کاش آدما راجع به من متوهم نبودن و میفهمیدن که چقدر به مراقبت احتیاج دارم...
نوشته شده توسط تو
گاهی فقط یه قطره توی من میفته اما این یه قطره غوغایی به پا میکنه...
نوشته شده توسط تو
کلا آدم فروشی کار خوبی نیست. ولی اگه یه روزی یه جایی خواستید یه آدم رو بفروشید به یه قیمتی بفروشید که وقتی خودش فهمید، حداقل قیمت بالاش یکم از ناراحتیش کم کنه...
نوشته شده توسط تو
من یک اسلحه دارم و یک روز شلیک خواهم کرد...
نوشته شده توسط تو
تو با من میرقصیدی و روح من روبروی تو لایه لایه از هم باز میشد...
نوشته شده توسط تو
درست میگفت که هر کسی حرف حساب بزنه یه وصله ای بهش میچسبونن...
نوشته شده توسط تو
تمام حسابهایمان را کردیم اما بگذار کتابهایمان را سالها بعد بنویسم...
نوشته شده توسط تو
ما حتی بعضی از نیازهای سادمون برآورده نمیشه چون برآورده شدن اون نیازها توی ذهن دیگران تابوئه...
نوشته شده توسط تو
قبلا اول شخص جمع من مفرد بود اما حالا اول شخص مفرد من جمع است...
نوشته شده توسط تو
کمر سکوت من از ابتدای ع شکست.
ابتدای ع برای من عمیق است، عمیق...
نوشته شده توسط تو
من در نقطه های غریب زندگی احساس غریبی نمیکنم؛ وقتی به جایی از زندگی میرسم که هزار بار لمسش کردم آنقدر غریبی میکنم که گریه ام میگیرد...
نوشته شده توسط تو
گاهی بدترین انتقامی که از یه نفر میتونین بگیرین اینه که توی چشاش زل بزنید و بگید بخشیدمت...
نوشته شده توسط تو
ریشه تمام درختانِ جنگل دور پای من پیچیده
مرا صدا نزن
بگذار سبز بمانم...
نوشته شده توسط تو