نه کسی در رویای من است نه من در رویای کسی...
مردم از بی رویایی...
چرا هیچ کسی به من نمیگوید سالها دوستت داشتم ولی هرگز نگفتم...
پی نوشت:چقدر الان که این پست رو مینویسم از خودم بدم میاد...
این پست با رنگ سفید نوشته شده... بس که ازش متنفرم و بس که حالم رو بهم میزنه دلم نمیخواست سریع خونده بشه...
نوشته شده توسط تو
آی گفتی . . .
خیلی سخت بود گفتنش...
لیاقت نداشته ... لابد
لابد تو روح بزرگی داری.
لابد باید با همین جمله ها خودم رو گول بزنم...لابد...
صبر کن چند سال دیگه می شنوی وقتی که دیگه رویا برات بی معنی شده
اونوقت می خندی.به خودت , به کسی که گفته دوستت داشته , به زندگی....
آخه کسی نگفته...
کسی که جسارت گفتن دوست داشتن هایش را ندارد ارزش حسرت خوردن ندارد
پس رها کن این عقده دیر مانده را...
و سلام
کسی نبوده هرگز...حسرتم به همین خاطره...
....
چه قد این پستت متفاوت بود
پر عقده بود دخترک...
کسی نباید بهت بگه تو جان
خودت باید به خودت بگی!
نمیخوام...
از پشیمونی بدم میاد!
پشیمون نیستی؟
پشیمون از چی؟؟
سلام دوست من
یه دنیا ممنونم از این که دعوتم کردی برای قرار ملاقات
اومدم بگم دیدم و ممنونم و عذرخواهی کنم از حالا برای نبودنم توی اون جمع
برای همگیتون آرزوی بهترین لحظات رو دارم
مراقب داشته هامون باشیم
ممنونم از شما...
سلام
مرسی از لطفت
بابا مرام کش کردی منو
حتما میرم بهشون میگم
مرسی...
رنگش زیاد فرقی نمیکنه...ولی چرا انقدر بد خطه دکتر؟
....
نمیدونم...
فقط سکوت می کنم.../
مرسی که سکوت میکنی حسام...
بی رویا بودن خیلی هم بد نیستا.
از یه زاویه دیگه بهش نگاه کن.
همه زوایاش بسته شده انگار...
دست بردار از این تنفرت
بیخیال....
چه تو دار
چه دلی
بابا بی خیال
....!
تو این دوره زمونه اگه کسی هستی که این جمله ها نشنیدی,بدون که خیلی خوشبختی.الان هیچ آدمی راست نمی گه.خوشحال باش که دروغ به این بزرگی نشنیدی.
...!
حقیقتا که تف به زندگی.
حالمان را گرفتی کله سحر!
حال خودم هم گرفتست...
حقیقتا شرمنده...
می دونی با این پست یاد کل کل دو تا شاعر افتادم رفتم گشتم تو نت پیداش کدم
”’حمید مصدق خرداد 1343″
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
“جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق”
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
ای بابا....
الهی من قربونه تو و عقده هات برم
انصافا" عقده هات عقده ن
مثلا به ما مردا بیان بگن فلانی من به شما علاقه مندم مثلا چه اتفاقی می افته
ما می ریم اونا رو می گیریم
یا کیفش به اونه که خودت یکی رو بخوای
هی تو من الان چن وقته بهت علاقه دارم زنم میشی ؟
الهی من واست بمیرم چفقد دلم وواست تنگ شده بود
از حرفام ناراحت نشی ها اینا رو واسه چن وقت دوریم گفتم
بوس ماچ
فدایی داری داداش /
منتظر واقعا دلمون واست تنگ شده بود...
چه خوب که برگشتی...
راستی پایه ای اون دعوتنامه رو...؟؟؟
مثلا اومدن به ما گفتن دوستت دارم
سالهاست دوستت دارم
چی شد؟
حداقل گوشت سال ها نوازش شده...
سلام
این پیامی که واسه من گذاشتید معنیش چیه؟
فکر کنم اشتباه گذاشته باشید.
قرار ملاقات جمعیه ؟و چرا قراره همچین ملاقاتی گذاشته بشه؟
و از همه مهمتر آیا ما همدیگر رو میشناسیم؟
اشتباه نیست...
واست توضیح میدم...
بیا تو بلاگم جوابتو بگیر
تصدقت / تو
انصافا حال کردی نیومدیم نیومدیم همه با هم اومدیم
رفتن من یه تحصن بود برا برگشت محسن دادا (دخو ) / برگشت
حتما...
همتون یهو خوشحالمون کردین...
به قول همایون شجریان:
نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها، رها، رها من...
آره جون خودم...رها...باشد....
کسی که می ترسد
میترسد
ونمی تواند دوست بدارد
مباد کهدلت خالی از رویا شود
چه رویا و خواب و خیال تسکین های این زندگی زجرآورند
اصلا دلم زجرش رو میخواد...
درکت میکنم. منم گاهی این مساله میره رو مخم
و عینا این سوالات رو از خودم میپرسم
مرسی که درک میکنید...
Mitunam Hichi nagam? Sookot!
مرسی از سکوتت...
اینایی که سکوت میکنن دیوونم میکنن و این دیوونگی رو دوست میدارم...
من رویای یکی شدم بعد از چندین سال اما میدونی چی شد ؟
فهمیدم که قبل از من یه رویای قوی تر داشته . اونی که قوی تر و قدیمی تره همیشه برنده س از نفر دوم بودن متنفرم و از هر چی رویا سازی بود کشیدم بیرون . حالا منم مثل تو اما ایمان آوردم که اگه رویای کسی هم بشی مسلما رویای اولش نیستی . نفر اول بودن خیلی ارزشمنده .
میخوام خودم رویای خودم باشم خودم نفر اول و آخر خودم باشم . کجاش بده ؟
اوووووووووف چقدر نوشتم . خب از این پستا نذار آدمو روده دراز میکنه
روده درازی کن جانم...
اینجا راحت خودت رو تخلیه کن...راحت...
سخت و تلخ!
چه لعنتی بود
بسیار...
این و اینجوری نیگا نکنین.واسه خودش آدم حسابیه/شکسته نفسی میکنه!
ای حسین....ای رها...ای آزاده...
چرا متنفری خوب؟؟؟؟؟؟؟
این مشکل خیلی هاست........
میدونی چرا؟؟؟؟؟ چون دیگه عشق ها مثل قبلا نیست
مثل قبلا نیست که دوست داشتن و تو دلشون نگه دارن تا پخته بشه و اسمش بشه عشق...
همینکه دوست داشتن و حس می کنن اسمش و میذارن عشق و میخوان که سریع به رسیدن ختمش کنن و اگه نرسیدن هم چون عشق نبوده خوبُ می رن سراغ یکی دیگه.....
پس:
گشتم... نبود... نگرد... نیست
نقل این حرفا نیست سارا خانم...
موضوع عمیقتر از این حرفاست...
ببینم حالا این رویا کیه؟!
فکراتو بکن جدی شد بگو آستین بالا بزنیم برات :))
کشتی مارو با این رویا...
مگه چه خبره؟! :دی
می ارزه ( تو ) عزیزم؟!
رویا یعنی خیال...
می ارزه برا یه بار هم که شده...
چه قد این پست خوب بود ....
ولی حرفی ندارم رفتم تو خودم
برو تا ته خودت...
فقط میشه این دلداری رو داد:
اندکی صبر ...صبح نزدیک است...یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور...کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور...
یوسف گم گشته ای ندارم آخه....
مرسی از دلداریت...
سفید
سکوت...
شاید هنوز وقتش نباشه...
از وقتش گذشته....خفه شدم انگار....
الان که چی؟با اون کامنتت!؟می خواستی حال من و جلو بچه ها بگیری!
دورت بگردم حسین که انقدر ماهی...
بزار همه بدونن آقا من میخوام پیش مرگ حسین بشم...
حالا خودتو نکش بابا... شنیدش که مهم نیست، وجود داشتنش مهمتره!
....!
نه بنویس
نه سفیدش کن
و نه راجع بهش از خودت حالت بهم بخوره
هیچ فایده نداره
که چی مثلا یکی بیاد اینجوری بگه!
آخرش خالی خالیه!
هیچ نیست تهش.
بی خود خودتو ناراحت نکن...
بر عکس خوشحال باش!!!!!!!!
دلم میخواد اندوهناک باشم به خاطرش....
شاید نباید اینجا مینوشتمش....شاید...
چه عجب آقا میلاد....چرا خبر نمیدی میای یا نه...؟؟؟
چرا حالا با این همه اکراه؟
چون به نظرم مکروه بود گفتنش...
شاید به نگاهی گفت و نشنیدی ...
نگفته هیچ کس...هیچ کس پیامستان...هیچ کس....
یا هنوزم نمیتونه بگه
یا لیاقت دوس داشتنت رو نداشته(نداشتن)
جز این دو چیزه دیگه ای نمیتونه باشه " تو "ی عزیز
این عقده داره خفم میکنه....و به خاطر این عقده فقط از خودم متنفرم...
جالبه! یاد فیلم کوری افتادم...
جالبه...؟؟؟؟!!!!
سلام چرا اینقد نا امیدی دوست من؟؟!!
امیدی هست علی لرستانی که همیشه اسمت رو دیدم ولی هرگز به وبلاگت سر نزدم و این باعث شرمندگیم هست.....
اگر مطمئنی که نمیتونی گول بزنی وقتشه که بازی رو ببری به مرحله ی بعدی.
http://esaalateandishe.blogfa.com/post-4.aspx
مرسی بابت لینکی که گذاشتی...
من همیشه یه تیزی کاردرست توی جیبم هست ...بدخواه مدخواه داری
فقط لب تر کن تا روده هاش رو بذارم کف دستش! زت زیاد
نه بابا اصلا کسی نیست که بخوای واسش تیزی بکشی...
آدما حسیو که نسبت به خودشون دارن رو به دیگران انتقال میدن...
مراقب باش ببین چی از خودت به کی، ارائه میدی!
همیشه هم که نمیشه دنبال دلیل بیرون از خودمون بگردیمو تف و لعت کنیم این زندگی کوفتی رو که!
________________________________
پ.ن: از نصیحت متنفرم ولی خب تو با این پستت رفتی رو اعصاب نداشتم اگر روبروم بودی حتما اینارو با فریاد بهت میگفتم
تو هم فریاد بزن...
بزن خالی شی جانم...
دلتنگی
عدم دلتنگی...
رویای دیگران رو از کجا می بینی؟
این که کسی تو رویاهات نباشه دلیل نمیشه که بی رویایی...
یه بحث طولانی تو ذهنم بود که به خیلی چیزها بستگی داره...
میخوام بحث طولانیت رو بشنوم...
پسر همه چی به موقع!!
چته؟!
عجله داری؟!
خسته شدم...
ببخشید که در پس شما از شما تشکر نکردم .
شاید فروید راست می گه:
که رویا ها تمایلات واپس زده ای هستند که به شکل دیگر خود را نشان می دهند.
اگه اینطوری باشه باید خوشحال باشی که تمایلات واپس زده نداری .
شاید هم فروید درست بگه شاید...
سال هاست دوستت دارم !
hih
:)