون مسافرت نمیاد تنها دلیلش همینه. والا به قرآن مجید نمیخواد به شما ضد حال بزنه یا اینکه فک نکنید با دوستاش میره مسافرت و با شما نمیاد یعنی دوستاش رو بیشتر از شما دوست داره. هر وقت اینجوری فک کردید یاد اون فرق مدل خوش گذرونیا بیفتید...



نوشته شده توسط تو

نظرات 7 + ارسال نظر
روباه مکار جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:29 ب.ظ

حالا ذهنیتت از پدر و مادر چی باشه !
ولی بهر حال فهمیدن این چیزا جدای از شنیدنشه ، تحکل کردنش رو شاید بشه با حرف توشون ایجاد کرد

توشون ایجاد کردن محاربه با امام زمانه.
تو خوبی...؟

روباه مکار جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:02 ب.ظ

خوب اگه نبودم الان اینترنت نبودم خب :))

شاید...

ابالفضل دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ق.ظ http://kars.mihanblog.com

خوشبحال اون بچه ها و پدرمادرایی که مدل خوشگذرونیشون یکیه

امیدوارم که باشن...

شایان سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ق.ظ http://www-an.blogsky.com

اره دقیقا :((((

یعنی الان منو تایید کردی...؟

هنگامه سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:05 ق.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

چرافک می کنید پدرومادرها توی اینترنت نمیان ،من اومدم حالتونو بگیرم ما هم می تونیم مث مدل شما خوش گذرونی کنبم.فقط باید با بچه ها مون یا با پدرومادرامون مث رفقا صمیمی باشیم من این کارو کردم و موفق شدم.

پدر مادر باید پدر مادر بمونن. رفیقم رفیق.
نمیشه اینا رو قاطی کرد...

هنگامه سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

می دونید مشکل شما بچه ها چیه ؟شما مقداری از پدرهاومادرها عقبید شما کارهایی که می خواهید بکنید ما کهنه کردیم.اگه بعضی شیطونی ها را قلم بگیرید پدرو مادرهم میشن دوست .خطا نکن بچه جون پس نگو تفریحاتمون فرق می کنه بگو تو دستو پا نباشید.

آره. البته الان ترجیح میدم بگم دیگه اینجا نیا چون زیاد حرف میزنی و کلماتت یهو میفته توی دست و پای کلماتم...

عابر چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ب.ظ

هر کی نخونه خودم که میخونم
هر چند این فسقلی هنوز نمیتونه 1 سانت هم از من دور شه :)

اوهوم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد