چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چقدر چقدر چقد احمقانه

یکی میاد تو رو خراب میکنه، یکی میاد تو رو نابود میکنه، یکی میاد تو رو بسازه وسط کار حوصلش سر میره ول میکنه میره، بعد دقیقاً وقتی که یکی هست که نمیخواد خودش مستقیماً بسازتت بلکه فقط میخواد بهت کمک کنه که خودت خودت رو بسازی، سرش فریاد میزنی که برو ولم کن حوصله ندارم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 3 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ق.ظ http://mkkh.blogfa.com

حالت خوب نیست. فک میکردم این روزا باید، باید خوب باشی
وقتی میام میخونمت حال منم خراب میشه.
چرا؟

تو حالت خرابه و ربطی به خوندن اینجا نداره...

علی پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ http://mkkh.blogfa.com

نه
من خوبم. خودم خوبم

تو میگی خوبی اما من باور نمیکنم...

بهار شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ

خوبه خودت میدونی

اوهوم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد