-
قدم
شنبه 8 آبانماه سال 1389 18:36
باید بروم. باید کمی روی سطح زندگی قدم بزنم. نوشته شده توسط تو
-
پیچ گلو
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 17:33
کامم زیر پیچ گلویش گیر کرده. بس که پیچش تند است. همین که کامم را شیرین میکنم کافیست/ دیگر دلم نمیخواهد دور کامل بزنم. همین حالا باید سقوط کنم به پایین این پیچ/ این بار شاید در چال زیر گلویش... نوشته شده توسط تو
-
هر کس
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 00:24
گاهی دلم میخواهد به شدت به جای هر کسی باشم به جز خودم.هر آنکس که باشد.... نوشته شده توسط تو
-
حسرت بزرگ
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 14:26
حسرت نشستن بر صندلیهای B.R.T بر دلمان میماند. نوشته شده توسط من
-
قانون سوم نیوتن
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 14:05
هر گاه انسانی به انسانی دیگر نیرو وارد کند انسان دوم نیز نیرویی به همان بزرگی ولی در خلاف جهت بر نیروی اول وارد میکند.(قانون سوم نیوتن قابل استفاده در تحلیل روابط انسانی) نوشته شده توسط تو
-
منفی
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 22:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 اگر میتونستم، تمام منفی ها رو به خودم جذب میکردم تا قال قضیه کنده میشد. نوشته شده توسط من
-
وسعت زمین
شنبه 1 آبانماه سال 1389 17:51
پیش خود فکر کردم: چه وسعتی دارد زمین و با این وسعتش چه حجم کمی دارد برای من و تو. نوشته شده توسط تو
-
تولید
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 21:34
امشب یه شب بزرگه. یه آدمی تو این شب متولد شده که با بقیه فرق داره. یکی که واقعا یکیه. خدا یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین بنده هاشو خلق کرده. وااااای. خوش به حال خدا با این مخلوقش. نمیخوام دیگه چیزی بگم. تو عزیزم تولدت مبارک. پس نوشت:کامنت های این پست را تو جواب میدهد. نوشته شده توسط من
-
اسهال
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 01:38
اس هال اگر گرفتید مهم نیست. اس پذیرایی گرفتن کمی خفت دارد. نوشته شده توسط تو
-
سوژه ها(۲)
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 10:17
-وقتی کسی تیپ میزنه میاد تو شرکت به همه لبخند میزنه -وقتی لباس نو میپوشی جلوی آینه برقصی -وقتی میخوای پشت تلفن به کسی بگی خواب بودی بعد واقعا چشاتو ببندی -وقتی بری شمال فکر کنی حتما باید شلوارک و کلاه با خودت داشته باشی -دخترا وقتی تو ماشین دوست دخترشون میشینن فکر کنن حتما باید آهنگ شاد گوش کنند و -شاد باشن که بگن به...
-
مردهای عزیز تو
شنبه 24 مهرماه سال 1389 16:01
تو عاشق جنس مذکر است. تو سجده میکند جلوی مردها. تو دوست دارد فقط به مردها بگوید چشم ولاغیر. تو دوست دارد مردها به او دستور بدهند و او اطاعت امر کند. تو عاشق عصبانیت مردها هست. تو عاشق بد دهنی مردها هست. تو میمیرد از ذوق اگر یک مرد غضب آلود به او نگاه کند. تو دیوانه جذبه مردانه هست. تو دوست دارد پاهای خسته مردش را در...
-
لحظات زندگی
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 14:08
همیشه بهترین لحظات تو یه دوره کوتاه زندگی میتونه گند بزنه به بهترین لحظات ادامه زندگی. نوشته شده توسط من
-
رودل
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 21:51
رودل کرده ام. کاش میشد زیردل بکنم. نوشته شده توسط تو
-
دیوانه...
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 16:03
چند روزه که یه جوریم. انگار تو این دنیا نیستم. انگاری که راه من با بقیه آدما فرق داره.مثل این که تو صف انتظارم. ولی نمیدونم انتظاره چی. حتی اینو نمیدونم که از بقیه جلوترم یا عقب تر . نمیدونم منتظرم که بقیه به من برسم یا من با یه اتفاقی به بقیه برسم. تو هپروتم. انگار هیچکس منو نمیبینه و این یه حس خوب بهم میده. دلم...
-
سیگار کشیدن بی مغز
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 02:25
دلم میخواهد مغزم را از سرم بیرون بیارم و بندازم توی یک لیوان آب یخ. بعد سیگاری روشن کنم و بکشم تا ته. نوشته شده توسط تو
-
روح گیجه
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 01:13
سر روحم گیج میرود گاهی. پای روحم درد میکند بسیار.دلم میخواهد پشم های روحم را بتراشم. روحم گیر کرده مانند خر در گل کسی هم نیست به آن بگوید هوش تا حرکتی بکند شاید...... نوشته شده توسط تو
-
شب
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 10:42
دلم میخواد سه شبانه روز شب باشه. سه شبانه شب همه جا تاریک باشه و انقدر به سیاهیه شب نگاه کنم تا خوابم ببره نوشته شده توسط من
-
سوژه ها (۱)
جمعه 16 مهرماه سال 1389 05:30
- وقتی میری یه مهمونی کباب دارن از صاحبخونه بپرسی کباب رو خودتون زدید یا از بیرون آوردید. -وقتی یه عده دارن میرن مسافرت میخوان خودشون رو شاد نشون بدن. - نگاه های یک زوج که تازه عقد کردن به یکدیگر. - کسی که رفته دندانپزشکی دندون آخریش و پر کرده و اسرار داره که به همه نشونش بده. -وقتی سیگار میکشی چشمات و خمار کنی...
-
mary and max
جمعه 16 مهرماه سال 1389 04:38
مری و مکس مری و مکس یک کارتن خمیری هست که به نظرم فوق العاده است. این کارتن هی شما رو بالا پایین میکنه. یه جاهایی شما رو مبهوت میکنه. یه جاهایی باعث میشه بغض کنید. بعضی جاهاشم لبخند میزنید و بعضی جاهاش یهو به خودتون میایید میبینید اشک هاتون سرازیر شده. مری و مکس دو تا دوستن که هر کدوم توی یک کشور زندگی میکنن. اونا...
-
من و خود من
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 15:04
خیلی وقتا برام پیش اومده که خودمو جلوی آینه صدا زدم. با صدای بلند. به نظر مسخره میاد ولی جالبه. یه حس و عجیب و غریب. که این کیه که داره منو صدا میزنه. انگار یکی تو درونته که کارت داره. بعضی وقتا از این کار میترسم. یعنی صدا کردن اسم خودم تنم و میلرزونه.اون موقع دلم میخواد از خودم فرار کنم یعنی از اونی که داره صدام...
-
غربت
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 11:06
گاهی اوقات آدم با خودش هم غریبی میکند. نوشته شده توسط تو
-
لینک در کافی شاپ
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 19:30
من و تو اومدن به یک کافی شاپ که یه سری رو انتخاب کنن و بدون اجازه لینکشون کنن. من و تو در حالی که دارن سیگار میکشن و با یه کافه گلاسه جلوشون شما رو انتخاب کردن و دارن راجع به چسبندگی ها شون صحبت میکنن. اگه میخواین از ما تشکر کنین که لینکتون کردیم یا اگه دوست دارین از لیست لینک های ما حذف بشین لطفا کامنت بگذارید. نوشته...
-
حال خوب و بی حوصله
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 20:28
حالم یه جوریه. فقط حوصله ی حوصله نداشتن و دارم . دلم میخواد فقط پیاده راه برم. نمیخوام به خونه برسم. نمیخوام حوصلم سر جاش بیاد. دارم با این بی حوصلگیم حال میکنم. فقط میخوام راه برم و مردم ونگاه کنم. مردمی که حوصله دارن. میخوام ببینم چه فرقی با من دارن. به ظاهر هیچی ولی خوب حتما فرق دارن با من. حتی اگه اونا بی حوصله هم...
-
پدر آن دیگری
شنبه 10 مهرماه سال 1389 16:26
پدر آن دیگری بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش بعدشم نظرتونو بگید رمانی بسیار عالی از زبان یک کودک, که تا 7 سالگی نمیتونه حرف بزنه و همه تصور می کنند که او معلولیت داره این کودک که الان در سن 20 سالگیه تمام اتفاقات و احساستدوران کودکیه خودش رو با همان تفکرات بیان میکنه قسمتهایی از داستان که به نظرم جالب اومد براتون...
-
کاریکلماتور
جمعه 9 مهرماه سال 1389 02:25
مهر، داد زد، اردیبهشت شد اردیجهنم مهرداد زد ، اردیبهشت شد اردیجهنم نوشته شده توسط تو
-
پنجشنبه
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 18:04
از روزای جمعه بدم میاد . نه به خاطره اینکه میگن عصرش دلگیره . نه. کلا خوشم نمیاد. ربطیم به دلگیریش نداره دل من که زمان حالیش نمیشه. هروقت بخواد میگیره. براش فرقیم نداره که امروز چه روزیه که میخواد بگیره. ولی در عوض پنجشنبه هارو دوست دارم .چون فرداش جمعس. چه باحال یه روز و به خاطره اینکه فرداش قراره یه روز بد باشه دوست...
-
واسه تو
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 09:13
اصلا دلم نمبخواد تورو اینجوری ببینم. این حالت تو روح منو چسبناک میکنه. حتی اگه ناراحتم هست دلم نمیخواد کسی بدونه که تو دلش مریضه. اصلا لطفا دیگه کسی پست آخر تورو نخونه. فقط خودم میخوام اون پست و بخونم . تو بهت بگم من از این حالتت اذیت میشه. عصبی میشه. روحش زخم میشه. اون وقت دلش میخواد بیاد یه شیشه لیدوکایین و خالی کنه...
-
دلخواستنی های تو
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 19:50
اصلا حالم خوب نیست دلم میخواد دهن خودم و سرویس کنم. دلم میخواد بزنم تو گوش خودم به خودم فحش بدم.دلم میخواد به هیچکی محل ندم.دلم میخاد به خودم بگم خفه شو حرف نزن.دلم میخواد خودم و تحقیر کنم.دلم میخواد جورابامو اتو کنم.احساس میکنم بوی خون میادَ بوی تعفن. دلم میخواد بزنم تو دهن معاون مدیر عامل شرکتمون بگم خفه شو بیشعور...
-
اتوبوس
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 10:57
امروز تو اتوبوس یه زن رو هی هل میدادم. عصبیم کرده بود. تا اینجا حرصم داد اصلا حقش بود . اصلا کاش میگرفتم میزدمش. کاش موهاشو میکندم. زنه پهن بود. چاق نبودا ولی پهن بود. خودش و ول کرده بود وایساده بود. با او ...ون گندش وایساده بود اونجا. به خدا من اگه پهن بودم و ...ونم گنده بود هیچ وقت سواره اتوبوس نمیشدم.همه جا با...
-
هیچ کس نمیداند
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 11:56
میخواهم با سرعتی بدوم که هرگز به کسی نرسم میخواهم با صدایی فریاد بزنم که کسی نشنود میخواهم با چشمانی نگاه کنم که چیزی را نبینم میخواهم با غمی گریه کنم که کسی اشکم را نبیند و میخواهم طوری زندگی کنم که کسی نداند چگونه زندگی میکنم اینگونه تمام کارهایی را که دلم خواست انجام داده ام بدون آنکه کسی متوجه باشد نوشته شده توسط...