چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

انگار خودشم میبره و نمیتونه فریاد رس باشه

گاهی خدا هم از شدت استیصال بعضی آدما گریش میگیره...


نوشته شده توسط تو

نظرات 8 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:45 ب.ظ http://blindmind.blogsky.com

واقعا...

هوممم...

Geist دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:47 ب.ظ

این هارمونی غم این جا برای من هم نشاط آور هم نجات بخش اما...

اما رو دیگه بیخیال...

عابر جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ق.ظ http://photonote

خدایا یه چیز بگم شرمنده شی؟
شکرت

هومممم...

مداد گلی جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام تو
سلام من

سلام گلی جانا...

کیمیا جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ب.ظ http://kimyanab91.blogfa.com

خدا با دیدن شدت استیصال آدما دلش میگیره! چون راه فرار از استیصال رو خوب یاد داده

حوصلت رو ندارم...

عابر پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:38 ب.ظ

دو روزه هر کاری میکنم واسه سه تا پست بعدیت نمیتونم نظر بذارم
...
میدونم که حتی اگه بگم میفهمم کمکی نمیکنه
فقط امیدوارم دردش زیاد نباشه

زیاده عابر، زیاد...

کوریون شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

یادمه اون روز که اینُ نوشتی بودی هی یاد خودم افتاده بودم هی یاد خودم افتاده بودم ..

مواظب باش توی این افتادنا زخمی تر نشی...

طیبه شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ب.ظ http://closefreind.blogfa.com

باز خوبه بشینه باهامون گریه کنه....شاید سبک شد و کمش کرد این استیصال سنگین رو

باز خوبه اما نیست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد