از تکنولوژی میترسم...
احساس میکنم تکنولوژی دستهای مرا بسته و گلویم را میفشارد...
وحشتی که از تکنولوژی دارم باعث شده کندتر حرکت کنم...خیلی کند و آهسته...
انگار تکنولوژی عزراییل زندگی من است...
کاش میشد در سنتی بودن لم داد و زندگی کرد...با طیب خاطر...بدون هیچ اضطرابی...
نوشته شده توسط تو
سخت است اما می شود و می شود اگر بیشتر با طبیعت باشیم می شود تجربه اش را دارم ...
برای این کار فقط اتوبان مدرس حال میده....پیاده از سرش تا تهش تو اون فضای سبزش قدم بزنی....
ما هنوز فی ما بین سنت و مدرنیته گیریم و همین پارادوکس باعث شده نه احساس سنتی بودن کنیم و نه احساس مدرن بودن.../
یه چیزی هستیم عین مخلوط آب گوشت و بیف استراگانوف.../
من آبگوشت و سنت رو دوست دارم...
این من پارادوکس رو دوست دارم اما این یکی خیلی وحشتناکه...
کافیه دکمه ی حذفو بزنی و بعد finish ...
از فراموشی می ترسیدم ... حالا ترسم را هم فراموش کرده ام
راستی ! من کی ام ...
ببخشید
چرت گفتم :|
مهم نیست چرت گفتی..
مرسی که میای...
.میترسی!
...همین که تو این دنیای مجازی داری جولان میدی کافیه تا بدونی تکنولوژِی خود زندگیه!
البته سنت ها رو هم فراموش نکنیم.....
.
.
.خرگوش سفید را دنبال کن!
تکنولوژی زندگی رو از بین برده....
یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که بیشتر عمر کنم تا پیشرفت هایی بیشتر تکنولوژی را ببینم
اوه......نه!
نفرمایید تو جان
تکنولوژی خیلی هم نیکوست
ارزانی انسان های مدرن...
فکر نمی کنم اینجا اونقدرام مدرنیته روکار باشه مه این حس بهت دست بده (من) عزیزم...
به قول حسام ما در میانه مانده این و پر از تناقض...
فک کنم این پست رو ((تو)) نوشته...
و پر از تناقض های تهوع آور...
خیلی وقته من با ترس از تکنولوژی زندگی می کنم. اما عادت کردم. یه عادت مسخره.
نه. فرقی نکردم. چطور؟
سبز باشی و بی کران
عادت همراه با دلشوره....
همین جوری میخواستم ببینم حالت چطوره...کمی نگرانت بودم راستش رو بخوای....
اگه تکنولوژی واسه بهتر شدن زندگی ما آدماست.....پس چرا ما هر روز باید بیشتر بدوییم و کمتر به شادی برسیم؟
کاش جای ماشین....الاغ بود و جای هواپیما....گاری
اوهوم...
کمی تا قسمتی موافقم.
تو دنیای حاضر نمیشه دیگه نسبت به تکنولوژی جبهه داشت که در اون ورم دنیای ساده ی سنتی داره از یا میره .
مرسی که ما رو میخونید خانم روشا....
تکنولوژی .... این تکنولوژی کثیف !!!
زندگی همه ماها بهش گره خورده !!!
می دونی دوست دارم برم تویه کوهستان !
یه کلبه چوبی یکالمه برف!
شومیده که کنده های چوب و می سوزونی
یه صندلی گهواره ای
قهوه سنگین
یه پنجره که برف بیرون و تاشا کنم
رو صندلیم تاب بخورم
قهوه بخورم اگه بشه وبود یه کتابی هم بخونم
این تکنولوژی و همه اش رو ! تا قطره آخر بالا بیارم !
وبلاگم ! فیس بوکم
یاهو
اینترنت
موزیک های ترنس و راک ن رول همه همه با اینکه به همهشون وابسته ام اما بریزم دور ! یگوشه بشینم کتاب بخونم و بنویسم !
هر از چندگاهیم از عرق کییشمیشی که ساخته خودم باشه وسط برفا بخورم گرم شم یه انگشت گنده به دنیا و تکنولوژی و همه و همه نشون بده !
این تکنولوژی لعنتی ....
انگشت رو خوب اومدی...
آقا از اون عصاره کشمش دست سازت به ما هم میدی...؟؟؟ :))
آنان که پیش از ما زیسته اند ُ کمبودها و زحمت بسیار داشته اند!
تکنولوژی هم خوب نیست ... اصلا دنیا جای امنی برای آرمیدن نیست!
ما آمده ایم تا رنجها را تازه نگاه داریم و همواره با حسرت زندگی کنیم!!
معلوم نیست گذشتگان با چه حسرتهایی زیسته اند؟
دقیقا من احساس میکنم دنیا امن نیست...
این رو خیلی خوب گفتی فرخ...
تکنولوژی آمده که وقتی لم می دهی قوس کمرت بخوابد روی یک صندلی راحت.....تکنولوژی آمده که تو زندگی کنی...در طیب خاطر...در آرامش....
دیدت رو عوض کن...و روش استفاده ات رو...باشد که درست شود همه چیز
نه نمیخوام....
دلم میخواد وقتی خسته ام تکیه بدم به پشتی که توی ایوون گذاشتن...
ساده تر که باشی بزرگ تر هم می شوی و در کنار همین تکنولوژی و زندگی های ماشینی جدید نقشت را پابرهنه بر زمین بازی می کنی . به همین سادگی
دلم میخواد به خاطر این کامنت عالی سرت فریاد بکشم....
سلام عزیز
بله سرگردان وب بودم اگرچه دیرگای است که ساکن این کویم
از قلمت لذت بردم
و نخواستم ناظری ساکت باشم
ممنون که سرزدی
بازم چشمه رنجه کن نازنین
چشم...مرسی...
خوب ز کف بفکن این گرز و شمشیر کین!
ای آنکه نتیجه ی چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
نفهمیدم واقعا...
کاش لذت های زندگی مان را " کاش " ها خراب نمی کردند...
کاش کلمه ای به نام کاش نبود!
نه!!
نمی شود انگار نباشد این لعنتی!
این لعنتی گندش رو در آورده...شاید هم ما گندش رو در آوردیم بس که ازش استفاده کردیم...شاید...
از سنت هم برو عقب تر. همان زندگی غار نشینی مان هم خوب بود. همین که کمی شروع کنی به پیشرفت بد بختی مان شروع می شود.
خداییش دیگه نه در اون حد....
فکر کنم تا چند نسل دیگه کسی معنای سنتی بودن رو چندان نفهمه
اما هر جوری شده من واسه خودم حفظش میکنم...
حتی اگه شده یواشکی...
فراموش نکن... این همون انتخاب خودت بوده!!
.
.
.
نه گریز و نه ستیز...
بقول فروغ: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
لذت ببر از جلوه های مختلف زندگی...
ببین که یار... جان جانان... بت عیار... چه میکنه!
بابا ترو خدا بیدار بشید از این خوابه رخوتناک افسردگی...
من که بیخودی این موقع شب نمیام اینارو بگم
چرا شما متوجه نمیشید؟!... این دقیقن همون چیزیه که خودمون خواستیم...
اوهوم...
اینایی که تو میگی یعنی آگاهی...و من اصلا الان حوصله آگاهی رو ندارم...
مرسی که اون وقت شب اومدید و آگاهی دادید...
راجعبش فک میکنم...
bloge jadidam ro ham yafti!!!!!
ما اینیم دیگه... :)
دیدیم شما خیلی بی معرفتی گفتیم ما یکم معرفت به خرج بدیم.. :))
آخه می دونی مسئله اینجاست که تکنولوژی نسبت به زمان تعریف می شه... مثلا اون چیزی که ما یادمون میاد در نوع خودش تکنولوژی ژیشرفته ای بوده.. به قول یکی از بچه ها باید برگردی به غار نشینی...
من تابستون برگشتم به شهری که بچگیم چند سالی توش زندگی می کردم . خیلی سیستم زندگی فرق نکرده بود اما روز سوم داشتم خفه می شد از بس وقت آزاد داشتم... گاهی فکر می کنم ما به این سرعت عادت کردیم
گاهی باید این زندگی رو پاز کرد...
سنتی بودن! ... چی بگم
آن چیزی که باید...
تکنولوژی را در کنار تو
دوست دارم
من کنار ندارم...
داداش بیا روبروم... :)
وقتی تکنولوژی میاد اسایش میاد و ارامش میره
اوهوم...
حست منو کنجکاو کرده جناب تو !
ـبخون فوضولیم گل کرده ـ
راستی ! سلام
دلم برای نوشتن تنگ شده اما باید می رفتم
توضیحش ساده ست ... زیادی وابسته شده بودم
به سسک
به دوستانم
و سسک از وابستگی می ترسه ...
می خونمتون
اگر شده خاموش :|
هرگز نخواهم گفت...
یه پستایی میزاریم که یهو جرقه بزنی و نور بارون بشی و از خاموشی در بیای...
فک کردی اینجا الکیه...؟؟؟؟
ای بچه پررو..باز تو اومدی تو جمع بزرگا ؟؟
با خودم بودم..!
...
خوش اومدی دخترک....
ببین ما پیر پاتالیم لطفا همیشه با یه اسم ثابت بیا که بشناسیمت... :)
حتی این ارتباط ما هم زاییده تکنولوژی ست من که دوسش می دارم
فکر کن تو عصر حجر اگخه زندگی می کردیم
یا تو همین صد سال پیش
ببین چطور فاصله ها کم شدن و نیازی به حضور فیزیکی نداریم
البته قبول دارم گاهی وحشتناک میشه مثل فاجعه ناکازاکی و ..
شاید از این ارتباط ها هم ترسیدم...
اصلا شاید نباید ارتباطی باشه...
منم نظرم اینه که ما بین چرخ دنده های سنت و مدرنیته گیر کردیم و داریم له میشیم...
اضطراب و بیماریهای روانی دیگه هم که ایجا بیداد میکنه از دستاورد های همین تلفیقه گنده...
نگران نباش دوست عزیز یه ۷۰ -۸۰ سال دیگه درست میشه
احتمالا تا اون موقع من مردم...شاید علت مرگم هم ترس از تکنولوژی باشه...
تکنولوژی چیه دقیقن؟
دقیقا نمیدونم.. :)
من زندگی با تکنولوژی و مدرن پر درد سر رو رو ترجیح می دم به زندگی سنتی!!
خوبه اگه ازش نترسی...
درستـــــــــــــــــــــــــه !!!! اون قیافه ی مظلومی که آفتابه داره رو صدتا سیفون با تکلونوژی پیشرفته ندارن !
واقعا چه حالیه باید بده به آدم که وسط دیزی و آبگوشت و جغول بغول ، لبتاپم بزاره رو پاش و فرت و فرت پست آپ کنه !
اپیلاسیون اینارم ولش .. خشک و تر می زنیم میره
موکاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
تو بی نظری پیامبر ما.....
خندم قطع نمیشه بس که باحال نوشتی...
:))))))))))))))))
تکنولوژی زندگی خصوصی برامون نذاشته...سنتی که جای خود داره....
در ضمن تکنولوژی هم از تو می ترسه
اوهوم...بس که مدل ندید بدیدا نگاش میکنم...
سلام
من با یه قسمت انرژی خیلی حال میکنم.با یه قسمتش نه.
کاش میشد اینترنت میبود ولی کارخانه و ماشین و اسمون خراش نبود.تو غار مینشستیم پست میذاشتیم.با هم چت میکردیم
میرفتیم شکار اهو شکار میکردیم بعد تو مایکرویو کبابش میکردیم
این کامنت بامزه ای بود...
اون کار انفجار و اینا هم انجام شد...
راجع به خصوصی هم میتونید از قسمت تماس با من استفاده کنید..یا بالای کامنتتون بنویسید خصوصی...
با درود بر دوست عزیز
شب زندان با "داستانی از داستانهای شهر ما و آثار کوئیلو" به روز شد.
منتظر حضور گرم و سبزت
http://shabzendan.blogfa.com
http://shabzendan.blogsky.com
آثار کوئیلو...!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فکر می کنم باید قید لم دادن در سنتی بودن خودت را بزنی و به تکنولوژی با همه دلواپسی ها و حرکتهای ناآرامش تن دهی ....
سلام
ضحی خیال باطل...
ما به چیزی تن نمیدیم...
اونه که باید تن بده... :))
آن وقت در عدم تکنولوژی با دود آتش
(همانند سرخ پوستان و بومیان قبایل نپال ، )
با دود آتش
کامنت گذاری میکردیم !
(راستی تو (آقا ) و من ( خانم ) است
قابل توجه حسین رها که جنیست ها را جویا شد ...
اون موقع دیگه پست نمیزاشتم که زحمت بیفتی کامنت بزاری... :))
گاهیم شخصیتا عوض میشن....
تو خوبم ! مگر نمی دانی ؟ اگر تکنولوژی نبود ، نه من اینجا بودم ، نه تو آنجا !
خوب بود دیگه...
میشدیم مثل کوریون علیه السلام...که پیش هیچ کدوممون نیست الان...
از تکنولوژی متنفرم ، دوست دارم با همسرم به یک روستای جنگلی در شمال بروم ، زمینی داشته باشم به همراه تعدادی دام ، و زندگی کنم ، و نفس بکشم!
بدجور دلت زن میخوادا امیر....
هم مرگ هم زندگی!
اوهوم....
آره
کاش میشد
اما فکر نمیکنم تا چند ساله دیگه بشه سنتی بودن رو تجربه کرد!
بدا ب حال ما و نسل های بعد ما!
نه...اتفاقا خیلیا دوسش دارن...
شایدم خوشبحال شما و نسل های بعد شما....
خدا انسان را بکشد و اینگونه ضایع اش نکند :))
آره ( تو ) عزیزم نوشته...
حواسم بود اما اشتباه نوشتم!!
فدات بشم...
خدا نکنه....
اما فدام بشو....:))))))))))))))
آبگوشت هم دوست دارم...
با هم میریم میدون رآهن دیزی میخوریم... خوبه...؟؟؟ :))
حست خیلی دقیقه رفیق...
پی بردی به این معمای مرگ تدریجی همگی ما........
که مفت هم نمی ارزه...
تکنولوژی ...مرگ همه ی یادواره ها...
اوهوم...گویا مرگه....
خوش اومدی تازه وارد عزیز...
من از این تکنولوژی یه زجر هایی کشیدم که نگو و نپرس!!!!!
هی ی ی ی ی ی ی ی
من هم همین طور...
تکنولوژی هم از تو میترسه که داره خفت میکنه!
جرات داشته باش رفیق
کلا باید این تکنولوژی رو طلاق بدم بعدشم خلاص....
من تکنولوژی رو دوست دارم چون پیشرفته و آسایش بیشتر.. البته منکر این نیستم که خیلی موقع ها خسته کننده است و روزمرگی داره .. ولی بدون اون زندگی سخته.. بدون اون فقط برای تنوع خوبه نه برای امثال ما که از وقتی چشم باز کردیم و بزرگ شدیم پیشرفتشو دیدیم..
دوست بدار و پیشرفت کن جانا...
خوش بگذره... :)
نمیشه یه کوچولوشو سنتی نباشیم؟
همش یه اپسیلون؟
.
.
.
شما صاحب اختیار خودتون هستید...
چه ترس غریبیه ...
حق داری تو !
خوبه که میفهمی...
اونم از تو میترسه .... !!!
هی میگه کی میشه این "تو " سنتی را لم ولورش کنم ...
(منظورش جمع وجوره ها ) ... یکم عصبانی بود اینطوری گفت .. . .
پروتر از این حرفاست فک کنم...